پیام‌نما

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ‌اللَّهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ‌اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ كُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ‌اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ * * * و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اهل بیت (علیهم السلام)] چنگ زنید، و پراکنده و گروه گروه نشوید؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن گاه که [پیش از بعثت پیامبر و نزول قرآن] با یکدیگر دشمن بودید، پس میان دل‌های شما پیوند و الفت برقرار کرد، در نتیجه به رحمت و لطف او با هم برادر شدید، و بر لب گودالی از آتش بودید، پس شما را از آن نجات داد؛ خدا این گونه، نشانه‌های [قدرت، لطف و رحمت] خود را برای شما روشن می‌سازد تا هدایت شوید. * * * معتصم شو به رشته‌ى يزدان / با همه مردمان با ايمان

۱ مهر ۱۳۸۸، ۲۰:۲۸

مجموعه شعر "بار انداز اندوه" نقد و بررسی شد

مجموعه شعر "بار انداز اندوه" نقد و بررسی شد

رشت - خبرگزاری مهر: مجموعه شعر "بار انداز اندوه" محمد اسماعیل حبیبی نقد و بررسی شد.

به گزارش خبرنگار مهر در رشت، شعر فارسی از دیر باز روایتگر درد باستانی ملتی بزرگ است ملتی که از تمام آزمایشات تاریخی سر بلند بیرون آمده است این درد مشترک در اشعار عارفانه، عاشقانه، بزمی و رزمی، مدح و قدح، حماسی و وصفی، شعر فارسی را همراهی کرده است. رمز ماندگاری شعر فارسی " همین اندوه " نهفته در آن است.

غمی بشکوه و خجسته که تم اصلی تاریخ پر آب چشم مردم ماست و زبان گویای شکستها و پیروزیها ... و آوازهای مردمی سالخورده. سوز فراق یار همان جدایی از آرمانها و آرزوها و توصیف بهار، آرزوی وصال و رسیدن به زندگی انسانی بود.

انقلاب مشروطیت شعر فارسی را به میان مردم کشید و شعر برای اولین بار از آسمان به زمین کشیده شد و به عنوان رسانه ملی تولد تازه خود را جشن گرفت و تریبون مردم شد در طول سالیان، شعر فارسی قالب عوض کرد و همراه انسان مدرن دست به پوست افکنی زده غم، موسیقی متن شعر فارسی باقی ماند تا از انسان بگوید نیما یوشیج با شکستن قالب صدای انسان معاصر را رساتر کرد از اشیاء و طبیعت گذر داد و به زبان آدمیزاد ساده و صمیمی حرف زد اما این بار نه از صلاح " خسروان" که از " درد مردم " گفت: این غم جلیل هنوز هم شوکت شعر فارسی است.

بار انداز اندوه، شعرهای محمد اسماعیل حبیبی ادامه همین درد عتیق است با زبانی نو او شاعر امروز است و گرفتاریهای مردم امروز را به نقد نشسته است آغازیه کتاب را از شیخ دردمند ابوالحسن خرقانی وام گرفته است: " اندوه باری گران است، خلق نتواند کشید ...."

حبیبی در مجموعه شعر اولش " تسلیت به خودم " خود را شاعری اجتماعی به ثبت رساند با خطابه های هولناک انسان امروز، از آسمان سگ می بارد ! او ما را از کوچه های رشت به ملاقات مردان تاریک برد و به شعرامروز رونق داد.

در دومین مجموعه که ادامه همان تفکر است زبان را نرم تر و اندیشه را پس زمینه شعر قرار داده است و به نوعی از شعر بومی - ملی رسیده که هم طعم باران و تمشک دارد و هم خشونت آهن و سیمان .

از اگزوز کلاغ به احساس سنجاقک نقبی زده است از تابستان نازک شهر بلا تکلیف تا آفتاب سفید گردشی عارفانه دارد از اندوه و باد زیاد گفته است واز تاریکی ، او همبازی زیتونهای بی خواب است شعرهای مه آلود این مجموعه عینیت را در خدمت ذهنیت گذاشته تا والی دلتنگی ها باشد پیراهنی برای مصیبت قلبهای که قافیه نمی شوند.

تهران شایعه بزرگی است، کسالت مردودی که خاطره ها را لگد می کند، تهران کودکی مردمی است که هیچ وقت پیدا نمی شود، ...  هنوزهرکه می رود، در خودش می ریزد، می نشیند گیاهی می شود که از یاد رفته است، من اینجا هستم، با رودخانه هائیکه خانه داری نمی دانند، بلند شو که مه بنشیند، مشخص کن کسانی را که بعدا درخت می شوند، دلم هنوز پیش کوچه ای است، که پیش نیامده و رودخانه ای دلش را هنوز می برد، همه باید تاب بیاوریم که پل، رودخانه را مرمت کند.

