نسبت میان حقوق و فلسفه در چندین سطح جای بررسی دارد. این نسبت در سطح اول به کار تحلیلی فلسفه بر میگردد. کار فلسفه را میتوان تحلیل مفهومی ارزیابی کرد. نه اینکه کارکردهای فسلفه صرفاً به تحلیل فلسفی فروکاسته شوند اما هر تعریف و تصویری که از فلسفه داشته باشیم در این نکته نمیتوانیم شک کنیم که فیلسوف با مفاهیمی که دیگران به صورت عادی و رایج مواجه میشوند سروکار دارد و سعی میکند رویههای مختلف مفاهیم را بررسی و وارسی نماید.
در این میان فیلسوف در وادی حقوق هم همین کار را میکند؛ وادیای که با سرگردانیهای مفهومی و تحلیلی بسیاری مواجه است. بسیار میشنویم که حقوقدانان در مغربزمین از ضرورت توجه به مشاوران فلسفی سخن میگویند. یا اینکه پژوهشگران حقوقی به آرای ویتگنشتاین که اساس فلسفهاش بر تحلیل مفهومی و زبان است تکیه کردهاند. این نکات شواهدی برای تأیید نظر ما است که حقوق در سطح تحلیل مفهومی بسیار به فلسفه نیاز دارد.
جالب آنکه تخصص دیگر آقای صادق لاریجانی اصول فقه (پیرو کار پدر بزرگوارش)هم با این تحلیلهای مفهومی بسیار عجین و سرشته است. به تعبیر دکتر دینانی اگر مؤلفهای در فرهنگ ما باشد که بیشترین قرابت و نزدیک را به فلسفه تحلیلی دارد آن معرفت اصول فقه است. آقای لاریجانی البته سالها در این زمینه کار کرده است، تدریس کرده و آثاری هم در این زمینه دارد. تصور میکنیم انتخاب آقای لاریجانی به بزرگترین مقام قضایی کشور میتواند نویدبخش نگاهی جدید و تحلیلی به حقوق باشد. نگاهی که رویههای تودرتوی مفاهیم حقوقی را برجستهتر کند.
شکی نیست که یکی از مهمترین پرسشهای فرهنگی ما نسبت فرهنگ ایرانی - اسلامی با فرهنگ غرب است. این نسبت البته وجوه و شئون بسیار زیادی دارد که یکی از آنها نسبت فقه اسلامی با حقوق غربی است. چه مقام فلسفی آیتالله لاریجانی و چه مقام فقهیاش یقیناً وی را به سمت مقایسه حقوق اسلامی و حقوق غربی هم میکشاند. آقای لاریجانی در مدتی که کار فکری کرده توجه بسیار زیادی به نسبت ما و غرب داشته است. او یکی از مهمترین دغدغههای کار فکری خود را تهاجمی دانسته که فرهنگ ما بدان دچار بوده است. او مقام و موقعیت اجتهاد را هم در این راستا بسیار مهم ارزیابی کرده و نظریات نوآورانه و جالبتوجهی در این زمینه ارائه کرده است.
همه این نکات ناشی از یک موضع کلگرایانه فلسفی از سوی اوست؛ این دیدگاه که نسبت غرب و ما باید به جد مشخص شود. این نسبت نه تنها در ساحت تفکر نظری و علوم مختلف و فرهنگ عامه که در سطح حقوق هم باید بهجد مورد توجه قرار گیرد. این نکته البته بدان معنا نیست که سنت حقوقی – فقهی ما کاملاً شبیه سنت حقوق غربی شود و یا برعکس سعی کنیم سنت حقوق غربی را در بستر فقه اسلامی بازسایی کنیم. سخن بر سر اشتراکات و تفاوتهایی است که این دو سنت در نظام فرهنگی جهان ما دارا هستند؛ نظامی که در آن تکثر یکی از مهمترین مؤلفهها است.
تصور ما بر این است که آقای لاریجانی با تفطن و توجهی که به مباحث فلسفی دارد در این زمینه میتواند و باید کارهای نوآورانهای انجام دهد. مهمترین هدف در این زمینه البته باید این باشد که ضمن حفظ هویت هر یک از این دو سنت حقوقی امکان گفتگو و مکالمه میان آنها سد نشود. اگر گفتگو یکی از مهمترین ابزارهای فلسفه است این انتظار از وی میرود و پیشبینی میکنیم او در این زمینه موفق باشد.
نکته سوم تکیه و تأکید بر مفهوم و آرمان بزرگ بشری "عدالت" است. عدالت یکی از مهمترین مفاهیم کل تاریخ فلسفه هم هست؛ عدالتی که از افلاطون به عنوان یکی از اولین فیلسوفان تاریح بشری تا رالز به عنوان یکی از متأخرترین آنها با آن دست به گریبان بودهاند. توجه به این مفهوم و شکافتن وجوه مختلف آن از وظایف فیلسوفی است که بر مسند قضا نشسته است. نزدیک شدن به این آرمان بزرگ بشری از یکسو نیازمند داشتن مبانی نظری و نظریههایی فربه است و از سوی دیگر نیازمند ساختن نهادهایی قوی و قابل توجه برای تضمین حقوق انسانها است. از سوی دیگر تحقق این آرمان بزرگ بشری نیازمند انسانهایی است که بهجد درد و دغدغه حقوق و عدالت را داشته باشند. انتظار میرود که این متفکر ژرفاندیش و درد آشنا به این مؤلفههای مهم عدالت توجه کند.
یقن داریم جامعنگری فلسفی، آیتالله لاریجانی را بدان سمت سوق میدهد که این جوانب مختلف عدالت را مدنظر قرار دهد. فراموش نکنیم که اصلاح نظام حقوقی و قضایی یکی از مهمترین ضرورتهای ما برای زندگی در جهان چندلایه و پیچیده امروزی است. امروزه دیگر حقوق صرفاً به یک رابطه تجارتی ساده محدود نمیشود و از پیچیدهترین تکنولوژیها چون نانوتکنولوژی تا عجیبترین پدیدهها چون شبیهسازی نیازمند نظام حقوقی فربه و جدی هستند. لاریجانی بهعنوانی متفکری جدی و مسئلهمحور نمیتواند و نباید از این نکات غفلت کند.
نظر شما