به گزارش خبرنگار مهر، هشتم مهرماه روز بزرگداشت مولوی نام گرفته است. به همین مناسبت چندین مقال فراروی ذهن و زبان خوانندگان قرار میگیرند. در ابتدا به سراغ دکتر مرتضی کاخی پژوهشگر برجسته ادبیات ایران رفتهایم.
دکتر مرتضی کاخی در گفتگو با خبرنگار مهر در پاسخ به این سؤال که دلیل توجه به مولوی از سوی غربیان چیست؟ و مولوی به چه نیاز بشر جدید پاسخ میدهد؟ گفت: اولاً من مسئول و مأمور جواب دادن به کارهای دیگران نیستم. ثانیاً منظورم از غرب غرب فرهنگی است نه غرب جغرافیایی. غرب فرهنگی به تعادل در زندگی بها میدهد و در نتیجه حالت تعالی روحی سوای این جهان مادی حسی و ظاهری برای غربیان مهم است.
وی افزود: گهواره توجه به مسائل معنوی البته شرق است. غربیان برای اینکه این تشنگی خودشان را رفع بکنند از این سرچشمه شرقی سیراب میشوند. مواردی هم در غرب من خودم دیدهام. وقتی صحبت رومی میشود ( به مولوی میگویند رومی ) بسیار دچار هیجان میشوند. این را سرچشمه فیاضی تلقی میکنند که همین طورهم هست. از آن گذشته وقتی به سراغ مولانا میرویم چه در غزلهایش در دیوان شمس که شاهکار بشری است و چه در آثار دیگرش این شور و شوق را بهجد حس میکنیم.
مترجم کتاب از" افلاطون تا ناتو" تصریح کرد: دوست من دکتر شفیعی کدکنی جایی نوشته است که خداوند با قرار دادن زبان فارسی در جهان مولانا و سرودن "غزلهای شمس" و "مثنوی معنوی" مشیتش این بوده که این زبان تا انسان در روی زمین است و تا زنده است، وجود داشته باشد و این زبان ماندگار شود. یعنی زبان فارسی به هیچ عنوان از بینرفتنی و یا فراموششدنی نیست.
وی افزود: کسانی مانند مولانا، خیام، حافظ و فردوسی چنان میخهای این خیمه عظیم فرهنگی را محکم در زمین کوفتهاند که بشر همواره به این زبان بهعنوان یک سرچشمه گوارا و شاداب نظر میکند. این زبان تا فرهنگ روی زمین است میماند. زبان فارسی به خاطر همین شخصیتها میماند. این زبان به خاطر شاعرهای امروزی یا نمیدانم شعر سپید نیست که در زمان میماند.
کاخی در پاسخ به این سؤال که عشق از مفاهیم کلیدی جهانبینی مولوی است، ما تاچه اندازه هماکنون به این مفهوم نیاز داریم؟ گفت: سخن خود را با تکیه بر مصراع آخر یک رباعی خلاصه میکنم تا روشن شود انسان چقدر به عشق نیاز و احتیاج دارد. معمولاً سرایندگان رباعی حرف اصلی خودشان را در مصرع دوم بیت دوم میگویند. دیالکتیکی در زبان رباعی وجود دارد و تمام زور شاعر این است که مقدمه بچیند و بزرگش بکند و نتیجه را در مصرع آخر بیت دوم بگوید. به مصرع آخر این رباعی بنگرید:
سرچشمه عالم معانی عشق است سربیت قصیده جوانی عشق است
ای آنکه خبر نداری از عالم عشق این نکته بدان که زندگانی عشق است
نویسنده کتاب "باغ بیبرگی" اظهار داشت: بنابراین عشق یعنی زندگانی. شاعری نیست که از لحاظ معانی و صورت بهاصطلاح عموم دستش به دهانش برسد و در مدح عشق چیز زیادی نگفته باشد. البته اگر عشق خوب معنی شود. عشق یعنی چیزی که به خاطر آن انگیزه روحی پیدا میکنید و احساس حیات میکنید. این عشق است که این کار را میتواند بکند و بدون عشق هیچ چیزی وجود ندارد. چون بدون عشق انگیزهای وجود ندارد و چون بیعشق هیچ عاملی برای حرکت وجود ندارد شوقی وجود ندارد.
نظر شما