شعر حبیبی ساده و نرم اتفاق می افتد مثل افتادن یک برگ از درخت، بعد گسترده می شود و تمام ذهن را می پوشاند و تو می مانی و این سئوال شگفت: شاعران چگونه درخت می شوند ؟!

محمد اسماعیل حبیبی شعر امروز را خوب می فهمد اما از اندیشه های اولیه دل نمی کند تا به یک شعر ملموس کوتاه طنز مدار برسد او توانایی بیشتری دارد اگر جسارت به خرج بدهد و از فضای لوکس شعر شهری به شعری وحشی بی آرام برسد همان کاری که دوست شاعرش محمد پرحلم کرد از غزل به شعر فرا نو رسید:

بار انداز اندوه شعرهای خوب کم ندارد باید در حالتی خاص این شعر ها را خواند و لذت برد: نه جهان می گذرد، نه آفتاب پیاده می شود، دلتنگی سرنوشت رودخانه ای است، که دریا ندارد.

تکه های لطیفی اغلب در فینال شعرها فدای طول شعر شده اند که گاهی به خوانشی دوباره ما را مجبور می کنند: من پشت خاکریز دستهای توام، نه اسم شبی نه مهتابی، آی شلیک نکن منم اسماعیل!

- چرا نپرسیدم دریا، چه فصلی می چسبد، دلتنگی چه فصلی ؟ !

- سیگاری کلافه ام، که آتش گرفتن بلد نیست!

باراندازاندوه راوی اندوه انسان شهری است که از تفرج زنبوران و فلسفه لاک پشتها غافل مانده است اندوهی نوستالژیک مثل رودخانه دراین شعرها جاریست: با من از سمتی که جغرافیا ندارد بیا، کسی برای گرسنگی شعر بر نمی دارد، حراج کن خندههای ممکنی را که صرفه جویی کردیم، سادگی کن با کودکی که انگشتانش را، ازهر چیزی بیشتر دوست دارد.

وی  اقرار می کند که ما استکانها را دست کم گرفته بودیم، استکانها را با شعر، شعر را با سکوت، و شهر را با سکونتی دست آموز معامله کردیم، نفت سکوت ما را یاد آور نشد، الکل آسانمان نکرد، و بعد امت سراسیمه کلمات، از پله ها پائین نیامدند، تا کم کم پلها با عابران پیاده مهربان شدند، خم شدند بر روی استکانهای روشن، صبوری ما، ملحفه ها را پدر کرد!

محمد اسماعیل حبیبی شاعر رودخانه در سومین مجموعه شعرش به دریا خواهد پیوست و ما را به شگفتی رو برو خواهد کرد شعرهای روی دست مانده اش را فراموش خواهد کرد و بعد از استراحتی کوتاه با شیطینت ذهن نکته یاب خود، شعرهایش را کوتاه خواهد کرد، سطرهای درخشانی برای ما از دردهای ملموس پیرامون خود خواهد نوشت، از رویا خواهد پرید به واقعیت سنگ خواهد رسید.

شعر گیلان به نامش حساب باز خواهد کرد اگر در انتخاب شعرهای آن مجموعه کمی وسواس به خرج بدهد و بیشتر از شعرهای جدیدش استفاده کند "جمهوری اندوه شعر امروز" به شاعران توانایی چون حبیبی نیازمند است او از جمله شاعرانی است که هر روز از " لوشان " و " امام زاده هاشم (ع) " می گذرد اما برای دیدن مردم این محال وقت نمی گذارد و باران به لهجه گیلکی می بارد و او خیس از شعر می شود و با مه ای دست آموز به خانه بر می گردد اعتراف می کند: می دانم دلتنگی تمام نمی شود، آهسته آهسته، فراموش می شود.

شعر امروز دوره گذر و انتقال را تجربه می کند برای دهه نود حبیبی می تواند شاعری توانمند باشد چرا که دهه هفتاد را دیده است و دهه هشتاد را با دو مجموعه شعر به دوش کشیده و می رود در دهه سوم عمر شاعریش به لحن مستقل خود برسد و این انتظار مخاطب فردا است که با زبان نسل فردا به واگویی انسان معاصر برود و شاعر روزگار خود باشد چرا که شعر فارسی همان مومیایی، همان دلتنگی های آدمیزاد است که اندیشه ما آن را جان می بخشد و ماندگاری اش را تضمین می کند آنهم در روزگاری که آبادی از فرط آبادی می پوسد اسماعیل ! اسماعیل !

کد خبر 951356

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha