۱۳ مهر ۱۳۸۸، ۹:۳۷

معانی موجود در نمایش "مهر هفتم" دغدغه همیشگی من است

معانی موجود در نمایش "مهر هفتم" دغدغه همیشگی من است

نویسنده و کارگردان نمایش "مهر هفتم" که این روزها در سالن قشقایی مجموعه تئاتر شهر اجرا می‌شود، معانی و مفاهیم موجود در نمایش نظیر مرگ و زندگی پس از آن را دغدغه‌های اصلی خود در مقام یک هنرمند ذکر کرد.

به گزارش خبرنگار مهر، سعید شاپوری نویسنده و کارگردان تئاتر در دو تجربه اقتباسی اخیر خود "نور زمستانی" و "مهر هفتم" را برگرفته از آثار اینگمار برگمان کارگردان فقید سوئدی در تئاتر شهر به صحنه برد. "مهر هفتم" جدیدترین اثر نمایشی شاپوری داستان مواجه شوالیه‌ای با مرگ است که او مرگ را به بازی شطرنج دعوت می‌کند.

شاپوری در این اثر که تغییراتی نسبت به نسخه سینمایی دارد سعی در ایرانیزه کردن اثر برای دریافت و برقراری ارتباط بیشتر مخاطب داشته است. در عین حال تغییراتی نیز در محتوا و معنای اثر ایجاد کرده است. وی به همراه فرزین صابونی و رویا میرعلمی دو بازیگر نمایش در خبرگزاری مهر به تشریح مواردی نظیر اقتباس، تغییرات نسبت به فیلم بازی‌ها و... پرداختند.

* بعد از "نور زمستانی" برگمان سراغ اثر بعدی و یکی از شاهکارهای او رفتید و "مهر هفتم" را به صورت نمایش روی صحنه بردید. چه شد که سراغ "مهر هفتم" رفتید؟

سعید شاپوری- نویسنده و کارگردان نمایش "مهر هفتم"

ـ سعید شاپوری: به دلیل نتیجه و لذتی که از کار کردن روی "نور زمستانی" نصیبم شد به سراغ فیلم دیگری از وی با نام "مهر هفتم" رفتم. البته دغدغه اول ما نام برگمان نبود بلکه موضوعی که در آثارش بخصوص "مهر هفتم" به آن می‌پرداخت یعنی خداوند، مرگ و زندگی پس از مرگ و ایمان دغدغه و وجه مشترک‌مان بود.

"مهر هفتم" علاوه بر اینکه از برجسته‌ترین آثار برگمان است از جمله آثار برجسته سینمای جهان نیز به شمار می‌رود. این نزدیکی نه به معنای هم سنگ‌بودن باعث شد که توجه‌ام جلب شود و بعد از چند بار دیدن فیلم آن را در قالب نمایشنامه‌ای درآوردم که البته بارها بازنویسی شد. البته شیفتگی خاصی به فیلم‌های برگمان ندارم زیرا با بعضی از آثارش ارتباط برقرار نمی‌کنم و تنها آثاری که به مقوله خدا، مرگ و ایمان می‌پردازد مورد توجه‌ام است.

این جلب توجه تنها به خاطر شخصیت برگمان نیست زیرا ریشه این فیلم‌ها در تفکرات دیگری نظیر تفکرات موجود در آثار هایدگل، کیه‌کگور و کامو است  و برگمان این مفاهیم فلسفی و دینی را در قالب اثری هنری به نمایش درآورده است. علاقه من به این مفاهیم و همچنین به برگمان باعث شد تا فیلمنامه "مهر هفتم" را به نمایشنامه تبدیل کنم تا یک بازخوانی و ادای احترامی به این فیلم‌ساز باشد.

* برای تبدیل یک نمایشنامه به فیلمنامه امکاناتی که دوربین و سینما در اختیار هنرمند قرار می‌دهد بیشتر است ولی اقتباس از سینما و یک فیلمنامه هنرمند با محدودیت‌های بسیاری مواجه است. حال اینکه این اقتباس از فیلمی شناخته شده است و اکثر مخاطبان آن را دیده‌اند و پیش زمینه‌ای ذهنی از آن دارند...

