دکتر قاسم پورحسن در گفتگو با خبرنگار مهر در پاسخ به این سؤال که جامعه ما تاچه اندازه به نقد و تفکر انتقادی برای توسعه همهجانبه نیاز دارد؟ گفت: هنگامی که به تاریخ تمدن اسلامی نگاه میکنیم دو عنصر مهم درشکل گیری و گسترش این تمدن نقش دارند. یکی توجه به عقلانیت است و از زمانی که مسلمانان و متفکران اسلامی به عقل بها دادند و عقل محور تأملات قرار گرفت هم در حوزه اجتماعی، سیاسی، تمدنی و هم در حوزه دین و فهم تمدن اسلامی رشد کرد.
وی افزود: زمانی که عقل خاضع شد متکلمان به جنگ باعقل رفتند. بهخصوص در زمانی که از دوره ابن حزم، غزالی، ابن جوزی تا ابن تیمیه، در واقع با عقل کشتی گرفتند وعقل را زمین زدند دوره انحطاط آغاز شد. عنصر دوم که در تنومندی و نیرومندی تمدن اسلامی نقش داشت تفکرانتقادی بود. تفکر انتقادی یعنی نوعی آزاداندیشی و اندیشه استقلالی. تفکر انتقادی بر سه پایه اصلی استوار بود یکی اینکه بتواند با توجه به عناصری مانند آزادی و عقلانیت و پیش بینی وضع آینده به نقد و بررسی وضع موجود بپردازد.
پورحسن افزود : پس عنصر و پایه اول تفکر انتقادی درواقع آزاداندیشی است. جامعهای که به آزاداندیشی بها بدهد در واقع در آن تفکر انتقادی شکل میگیرد. در مغرب زمین هم به همین صورت است. روشنگری که مهمترین رهیافت تفکر انتقادی در غرب بود در درجه اول بر آزاداندیشی استوار شده بود. جامعه ما امروز بدون آزاداندیشی در واقع نمیتواند به تفکرانتقادی بپردازد و گرنه یک چیزی شبیه آنچه ما آن را نوعی تفکر محافظهکارانه خواهیم گفت در جامعه گسترش پیدا خواهد کرد.
این پژوهشگر در ادامه خاطرنشان کرد: نکته سوم استقلال است که بسیار مهم است و متاسفانه در جامعه ما کمتر به آن توجه میشود. اندیشیدن اصلاً یعنی مستقل فکرکردن، بدون استقلال نمیتوان اندیشه کرد. باسفارش و با تزریق نمیشود اندیشه کرد. لذا برای تفکر انتقادی باید به استقلال در فکر اهمیت بدهیم. بنابراین آزادی یاآزاداندیشی، جرأت و جسارت فکرکردن، و استقلال در اندیشه سه پایه اصلی تفکر انتقادی هستند..
وی افزود : همه اینها در غرب و در مقطعی از مشروطیت و در دوره نخست انقلاب تحقق پیدا کرد و اکنون باید نگران باشیم که چه میزانی از این سه عنصر در جامعه ما وجود دارند. هر وقت اینها تنومند شوند تفکر انتقادی شکل میگیرد. محور بحث دوم این است که جامعه ما بهشدت نیازمند تفکر انتقادی است و علتش هم آنست که ما هراس داریم دیگران ما را نقد بکنند و فکر میکنیم که اگر دیگران ما را نقد بکنند در حقیقت آنها دشمن ما تلقی میشوند یا مخالف ما هستند. جامعهای زنده و زاینده است که دائماً درحال نقد یا خود انتقادی و یا انتقاد از جانب دیگران باشد. بنابراین مهمترین پایه زندگی و زاینده بودن تفکر انتقادی است.
این استاد فلسفه در پاسخ به این سؤال که فلسفه تا چه اندازه به بهبود تفکرانتقادی در جامعه کمک میکند؟ گفت: فلسفه چیزی غیر از عقل نیست. فلسفه همان عقلانیت است. فلسفه طرح پرسشهاست؛ پرسشهای بیپایانی که باید در جامعه به آن توجه شوند. اصلاً محور تفکرانتقادی فلسفه است. نه اینکه ما از کلام و فقه و اصول و ازسایردانشها بینیاز باشیم اما محور اصلی و رکن اصلی فلسفه است. فلسفه لزوماً به عنوان یک دانش همطراز با دانشهای دیگر نیست. بلکه فلسفه عنصرعقلانیت را در اختیار تفکرانتقادی قرار میدهد.
وی افزود: به همین دلیل است که فیلسوفان معتقدند که در جامعهای اگر فلسفه باشد حیات هست. پس ما تفکرانتقادی را برای زندگی میخواهیم، برای رشد و گسترش میخواهیم. تنها راه توجه به تفکر انتقادی این است که ما دارای فلسفه و عقلانیت نیرومندی باشیم.
پورحسن درپاسخ به این سؤال که نهادهای علمی چگونه میتوانند به رشد تفکرانتقادی در جامعه کمک کنند؟ گفت: متأسفانه در جامعه ما نهادها بیشتر وابسته هستند یعنی سه عنصری را که گفتیم آزادی ، جرأت و استقلالشان بسیار ضعیف و کمرنگ است. به همین دلیل این نهادها بیشتر محافظهکارند. ما اگر میخواهیم تفکرانتقادی در جامعهمان شکل بگیرد راهی نداریم جز اینکه پایه سهگانه این نهادها را تقویت کنیم. اکثر نهادهای کنونی جامعه ما کارشان یا سخنگویی است و یا تعریف و تمجید و تأیید کردن از دیگران.
این محقق و پژوهشگرتصریح کرد : متأسفانه نقش نهادها حتی رسانهها مثل صدا و سیما در انتقاد و نقد کم است. معتقدم نهادهای ما باید یک حیات مجدد پیدا بکنند تا بتوانند نقش ایفا کنند. درحال حاضر آنها هیچ نقش مهمی در تفکر انتقادی ندارند و یا نقش بسیار کمرنگی در این زمینه دارند.
نظر شما