کتاب "پارادوکس: مواجهای عقلانی با مساله ملیگرایی" اثر جان کاکس از سوی انتشارات دانشگاه پرینستون به چاپ رسیده است. این نوشتار گزارشی از این کتاب است.
از کوزوو تا ایالت کبک، از ایرلند تا تیمور شرقی موضوع و مساله ناسیونالیسم به عنوان عامل واگرا کننده در این مناطق مورد نظر بوده است.
اقدامات تجزیهطلبانه همواره از سوی دولتهای مسلط از یک سو و کشورهای منطقه از سوی دیگر با حساسیت دنبال میشود و این احساسات ملیگرایانه زمینه ساز بسیاری از جنگها، خشونتها و درگیریها است.
ملیگرایی در عصر جهانی شدن هم میتواند به احساسات استقلالطلبانه و تجزیهطلبانه منجر شود.
این موضوع میتواند پارادوکسیکال به نظر برسد. از یک سو جهانی شدن به معنای از بین رفتن مرزهای سرزمینی و کمرنگ شدن هویتهای ملی است و از سوی دیگر شاهد گرایشات قوممدارانه هستیم.
بسیاری معتقدند که درست است که جهانی شدن باعث شده تا مرزهای سرزمینی کم رنگ شده و حاکمیت ملی با سوال و چالش مواجه شده ولی این به معنای نادیده گرفتن تمایلات ملی و قومی نیست.
در واقع میتوان افزایش گرایشهای قوممدارانه و ملیگرایانه را به نوعی مقابله با فرآیند جهانی شدن به شمار آورد.
نویسنده در این کتاب سعی کرده تا موضوعات قدرت، خطر و گرایش به ملیگرایی را از دیدگاه هشت متفکر مورد بررسی قرار دهد.
او در این کتاب به بررسی این موضوعات از دیدگاه افراد مختلف پرداخته است.
مارکس به عنوان منتقد و مخالف نظام سرمایهداری از جمله اندیشمندانی است که نویسنده اندیشه وی را در مورد قدرت، خطر و ملیگرایی مورد بررسی قرار میدهد.
رزا لوگزامبورگ از منتقدان امپریالیسم دیگر اندیشمندی است که آرای او در این زمینه مورد توجه واقع شده است.
هانا آرنت، فرانتس فانون و آیزایا برلین اندیشمندان دیگری هستند که آراء آنها بررسی شده است.
تام نرین، متفکر نو ملیگرا و نای پل و ادوارد سعید سایر متفکران پسا استعماری به شمار میروند که نویسنده کتاب آراء انها را در باب مفاهیم قدرت، خطر و ملیگرایی مورد توجه و بررسی قرار داده است.
نویسنده در این کتاب به موضوعاتی چون هویت ملی، حق تعیین سرنوشت و خشونتهای ملیگرایانه میپردازد.
مسئله حق تعیین سرنوشت و ملیگرایی و اقدامات تجزیهطلبانه، موضوعاتی پارادوکسیکال به شمار میروند. آنچه در وهله اول به ذهن متبادر میشود حق تعیین سرنوشت است و مردم این حق را دارند که حکومت و نظام ملی خود را داشته باشند.
از طرف دیگر این سوال پیش میآید که در این صورت آیا میتوان تجزیه کشور را به نفع حق تعیین سرنوشت ملتها توجیه کرد؟
نظر شما