شاپوری: به لحاظ علمی سه نوع اقتبال انتقالی، تفسیری و قیاسی است. به نظر می‌رسد ما در "مهر هفتم" اقتباس تفسیری را انجام داده‌ایم یعنی بخش‌های مهمی از صحنه‌های فیلم را انتخاب کرده و به آن‌ها می‌پردازیم به همین خاطر بعضی از دیالوگ‌ها دیالوگ‌های موجود در فیلم است. وقتی اقتباس انجام می‌شود چیز‌هایی کم یا افزوده می‌شوند.

ما جنبه‌های داستانی و فیلمیک مثل زبان سینما که مبتنی بر تدوین است که البته به نظر بنده در تئاتر هم به نوعی تدوین داریم، در تئاتر به صورت عملی نداریم. همچنین لوکیشن‌ و وسعت فیلم‌برداری وجود دارد ولی در تئاتر محدود به یک فضا و دکور هستیم و اتفاقاتی که در فیلم در چندین صحنه روی می‌دهد در تئاتر تنها در یک صحنه رخ می‌دهد.

با در نظر گرفتن این نکات کفه سینما از تئاتر سنگین‌تر و جذاب‌تر است و از این‌ رو کمتر اثری از سینما به تئاتر تبدیل می‌شود، البته به تازگی این جریان در دنیا بیشتر اتفاق می‌افتد و شنیده‌ام که قرار است تئاتر "ارباب حلقه‌ها" و "بن‌هور" روی صحنه تئاتر شکل بگیرد.

هنر مدرن و تفکر مدرن بحث کلیت‌گرایی است و اساس بر این است که واحدی کل و یک سیستم جهانی ساخته شود ولی تفکر پست مدرن بر خرده فرهنگ‌ها و خرده روایت‌ها تکیه دارد. شاید کار ما نیز خرده روایتی است از مفهوم مرگ که برای مخاطبان ما انجام شده است. متأسفانه تلویزیون و سینمای ما آثاری از این قبیل را پخش نمی‌کنند و نمایش "مهر هفتم" می‌تواند به شناسایی و بیان تفکر و کارگردانی وی کمک کند.

* خطری در اینجا وجود دارد. وقتی این فیلم توسط بسیاری یا برخی از مخاطبان تئاتر دیده شده با مشکلات و خطراتی مواجه است و احتمال دارد مخاطب به خاطر محدود بودن فضا و زمان و مکان ارتباط برقرار نکند...

شاپوری: ما شرایطی در اینجا داریم و دغدغه‌مان این است که چیزهایی را مطرح کنیم که امکان گفتن‌اش به راحتی میسر نیست. سه سال پیش تذکر و اعلام خطری در یک مصاحبه دادم و آن کم شدن متون اورجینال بود. وقتی قرار است برای هر کار اورجینال ممیز‌های بسیار وجود داشته باشد نویسنده به سراغ نوشتن نمی‌رود.

حیطه کار نویسنده‌ای مانند من که در حوزه دینی است با مشکلات بسیاری مواجه است که نویسندگان حوزه‌های اجتماعی با آن‌ها مواجه نیستند. آثار دینی باید از فیلترهای مختلف عبور کند و کار دینی بسیار سخت است و با وجود این سختی حمایت درستی هم از آن نمی‌شود.

گاهی شاهد اجرای آثاری به صورت روضه‌خوانی روی صحنه هستیم که بسیار حمایت هم می‌شود ولی اگر اثری عمیق‌تر باشد شک برانگیز است زیرا وقتی دانش کافی نباشد نمی‌تواند درک درست را از اینگونه آثار داشت. این اتفاقات در کل تاریخ برای افرادی نظر حلاج، ابن عربی و شیخ اشراق رخ داد.

من باید در مقام نویسنده مراقب باشم که حرمت‌های دینی و اعتقادی جامعه و مردم در کار شکسته نشود ولی وقتی مخاطب یا منتقدی به دلیل نداشتن دانش کامل دچار سوءتفاهمات می‌شود و این حرمت‌ها را شکسته می‌انگارد من با مشکل مواجه می‌شوم. فهم اینگونه آثار و فیلم‌ها هم مشکل است و تنها تماشاگرانی به دیدن این نمایش می‌آیند که دوست دارند برای فهم بیشتر اثر تلاش کنند.

