آخرين باري كه دونالد رامسفلد با صدام حسين ديدار كرد و به گرمي با وي دست داد،از آن روز تقريبا 20 سال مي گذرد يعني بيستم دسامبر 1983 كه يك گروه از تلويزيون عراق اين لحظه تاريخي را ثبت كرد .
نيوزويك در سپتامبر 2002 درمقاله اي نوشت وزير دفاع پيشين و آينده آمريكا كه در آن زمان يك شهروند غيرنظامي بود ، بوسيله دونالد ريگان رئيس جمهور وقت آمريكا به عنوان نماينده ويژه به بغداد فرستاده شد . صدام حسين در حاليكه به كمر خود هفت تير بسته بود ، برطبق توصيف اسناد وزارت امور خارجه كه به دست نيوزويك رسيد ، "سرزنده ومطمئن " بود . بر طبق اين اسناد رامسفلد حامل درود رئيس جمهوري بود و خوشحالي خود را از حضور در بغداد ابراز كرد . سپس دو مرد به كار خود مشغول شدند و در مورد ضرورت به گسترش روابط بين دو كشور به گفتگو نشستند .
رامسفلد همچون بسياري از آشنايان با سياست خارجي آگاه بود كه صدام يك آدمكش خطرناك است كه از تروريستها حمايت مي كند و تلاش دارد كه تسليحات هسته اي توليد كند . ( اسرائيليها به تازگي رآكتور هسته اي اسيراك را بمباران كرده بودند . ) اما در آن زمان نگراني بزرگ آمريكا بود و نه عراق . دولت ريگان مي ترسيد كه انقلابيون ايراني كه شاه را سرنگون كردند ( و ديپلماتهاي آمريكايي را در سال 81-1979 به مدت 444 روز به گروگان گرفتند ) خاورميانه ومنابع نفتي حياتي آنرا اشغال كنند . بر طبق اين تئوري كه دشمن دشمن من ، دوست من است همكاران ريگان به دنبال اين بودند تا از عراق در جنگ خونين اين كشور عليه ايران ، حمايت كنند . ديدار رامسفلد و صدام بسيار مهم بود : براي پنج سال آينده آمريكا از ارتش صدام با اطلاعات نظامي ، كمكهاي اقتصادي و رساندن پنهاني تسليحات ، حمايت كرد .
رامسفلد اولين ديپلمات آمريكايي نبود كه آرزوي مرگ همپيمان سابق خود را كرد . پيش از جنگ سرد نيز در دوره جنگ جهاني دوم ، شوروي همپيمان آمريكا عليه هيتلر بود . در دنياي حقيقي ، كشورها دوست دائمي ندارند فقط منافع دائمي دارند . با اين وجود آن صحنه رامسفلد با صدام ، يادآور اين مسئله است كه دوست امروز مي تواند تهديد مرگبار فردا باشد . در حاليكه جرج بوش پدر و كابينه جنگي وي در فكر جانشيني براي رژيم صدام بود ند ، آنها بايد به خوبي بينديشند كه چگونه و چرا سه رئيس جمهور پيشين اجازه دادند قصاب بغداد براي مدت زيادي بر اريكه قدرت تكيه زند .
تاريخ روابط آمريكا با صدام يكي از تاسف برانگيزترين افسانه ها در سياست خارجي آمريكا است . بارها آمريكا درندگي هاي صدام را ناديده گرفته و از شانس بركناري وي روي گرداند . هيچ سياست ساز يا تصميم گيرنده در دولت مستحق سرزنش به دليل خلق يك غول و يا سكوت در برابر وي نيست چراكه بسياري از تصميمات آنها در آن زمان عاقلانه و منطقي به نظر مي رسيد . حتي در اين صورت نيز لحظاتي در اين رقص زشت با شيطان وجود دارند كه موجب مي شوند انسان وحشت كند .
باور اين مسئله براي انسان سخت است كه د رطول دهه 1980 آمريكا عمداً به كمسيون انرژي اتمي عراق اجازه داد تا اقدام به وارد كرد سيستم بهسازي باكتري كه ممكن است در ساخت تسليحات بيولوژيكي مورد استفاده قرار گيرد بنمايد
اما آن اتفاق افتاد....
همچنين يك مقام رسمي و ارشد دولت به نيوزويك گفت ، ممكن است درست باشد "كسي كه جانشين صدام مي شود بد تر نخواهد بود"امااين داستان كه چگونه آمريكا به ايجاد يك فرانك اشتاين غول كمك كرد كه بعدها مي خواستند به فراموشي سپرده شود در حال افشا شدن است وآن قدرت خيال واهي وقانون آهنين پيامدها و نتايج پيش بيني نشده را آشكار مي سازد.
