به گزارش خبرنگار مهر، نشست "اصالت یا عدم اصالت" با سخنرانی بیژن عبدالکریمی ظهر روز پنجشنبه 12 شهریور ماه در موسسه معرفت و پژوهش برگزار شد.
دکتر بیژن عبدالکریمی با اشاره به تاریخچه بحث اصالت و عدم اصالت، گفت: بحث اصالت و عدم اصالت به معنای بحث درباره نحوه دیدن هستی و نحوه دیدن غیر هستی است. ما در زندگی روزمره واژه اصالت و اصیل بودن را زیاد به کار میبریم. اما این سؤال مطرح است که معنای اصیل بودن چیست؟ باید توجه داشت که این پرسش با نحوه زیستن ما ارتباط پیدا میکند. به این معنا که صحبت از چگونه زیست کردن است و اینکه ما چگونه باید زیست کنیم.
این استاد دانشگاه تصریح کرد: در واقع این پرسش، مطرح در فلسفه اخلاق است ولی برای فردی چون هایدگر این پرسش مقدم بر اخلاق است. متفکران متعددی درباره اصیل بودن صحبت کردهاند. از جمله کسانی که در این باره صحبت کردهاند میتوان به مارسل، یاسپرس، کییرکگارد، سارتر و نیچه اشاره کرد. ولی نکته اینجاست که آیا میتوان به فصل مشترکی از اندیشه آنها رسید. چرا که اندیشه آنها با یکدیگر در برخی موارد متعارض است.
وی افزود: صحبت بر سر این است که در جهان کنونی باید چگونه زیست کرد. در واقع باید توجه داشت که بحث اصالت یا عدم اصالت برای یافتن بنیادی برای اخلاق است. این بحث از قرن 19 میلادی مطرح شده است. افرادی چون مارکس، هگل و فویرباخ آنرا در آن زمان مطرح ساختند و هرکدام از منظر خود اصیل بودن را تعریف کردند.
این پژوهشگر فلسفه یادآور شد: وقتی میخواهیم تهدیداتی که متوجه بشر امروز است را مورد بررسی قرار دهیم این سؤال مطرح میشود که در گذشته نیز انسان از جانب قهر طبیعت، حیوانات وحشی، زلزله، سیل و سایر بلایای طبیعی مورد تهدید بوده است. ولی باید توجه کرد که وقتی از تهدیدات بشر در عصر حاضر سخن رانده میشود مربوط به تهدید هستی انسان یا به تعبیر اگزیستانسیالیستها، اگزیستانس یا وجود انسان است و نه تهدید جسم و فیزیک انسان. چرا که مرگ و نیستی متوجه حیوانات هم هست ولی مراد ما تهدیدات مربوط به هستی انسان است.
نویسنده "تفکر و سیاست" افزود: وقتی تهدیدات انسان در عصر حاضر را مورد بررسی قرار میدهیم با دو دسته از تهدیدات مواجه هستیم. یک دسته امور واقعی که در زندگی میبینیم و دسته دیگر نظامهای گوناگون اندیشگی است که هستی ما را تهدید میکنند.
در مورد دسته اول تهدیدات میتوان به رابطه استثمار اشاره کرد که این رابطه در بیان مارکس، هستی کارگر را تهدید میکند و اصالت او را میگیرد و نحوه اصیل بودن او را به خطر میاندازد. مثالهای دیگری از این تهدیدات میتواند نهاد سرمایهداری، نهاد قدرت سیاسی و نهادهای تعلیم و تربیت باشد که والدین به انگیزه تربیت، فرزندان خود را به آن میسپارند ولی این نظام آنها را مطیع و تسلیم خواستها و منویات خود بار میآورد.
وی تأکید کرد: غیر از ساختهای اجتماعی و مناسبات عینی، پارهای از نظامهای فکری هستند که نحوه هستی آدمی را در دوران جدید تهدید میکنند. خود فلسفه میتواند تهدید کننده باشد. فلسفه در جایی که تعیین از چگونگی رابطه سوژه و ابژه میکند میتواند تهدید کننده باشد. در نظامهای فلسفی موضوع شناخت انسان از جهان مهمترین موضوع است. بر اساس یک دیدگاه جهان ابژه است و انسان سوژه شناسا که این ابژه را مورد شناخت قرار میدهد. این تفکر تهدید کننده هستی انسان است. چرا که انسان را تقلیل میدهد به یک موجود شناساگر. در صورتی که انسان میتواند مناسبات دیگر هم با جهان داشته باشد.