در طول انقلاب اسلامی متأسفانه در حیطه فرهنگ و هنر به ظاهرترین شکل ممکن به دین پرداخته شده و اگر هنرمندی اثر متفاوت به صحنه برده یاخلق کرده با مشکلات بسیاری مواجه شده و یا برداشت‌هایی اشتباه از اثر شده است. این موضوع در سینما، تلویزیون و تئاتر وجود دارد.

دلیل بروز مشکلات موجود بر سر این‌ کارها مدعی بودن اکثر کسانی است که به دلیل اینکه دین برای همه مردم است خود را صاحب‌نظر در مورد آثار دینی می‌دانند.

فرزین صابونی: ما با دو مشکل عمده درباره‌ کارهایی متعلق به فرهنگ ما نیست مواجه هستیم. در تاریخ تئاتر ایران اکثر کارهای خارجی که توسط هنرمندان ایرانی کار شده در بحث واقعی نمایی با مشکل مواجه بودند و مخاطب ارتباط لازم را با آن‌ها برقرار نکرده است. چون بسیاری از مخاطبان و هنرمندان در فرهنگ مذکور زندگی نکرده‌اند و هنرمندان نمی‌توانند واقعیت آن فرهنگ را به صحنه بیاورند.

ما در اجرای آثار ایرانی موفق‌تر هستیم ولی کارهایی خارجی نیز باید اجرا شوند زیرا تئاتر ایران نیاز به این گونه آثار نیز دارد. درباره کارهای اقتباسی نیز این وضعیت سخت‌تر می‌شود زیرا تماشاگر ما توقع دارد که همه چیز شبیه فیلم اصلی باشد و کل فیلم را روی صحنه ببیند. در نتیجه ارتباطی که مخاطب با اثری خارجی برقرار می‌کند همیشه ناقص است و با نواقص موجود در اثر که به دلیل وضعیت نامطلوب سیستم موجود در تئاتر و هنر تشدید می‌شود.

وقتی ما وزارت به جای وزارت فرهنگ و هنر دارای وزارت ارشاد هستیم بودجه و فرصت و امکانات لازم در اختیار گروه تئاتری قرار نمی‌گیرد و در این وضعیت نمی‌توان کار مناسبی روی صحنه برد. در این شرایط به آقای شاپوری به خاطر جسارتی که در اجرای اینگونه آثار دارند تبریک می‌گویم.

رویا میرعلمی: برگمان خود تئاتری بوده و فیلمنامه "مهر هفتم" را از روی نمایشنامه "نقاشی روی چوب" نوشته است و فیلم "مهر هفتم" به لحاظ ساختاری پیچیده نیست و تنها در معنا و مفهوم با پیچیدگی همراه است. تماشاگری که این فیلم را دیده نمی‌تواند توقع مواجهه با تئاتری پیچیده به لحاظ ساختاری داشته باشد. تنها بار معنایی در کار باید رعایت شود.

آقای شاپوری از ابتدا به ما گفتند که در ساختار کار نیاز به سادگی داریم و تنها باید در معنا و مفهوم پیچیدگی را در نظر داشته باشیم. به همین خاطر اکثر میزانسن‌ها ساکن هستند و تنها مری و جوزف محرک هستند و تلخی ماجرا را می‌گیرند. چیزی که در فیلم بسیار تأکید شده بار معنایی و جهان شناختی و فلسفه پیچیده مرگ است.

* آقای صابونی اشاره درستی داشتند زیرا برخی از اوقات هنرمندان قصد دارند عین یک اثر خارجی را در ایران به صحنه ببرند در حالیکه وقتی هنرمندان ایرانی اثری خارجی را به صحنه می‌برند باید کارهایی در جهت ایرانیزه کردن اثر نیز انجام دهند که در عین حال روی شالکه کلی اثر تأثیر منفی نگذارد و با مخاطب کار هم ارتباط برقرار کند...