آمريكا صدام را به قدرت نرساند. وي بعد ا زدو دهه آشوب يعني دهه 60 و 70 به عنوان مرد قدرتمندي كه با سايرين متفاوت است قدرت را در عراق در كشوري كه در دهه 1920 بوسيله بريتانياي امپرياليست مركب از سه جناح رقيب و ناهمگون سني ، شيعه و كرد ساخته شد بدست گرفت. اما در طول جنگ سرد آمريكا درراستاي اهداف صدام ، با شوروي(سابق) رقابت داشت و از جنگ صدام عليه ايران حمايت كرد. واشنگتن با بر قراري روابط گرم با صدام،او را همپيمان هميشگي خود قلمداد كرد و اين مسئله حتي بعد از جنگ 1991 آمريكا عليه عراق هم صد ق مي كرد.
در طول سالها حمايت ضمني وعلني،غرب كمك كرد تا صدام فعلي را ايجاد كند به او فرصت كافي را داد تا زراد خانه هسته اي را ايجاد كند و بر مردم خودش تسلط يابد.دولتهاي بعدي اغلب نگران سقوط صدام بودند كه دراين صورت هرج و مرج را در پي خواهد داشت و امواجي در منطقه ايجاد مي كرد و احتمالاً جنگ ديگري در خاور ميانه به وقوع مي پيوست. در آن زمان به نظر مي رسيد كه صدام واشنگتن را مبهوت كرده است. درحاليكه بعيد است كه خاورميانه به نعمت و سعادت دموكراسي دست يابد.
ممكن است جانشين صدام يك ساد يستي كژانديش نباشد اما هيچ تضميني وجود ندارد كه اودوست آمريكا نباشد يا از توسعه تسليحات هسته اي دست بردارد.
مقامات آمريكائي مي دانستند كه صدام ازاوائل دهه 1970 كه او حاكم دوفاكتوكشورشد يك جنايتكار رواني بود. يكي از اولين اقدامات صدام درزمانيكه وي در سال 1979 به عنوان رئيس جمهور عراق معرفي شد يك نوار ويدئوئي از جلسات كنگره حزبش بود كه وي در آن شخصاً دستور اعدام چند تن از اعضاء را در همان محل داد.
پيام دقيقاً به مطبوعات عربي منتقل شد و آن اين نبود كه اين افراد به خاطر توطئه عليه صدام اعدام شد ند بلكه آنها در فكر توطئه عليه او بودند. مقامات ايالات متحده از ابتدا نگران علاقه صدام براي بدست آوردن تسليات كثيف بودند. در حقيقت رامسفلد در جلسه شان در سال 1983 هشدار داد كه استفاده صدام از تسليحات شيميائي ممكن است مانع ازكمك آمريكا به اين كشور شود. اما مقامات ارشد در دولت ريگان آن را به عنوان يك همپيمان مفيد تلقي كردند. حتي بعضي از مقامات دولت ريگان صدام را به عنوان انور ساداتي ديگر تلقي كردند كه قادر است عراق را به يك دولت سكولار مدرن تبديل كند مانند سادات كه قبل از اينكه در سال 1981 ترور شود تلاش نموده بود مصر را به آن مرحله برساند.
اما ابتدا صدام بايد نجات داده مي شد. جنگ بر ضد ايران از سال 1982 شدت يافته بود. "موج حملات انساني" [گردان هاي خط شكن] ايران، ارتش صدام را تهديد به نابودي مي كرد. واشنگتن تصميم گرفت به عراق دست كمك بدهد.
پس از ديدار رامسفلد از بغداد در سال 1983، اداره اطلاعات آمريكا تصاويري ماهواره اي رادر اختيار ديكتاتور عراق قرار داد كه صف آرايي نظامي ايراني ها را نشان مي داد. اسناد رسمي خبر مي دهند كه آمريكا احتمالا در معامله اي غيرمستقيم به طور مخفيانه تانك و ديگر ادوات نظامي به عراق ارسال كرده است. بدينگونه تانك هاي آمريكايي به مصرمنتقل شده و تانك هاي مصري به عراق ارسال شد. دولت ريگان به دليل اعتراض برخي از بدبين هاي پنتاگون به عراقي ها اجازه داد كه از طيف وسيعي از تجهيزات و مواد "دوكاره" كه از سوي تهيه كنندگان آمريكايي ارائه مي شد، استفاده كنند. طبق اسناد محرمانه كنترل صادرات وزرات دادگستري [آمريكا] كه توسط مجله نيوزيوك به دست آمده، ليست خريد شامل موارد زير بوده است: بانك اطلاعاتي كامپيوتري براي وزارت كشور صدام (احتمالا براي نگهداشتن ردپاي مخالفان سياسي)؛ هليكوپتر براي انتقال منابع رسمي عراقي؛ دوربين هاي تلويزيوني براي "كاربردهاي كنترل ويديويي"؛ تجهيزات آناليز شيميايي براي كميسيون انرژي اتمي عراق (IAEC) و از همه بدتر، محموله هاي متعدد "باكتريايي/قارچي/تك ياخته اي" براي IAEC. طبق گفته منابع رسمي سابق، كشت هاي باكتريايي مي توانست براي ساخت سلاح هاي بيولوژيكي مثل سياه زخم استفاده شود. وزارت امور خارجه آمريكا همچنين ارسال يك و نيم ميليون انژكتور atropine براي استفاده عليه تاثيرات سلاح هاي شيميايي را تاييد كرد. اما پنتاگون فروش آن را مسدود نمود. برخي از منابع رسمي آمريكايي بعدها حدس زدند كه هليكوپترها براي اسپري كردن گاز سمي بر سر كردها استفاده مي شده است.
