کاتزنشتاین معتقد است که در بحث مربوط به مناظرات و چالشها میان نظریهها باید به این مسئله توجه داشت که "چالش" با "مناظره" متفاوت است.
وی معتقد است که در حال حاضر هیچ مناظره اصلی در نظریهپردازی روابط بین الملل وجود ندارد. در گذشته مناظرات پارادایمیک گوناگونی در میان نظریههای روابط بینالملل وجود داشته است که میتوان به مناظرههای میان واقعگرایی، مارکسیسم و لیبرالیسم و نوواقعگرایی و نو لیبرالیسم اشاره کرد.
نظریهپردازی در روابط بینالملل چهار مناظره اصلی را به خود دیده که جنبه پارادایمیک داشته است.
مناظره اول را میان آرمانگرایی و واقعگرایان میدانند که بیشتر جنبه هستیشناختی داشت. در این مناظره اختلاف بنیادین در مورد سرشت نظام سیاسی بین الملل و انگیزههای رفتار دولتها بود.
مناظره دوم میان سنتگرایان و رفتارگرایان بود و جنبه معرفتشناختی و در ابعادی جنبه روششناختی داشت.
مناظره سوم را برخی میان رفتارگرایی و پسارفتارگرایی میدانند و معتقدند که از اواخر دهه 1960 با روشن شدن محدودیتهای رهیافت علمی، تمایل به استفاده از هر دو رهیافت سنتی و عملی به تناسب موضوع و شرایط خاص در قالب پسا رفتارگرایی در مقابل رفتارگرایی شکل گرفت.
مناظره چهارم ماهیتی فلسفی دارد و میتوان آنرا میان خردگرایان، شامل نوواقعگرا و نولیبرال، که کم و بیش نگاهی علمگرایانه به واقعیت دارند، خرد انسان را قادر به نیل به شناخت میدانند، و کنشگران را نیز خردورز تلقی میکنند از یک سو، و بازاندیشگرایانی که به اجتماعی بودن واقعیت، و نقش معنا، گفتمان، زبان و رویههای انسانی در شکل دادن به آن تأکید دارند و اغلب نگاهی انتقادی به دانش و علم مدرن دارند، دانست.
کاتزنشتاین معتقد است که در حال حاضر نوع دیگری از مناظره میان نظریهپردازی روابط بینالملل وجود دارد.
وی میگوید که در حال حاضر نظریهای که قابلیت پاردایم شدن را داشته باشد، وجود ندارد. او معتقد است برای اینکه نظریهای قابلیت تبدیل به پاردایم را داشته باشد باید دارای ابعاد اخلاقی باشد.
این نظریه پرداز اعتقاد دارد جایگاهی که در حال حاضر به لحاظ نظریهپردازی در آن قرار داریم به گونهای است که ما را وادار و مجبور به اقدام و عمل نمیکند. به این دلیل است که من معتقدم مناظرهای در حال حاضر میان نظریههای روابط بین الملل وجود ندارد.
به اعتقاد کاتزنشتاین طرفهای حاظر در موقعیت کنونی به لحاظ ساختاری در طیف علوم اجتماعی قرار میگیرند.
او میگوید به رغم این موضوع جایگاه و موقعیت کنونی برای من جالب و جذاب است. وقتی صحبت از مناظرات پارادایمیک میکنیم، من جای خالی و نبود مارکسیسم را در علوم اجتماعی مشاهده میکنم که این مسئله به مثابه شکافی در علوم اجتماعی به شمار میرود.
او میگوید من انتظار دارم که در آینده نزدیک مادیگرایی (ماتریالیسم) که دربرگیرنده مارکسیسم نیز هست بازگردد. البته این بازگشت ممکن است در برخی اشکال و جنبههای گوناگون رخ دهد و بازگشتی همه جانبه نباشد.
کاتزنشتاین معتقد است بزرگترین چالش کنونی در نظریهپردازی اتکا به تفکر پارادایمیک است. او میگوید که گرایش به تفکر پارادایمیک بزرگترین معضل کنونی نظریهپردازی است.
کاتزنشتاین با تفکر پاردایمی به طور کلی مخالف نیست. آنچه او استدلال میکند تفکری مبتنی بر حداقلی از پاردایم است. او میگوید در حال حاضر عکس این موضوع حاکم است و تفکر پارادایمیک حداکثری را شاهد هستیم و تفکر در قالب یک فرهنگ را شاهدیم.
نظر شما