میرعلمی: درست است که فرهنگ ما با فرهنگ کشورهای اروپایی و آمریکایی متفاوت است. ولیکن می‌شود کارهایی موفق نیز انجام داد نظیر نمایش "مرگ فروشنده" نوشته آرتور میلر و کارگردانی نادر برهانی‌مرند که وقتی اجرا شد مورد توجه و استقبال بسیاری از مخاطبان قرار گرفت. معتقدم انتخاب کار مهمی است که یک کارگردان باید انجام دهد.

زیرا متن باید بسته به زمان و تاریخی که اجرا می‌شود حرفی برای گفتن داشته باشد. "مهر هفتم" دغدغه‌ای با عنوان مرگ را بیان می‌کند که همه دنیا به آن فکر می‌کنند. در نتیجه انتخاب و اجرای به موقع یک متن خارجی در ایران بسیار مهم است. در عین حال کارگردان و بازیگران باید کار و نقش را از فیلتر خود عبور داده و در ضمن باید مطالعات لازم درباره جغرافیا و زمان و شرایط نمایشنامه در کشور یا جغرافیای نوشته شده نیز انجام شود.

شاپوری: من با حرف خانم میرعلمی موافقم. انتخاب متن یکی از کارهای مهمی است که یک کارگردان و گروه نمایشی باید انجام دهد. اگر انتخاب درست باشد نیمی از کار به درستی انجام شده است. پیش از اینکه "مهر هفتم" را برای اجرا آماده کنم قرار بود که متن "عقل سرخ" نوشته خودم را اجرا کنم. ولی در شرایط کنونی "عقل سرخ" حرفی برای گفتن نداشت از این رو "مهر هفتم" را برای اجرا انتخاب کردم.

نمایش "مهر هفتم" با شرایط کنونی جامعه همخوانی دارد و از این رو مخاطب با آن ارتباط بیشتری برقرار می‌کند. با وجود اینکه فیلم "مهر هفتم" ساخته اینگمار برگمان است وجوه مشترک بسیاری با شرایط معاصر ایران دارد. البته تفکرات برگمان برگرفته از کیرکه‌گارد دانمارکی است که فلسفه اگزیستانسیالیسم یا فلسفه وجودی است.

گاهی نویسنده نمی‌تواند به راحتی به برخی از موضوعات بپردازد از این رو به سمت اقتباس می‌رود و با انتخابی درست موضوع مورد نظر خود را بیان می‌کند. بنده دوست داشتم که اثری را که خود نوشته‌ام اجرا کنم زیرا انسانی معتقد و پای‌بند به اصول دینی و اجتماعی هستم ولی به دلیل برخی سوء‌تفاهمات نمی‌توان به سراغ اینگونه آثار اورجینال رفت.

بسیاری از بزرگان ما برای جلوگیری از کج‌اندیشی در آثار خود از زبان رمز استفاده می‌کردند. این زبان در آثار بزرگانی چون شیخ اشراق، ابوعلی سینا و دانشمندان و فرهیختگان دیگر دیده می‌شود. شاید برخی از هنرمندان دیگر ظاهر را نگاه نمی‌کنند و خیلی دوست دارند به دغدغه‌های موجود در جامعه بپردازند ولی به دلیل بروز سوء‌تفاهمات و فاصله زیاد بین اثر با مسئولان تئاتری و مخاطب این کار را نمی‌کنند.

فیلم "مهر هفتم" بر اساس تفکر اگزیستانسیالیسمی است. در تفکرات کیرکه‌گارد و هایدگل به مرگ پرداخته شده و دغدغه مرگ را دارند. هایدگر در مباحث و نظریاتی که دارد به آنجا بودن اشاره می‌کند یعنی انسان از خود بیرون آمده و به خود و دنیایش نگاه کند. در مقابل این وضعیت من منتشر وجود دارد یعنی انسان در محیطش بقدری حل شود که متوجه کارهایش نباشد.