عبدالکریمی افزود: یکی از این جریانات اصالت روانشناسی است. میدانیم که روانشناسی یک علم است که در مورد احوالات انسان پژوهش میکند. ولی اصالت روانشناسی، انسان را به مناسبات روان شناختی تقلیل میدهد و ابعاد گوناگون انسان را نادیده میگیرد. فروید وقتی روانشناسی را تبدیل به یک مکتب کرد، در واقع فرودیسم از دل آن به وجود آمد و دست به تقلیلگرایی زد.
وی افزود: نظام فکری دوم، اصالت جامعه شناسی است. جامعه شناسی یک علم تجربی است که از مناسبات اجتماعی صحبت میکند. اگر بر اساس یافتههای جامعه شناختی یک مکتب را شکل دهیم یک اصالت جامعه شناسی شکل میگیرد و تفکر را تقلیل به مناسبات اجتماعی میکند و دیگر تفکر و آزادی را اصیل نمیدانیم و آزادی سوق داده میشود به روابط اجتماعی فرد.
این استاد دانشگاه یادآور شد: نظام فکری سوم تاریخگرایی است. تاریخ به پژوهش در گذشته انسانها میپردازد. ولی تاریخگرایی میکوشد وجود انسان و کنش انسان را تقلیل به شرایط تاریخی فرد بدهد.
عبدالکریمی تصریح کرد: در جهان کنونی اگر چه علم و تکنولوژی دارد امکانات ما را افزایش میدهد ولی به شدت انتخاب ما محدود شده و این جهان نسبت به دردهای ما بی تفاوت شده است. در چنین جهانی انسان مأوایی ندارد و سرگردان است ونمیداند از کدام منبع و دلیل معنای خود را بسازد. در چنین جهانی اساسا "من" برای خودش مبهم است پس چگونه میتواند این "من" معنا را بیابد.
وی افزود: در این روزگار ما با مسئلهای دیگر نیز مواجه شدهایم و آن مرگ سوژه است. مرگ سوژه با نیچه آغاز شد. مرگ سوژه منجر به مرگ ارزشهای مطلق شد و با مرگ ارزشهای مطلق مرگ بنیان ارزشهای مطلق را شاهدیم و با مرگ بنیان ارزشهای مطلق شاهد مرگ اخلاق هستیم.
وی در ادامه با برشمردن ریشههای لغوی کلمه اصیل بودن یادآور شد: ریشه این کلمه یونانی است و به معنای کسی است که کار را برای خود و نه برای دیگری انجام میدهد. در کل و با توجه به معانی این واژه در زبانهای گوناگون میتوان این نکته را دریافت که اصیل بودن و اصالت چیزی است که با "خود" نسبت دارد و نه با "دیگری".
وی گفت: برای سارتر اصیل بودن یک کیفیت عینی نیست. بر اساس ادبیات سارتری، انسان یگانه موجودی است که ماهیتش بر وجودش تقدم ندارد و این خودش است که باید برای خود هویت ایجاد کند. قبل از اگزیستانسیالیستها، رمانتیستها نیز بحث اصیل بودن را مطرح کردهاند. به اعتقاد آنها فرد اصیل به ندای درونی خودش گوش میدهد. تمام اندیشمندانی که معتقدند اصیل بودن انسان مورد تهدید است این مسئله را یادآور میشوند که هماهنگی در وجود آدم به هم خورده است و در وجود انسان، وجوهی غلبه یافته و وجوهی دیگر نادیده گرفته شده است. این اندیشمندان تلاش میکنند تا آزادی اصیل و هماهنگ را به بشر ارائه کنند.
نویسنده کتاب "تفکر و سیاست" گفت: سؤال مهم در بحث اصیل بودن یا اصیل نبودن این است که معیار اصیل بودن چیست. مارسل، یاسپرس و کییر کگارد اصیل بودن را در نسبت با امر قدسی میدانند در حالی که سارتر و نیچه اصیل بودن را در مرگ خدا جستجو میکنند. هایدگر نه به دسته اول تعلق دارد و نه به دسته دوم. او تفکر خاص خود را دراین زمینه دارد.
عبدالکریمی در پایان خاطر نشان کرد: وجود انسان یک راز است و از اینرو انسان هم یک راز است. انسان دارای پتانسیلی است و توانایی برای "بودن" دارد که خود را در مناسبات اجتماعی نشان میدهد ولی انسان خود مناسبات اجتماعی نیست. انسان موجودی است که خود را در مناسبات تاریخی متجلی میکند ولی خود مناسبات تاریخی نیست. در دوران جدید حقیقت درونی انسان فراموش شده و اسیر حقیقت بیرونی است.
نظر شما