آمريكا حتما از طريق تصويربرداري ماهواره اي خود مي دانسته است كه صدام از سلاح هاي شيميايي بر ضد سربازان ايراني استفاده مي كرده است. زماني كه صدام بر شورشيان و غير نظاميان كرد با سلاحهاي كشنده گاز خردل، سارين، tabun و VX در سال 1988 بمب ريخت، دولت ريگان در ابتدا پيش از آنكه اطلاعي كسب كند، تحت فشار از سوي دموكرات هاي كنگره، ايران را مقصر دانست. [در حاليكه] مقصرين نيروهاي خود صدام بودند. در آن زمان فقط برخي از منابع رسمي اعتراض كردند. [به هر حال] آرامش مردان صدام بر هم نريخت. يك نوار صوتي عراقي كه بعدها توسط كردها به دست آمد، صداي علي حسن المجيد پسر دايي صدام (كه به علي شيميايي معروف است) را ضبط كرده كه با افسران هم رده خود درباره ريختن مواد شيميايي بر كردها گفتگو مي كرده است. او مي پرسد: "چه كسي حرفي خواهد زد؟""جامعه بين الملل؟ آنها!" آمريكا بيشتر نگران محافظت از نفت عراق از حملات ايراني ها بود. زيرا اين نفت از طريق خليج فارس حمل مي شد. در سال 1987 يك موشك Exocet عراقي به يك ناوشكن آمريكايي، استارك USS در خليج فارس اصابت كرد و 37 خدمه را كشت. آمريكا به طور غيرقابل باوري عراق را به دليل مرتكب شدن به يك اشتباه غير عمدي بخشيد و در عوض از اين تصادف براي متهم كردن ايران به شدت بخشيدن به جنگ خليج [فارس] استفاده كرد.
تمايل آمريكا به عراق بيشتر آشكار شد. كماندوهاي آمريكايي سكوهاي نفتي ايران را بمباران كرده و به كشتي هاي نفتي ايران حمله كردند. در سال 1988، يك رزمناو آمريكايي در خليج [فارس] به طور اتفاقي به هواپيماي ايرباس ايران برخورد كرد كه منجر به كشته شدن 290 تن غير نظامي گرديد. در عرض چند هفته، ايران جنگ خود با عراق را به پايان رساند.
صدام از خود احساس رضايت بخشي داشت... آمريكا او را به عنوان يك حامي منطقه اي دوست داشت؛ شركت هاي اروپايي و آمريكايي براي عقد قرارداد با عراق رقابت مي كردند. هيئت هايي از كنگره [آمريكا] به رياست سناتورها "باب دال" از كانزاس و "آلن سيمپسون" از ويومينگ كه مشتاق بودند منافع كشاورزي و تجاري آمريكا را توسعه دهند، با وي ديدار كردند. اما خودبزرگ بيني صدام در اوج قرار داشت و همچنان خود را مهم جلوه مي داد.
در سال 1990، يك عمليات عذاب آور گمركي آمريكايي عوامل عراقي را كه درصدد خريد وسايل الكترونيك بودند، گرفتار كرد. اين وسايل الكترونيك در مراحل آغازين ساخت بمب هسته اي كاربرد داشتند. كمي بعد از آن، صدام با تهديد "سوزاندن اسراييل" در منطقه توجهات جهاني را در به خود جلب كرد. در پنتاگون تحليل گران هشدار دادند كه صدام به ويژه پس از آنكه سعي كرد كوره هاي آمريكايي با تكنولوژي بالا را خريداري كند، يك تهديد هميشگي بوده است. اين كوره ها براي ساخت قطعات بمب هسته اي كاربرد داشت. برخي منابع رسمي در كنگره و در دولت بوش وي را اگر چه ناشايست بود، به عنوان يك مرد قوي و مفيد منطقه اي مي دانستند. وزارت امور خارجه آمريكا درباره حق صدام براي اشغال كويت در اوت سال 1990 دوپهلو صحبت مي كرد.
(بخش هايي از مقاله نيوزويك در سپتامبر 2002)
نظر شما