هایدگر معتقد است انسان باید از وضعیت من منتشر بیرون آمده و به خود و دنیای‌اش نگاه کند و انتخاب کند که چه کاری می‌خواهد انجام دهد. دلهره انتخاب نوعی ترس آگاهی دارد که مربوط به مرگ است زیرا سرنوشت محتوم ما است. وی در این تفکر به هستی اصیل و غیر اصیل اشاره می‌کند. یعنی زمانی هستی اصیل می‌شود که با مرگ مواجه شود و وقتی گمان می‌رود که پایانی وجود ندارد هستی غیر اصیل به وجود می‌آید.

در "مهر هفتم" شوالیه بعد از مواجهه با مرگ به معنای زندگی پی می‌برد و زندگی برایش زیباتر می‌شود. ما در این اثر از فلسفه و اعتقادمان استفاده کردیم و مهمترین‌اش نظریه عالم خیال است که از حکمت هنر اسلامی گرفته شده که ابن عربی و شیخ اشراق و ملاصدرا به آن معتقد بودند.

در عالم خیال سیری نزولی داریم که در قرآن به آن هبوط گفته می‌شود و باید سفر صعودی خود را شروع کند. اولین قصه قرآن قصه خلقت است و در سوره بقره خدا به نزول و صعود آدمی اشاره می‌کند. ملاصدرا در بحث مرگ مقوله یادآوری را بیان می‌کند. وی قائل است که از عالم بهشت چیزی را به یاد نمی‌آوریم ولی وقتی سیر صعودی به سمت بالا داریم روح‌مان امکان یادآوری گذشته را به یاد دارد که عالم برزخ دینی است.

به نوعی به اعتقاد وی قیامت صغرای هر کس بعد از مردن شروع می‌شود. در نمایش "مهر هفتم" که به صورت کارگاهی شکل گرفت مونولوگی در ابتدای نمایش شکل گرفت که شوالیه می‌گوید "در برزخ میان دو جهان نمی‌دانم که مرده‌ام قیامت را می‌بینم یا زنده‌ام خاطراتم را مرور می‌کنم" که در فیلم نبود. از این پس شاهد یک فلاش‌بک هستیم که در اصل یادآوری است. این موضوع ایرانیزه شده است ولی به صورت ظاهری و دم‌دستی نیست و ما این نگاه را وارد موضوع فیلم کردیم.

در بخشی هم بنا به امکانات خود صحنه‌ای را گنجاندیم که در آن مرده‌ها از قبرها بیرون می‌آیند و به نوعی تداعی کننده قیامت ما مسلمانان است. این تمهیداتی است که در ایرانیزه‌ کردن اثر در نظر گرفتیم و مخاطب و منتقد تئاتر هم باید با دقت بیشتر آن‌ها را بررسی کند. ایرانیزه شدن باید به لحاظ مفهومی و فلسفی و عرفانی باشد و ما این کارها را در نمایشنامه "مهر هفتم" انجام دادیم.

* فرزین صابونی با وجود اینکه دو سال است کار نکرده است ولی همواره بازیگری با انرژی است و نقش‌هایی را ایفا کرده که پر انرژی هستند ولی در دو تجربه همکاری با شما دو نقش متفاوت را ایفاه کرده است...

شاپوری: در نمایش "نور زمستانی" بیشتر از "مهر هفتم" سکون داشتیم و در آنجا فرزین بیشتر اذیت شد چون در آن‌جا حتی نمی‌توانست از حرکات دست خود نیز بیش از اندازه استفاده کند. فرزین صابونی بازیگر بسیار خوب و باهوشی است و در "نور زمستانی" نقش کشیش را بسیار درونی بود بسیار خوب ایفای نقش کرد. از آن‌ تجربه با هم بیشتر آشنا شدیم.

دوست ندارم کارهایم زیاد شلوغ شود و بیشتر دوست دارم که آثارم دارای سکون خاصی در بازی‌ها و صحنه‌ها باشند که شاید به نگاه شرقی‌مان برمی‌گردد. به قول از دائو "اگر کاری نکنی کاری انجام داده‌ای". در "مهر هفتم" نیز بنا به تجربه قبلی از فرزین صابونی استفاده کردم. اتفاق خوبی که در این کارها افتاده شناخت از هم و دوستی ایجاد شده است و همه به این باور رسیده‌ایم که در خدمت خود نیستیم بلکه در خدمت دیگری کار می‌کنیم.

