این جامعه تنها به صورت یک "امکان" وجود دارد. شاید هم آینده را مینماید. ممکن است آرمان مینویی را مجسم کند. آنچه مسلم است در حال حاضر و روی زمین وجود ندارد.
افلاطون در اواخر کتاب "جمهور" به این نکته اشاره میکند. یکی از همراهان جوان سقراط جمهوری را جامعهای میداند که "تنها در دنیای ذهن و درس و کلاس وجود دارد، زیرا من فکر میکنم در هیچ نقطهای از جهان وجود ندارد".
سقراط چنین پاسخ میگوید: "درست است، اما شاید نمونهای از آن در مینو برای کسانی که میخواهند آن را مشاهده کرده و مثل آن را در ذهن خود ایجاد کنند وجود داشته باشد."
البته، اینکه نظریهپرداز در مرحله بازسازی پژوهش باید از ذهن خود بهره بگیرد معنیاش این نیست که تنها خیالپردازی و رویاگرایی میکند. او آزاد نیست که در تصورات شیرین غرق شود.
تجسم او از جامعه بازسازی شده، با اینکه "خیالی" است، باید به شدت با واقعیات مربوط باشد. تصویر او بایستی فرافکنی امکانات واقعی و قابلیتهای حقیقی زندگی انسانی باشد، یعنی بر زندگی واقعی افراد در جامعه بنیان شده باشد و گرنه پندار بیهودهای بیش نیست.
بازسازی ذهنی جامعه به کمک تصویر آرمانی نظریهپرداز در پی حقایقی درباره دنیا، سیاست و انسان است. البته آرمان شهر نمایاننده حقیقت "تجربی" به مفهوم ساده آن نیست. برداشتی ایستا و جدا از زمان و مکان حاضر هم نیست. با وجود این، هدف از آرمان شهر این است که حقیقت "کلیت" و یا دستاوردهای سیاست را القا کند.
هدف آرمانشهر این نیست که آنچه را که رخ داده نشان دهد، بلکه امکانات بالقوه بشر را توصیف کند؛ بیان کننده قابلیتها و امکانات سیاسی است و نه واقعیتها.
مفهوم آرمانشهر به زبان پل تیلیش (عالم متأله و فیلسوف پروتستان آلمانی) "امکاناتی را ارائه میدهد که اگر آرمانشهر پیشبینی نمیکرد از دست میرفتند. آرمانشهر پیشبینی کننده دستاوردهای بشر است و ثابت شده که بیشتر چیزهایی که آرمانشهر پیشبینی کرده است تحقق یافتهاند."
در واقع، بدون پیشبینیهای آرمانشهر زندگی بشر راکد میماند. تیلیش معتقد است اگر پیشبینیهای آرمان شهر امکانات را به بشر نشان ندهند، زندگی انسان راکد و بیثمر میشود. انسان خود را در وضعی میبیند که نه فقط رشد فرد بلکه تحقق فرهنگی امکانات بشری نیز متوقف میشود.
به بیان او برای کسی که آرمانشهر ندارد، زمان حال اختناق آور است. به همین ترتیب، فرهنگی که از آرمان شهر خالی است در چنبر زمان گرفتار میماند و به سرعت به زمان گذشته رو میآورد. زمان حال تنها در تنش بین گذشته و آینده پویایی تام مییابد.
در عین حال، تصویر نظریهپرداز از امکانات سیاسی حقایقی را از زمان حال نیز بیان میکند. تنها با مقایسه وضع موجود با امکانات و قابلیتهاست که انسان قادر است محدودیتها و شکستهای خود را در یابد.
تنها پس از آشنایی با عاقل میتوان معنی عصبی بودن و سوءظن کشنده را درک کرد، تنها پس از برخورد با الطاف الهی است که انسان معنی گناهکاری را میفهمد. نظریهپرداز با بیان ظرفیت انسان نکتههای مهمی درباره ماهیت وضع موجود ارائه میکند.
نظر شما