"مهر هفتم" به لحاظ تکنیکی از "نور زمستانی" سخت‌تر بود و اگر این گروه بازیگری نبود کار به این کیفیت و خوبی تولید نمی‌شد.

صابونی: طی دو سال گذشته درگیر کارهای شخصی بودم و چون برنامه‌هایم مشخص نبود نمی‌توانستم کار تئاتر قبول کنم در عین اینکه کارهای خوبی پیشنهاد شد ولی نمی‌توانستم قبول کنم. شاید یکی از اولین کارهایی که در زمینه بازی در تئاتر تجربه کردم "سپاس از حیات طیبه..." علیرضا نادری بود که خیلی سکون داشت ولی من آن کار را دوست داشتم.

بعد از آن کارهایی پر تحرک و پر جنب و جوش بازی کردم. اشکالی در ما وجود دارد و وقتی بازیگری را در ژانر کمدی موفق می‌بینیم آن بازیگر را مدام در کارهایی آن‌گونه استفاده می‌کنیم. متأسفانه به خاطر این کج فهمی کارگردان‌های ما بازیگرانی را دیده‌ام که به ورطه سقوطی اینگونه می‌افتند. خیلی از کارگردان‌ها یا بازیگران این ریسک را نمی‌کنند و دوست دارند که در آثاری مشابه که در آن موفق بودند بازی کنند.

سعید شاپوری این ریسک را سه سال پیش انجام داد و از من استفاده کرد. من از این جهت بیشتر از جهات دیگری که همواره به وی احترام گذاشتم،‌ احترام می‌گذارم زیرا کسانی که من را به شاپوری معرفی کردند تضمینی درباره اینکه بتوانم در "نور زمستانی" بازی کنم به شاپوری نمی‌دادند.

تماشاگران ما بیشتر دوست دارند کاری سرگرم کننده در تئاتر ببینند به جای اینکه به تماشای کاری جدی بنشینند. من هم در مقام بازیگر دوست دارم که تماشاگران مرا به شدت تشویق کنند به جای اینکه در پایان نمایش بخصوص در "مهر هفتم" با بهت و حیرت مرا تماشا کنند. این بهت یا از تأثیر گذاشتن کار روی آن‌هاست یا اینکه با کار ارتباط برقرار نکرده‌اند.

بازی در "نور زمستانی" و "مهر هفتم" به من اثبات کرد که در صورت مهار کردن برخی خصوصیات درونم اتفاق دیگری می‌افتد و من این حس و ویژگی را بسیار دوست دارم. بازی در "مهر هفتم" برایم خیلی جذاب‌تر است و حس بهتری بازی در این‌ نقش‌ها به من می‌دهد.

* ما شاهد بازی متفاوتی از فرزین صابونی هستیم که بدون شباهت با کارهای قبلی و متفاوت از نقش‌های دیگر است و این در نوع خود جالب است. خانم میرعلمی هم نقشی را ایفا کردند که دارای انرژی بالایی بود و نقش کم کننده تلخی داستان نمایش را عهده‌دار بود. اگر این نقش بیش از اندازه به سمت کمدی می‌رفت و تعادل حفظ نمی‌شد به کار لطمه می‌زد و بازی خیلی ایرانی می‌شد...

میرعلمی: همانطور که گفتید جوزف و مری قرار شد تلخی و سنگینی کار را کمرنگ کنند و در صحنه‌هایی که این دو هستند زنگ تفریحی برای تماشاگر باشد. اتودهای زیادی به همراه بهنام تشکر انجام دادیم. راه برای خنداندن تماشاگر برای این نقش باز بود ولی آقای شاپوری نمی‌خواستند که جوزف و مری حجو شوند.

جوزف و مری مقابل مرگ یعنی زندگی هستند و تنها کسی که رنگ دارد و زنانگی را با خود دارد مری است که در مقابل مرگ و وقایع تلخ قرار می‌گیرد. وسوسه انگیز بود که به سمت طنز بیشتری برویم و از آقای شاپوری می‌خواستم که طنز برخی صحنه‌ها بیشتر شود و از این رو صحنه "خروس من جنگی نبود" را به نمایش اضافه کردند.

* البته اگر این طنز بیش از اندازه می‌شد معنا و مفهوم را تحت تأثیر قرار می‌داد...

میرعلمی: این زیرکی آقای شاپوری بود و با بهنام تشکر تلاش کردیم که به سمت لودگی و حجو نرویم. در عین حال بسیاری از تماشاگران می‌گفتند که ای کاش صحنه‌های طنز بیشتر می‌شد ولی ما به این توافق رسیدیم که بخش طنز نمایش بیش از اندازه نشود.

* در نمایش یکی از نقش‌های کلیدی دیگر نقش مرگ بود که بر خلاف فیلم "مهر هفتم" شما از بازیگری زن برای ایفای آن استفاده کردید. بازی شبنم مقدمی در نقش مرگ به نوعی چهره مرگ را نیز تلطیف کرده و از رعب و وحشت آن کاسته است. چه شد که به این سمت حرکت کردید؟ به نوعی گویا آن ذهنیت ایرانیزه کردن در معنا در این بخش نیز وجود دارد.

شاپوری: دو سال پیش که قرار بود "مهر هفتم" را کار کنیم قرار بود که خانم مقدمی نقش مرگ را بازی کند. وقتی یک سال بعد برای بار دوم به سراغ "مهر هفتم" رفتیم نگاه من به مرگ تغییر پیدا کرده بود زیرا هر چه جلوتر می‌رویم با چهره قطعی‌تر مرگ مواجه می‌شویم و با دیدن مرگ دوستان و نزدیکان باورمان نسبت به مرگ عوض می‌شود. این جمله را قبول دارم که می‌گوید مرگ انسان را تعریف می‌کند.

از این رو با بازیگران مردی برای ایفای این نقش صحبت کردم ولی بعد از مدتی باز هم به این نتیجه رسیدیم که خانم مقدمی نقش مرگ را ایفا کند. خوشحالم که این اتفاق افتاد. مقدمی بازیگر و دوست خوبی در کار است. مرگی که ما در عرفان و دین می‌بینیم به تلخی مرگ در اگزیستانسیالیسم نیست. در آن مکتب مرگ حتمی، قطعی و پایان است ولی در "مهر هفتم" سفر شوالیه منطق‌الطیری است و سیر و سلوکی است که اتفاق می‌افتد.

در نهایت شوالیه در نمایش "مهر هفتم" از شک به یقین می‌رسد. ما در مباحث دینی خود معتقدیم مرگ پایان زندگی نیست بلکه شکل زندگی تغییر پیدا می‌کند. در دین ما زندگی اصلی پس از مرگ شروع می‌شود. به قول امیرالمؤمنین مردم وقتی زنده‌اند در خوابند و وقتی می‌میرند تازه بیدا می‌شوند.

از این رو مرگ برای ما تلخ نیست و نگاه من هم این است که لزومی ندارد مرگ خشن و زمخت باشد. پس مرگ آن خشونت و قطعیت و وحشتناکی که از آن حس می‌شود نیست و به همین خاطر خواستیم تلطیفی در نقش و بازی ایجاد کنیم. به این دلیل خانم شبنم مقدمی را برای بازی در نقش مرگ انتخاب کردیم.

* طراحی صحنه نمایش "مهر هفتم" از همان ابتدا با تابوت‌های متعددی که در صحنه قرار دارد فضای کلی را آشکار می‌کند و به نوعی مخاطب را از تفکر کردن و رسیدن به معنای مورد نظر بازمی‌دارد. این طراحی صحنه به نوعی بازی بازیگران را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهد...

شاپوری: در "نور زمستانی" طراحی صحنه را خود انجام دادم چون یکی از لذت‌های کارگردانی برای من طراحی صحنه و ساخت فضاست. این موضوع باعث می‌شد که وقتی تمرین نمایشی را آغاز می‌کنم ماکت صحنه را از قبل ساخته باشم. در نمایش "مهر هفتم" هم چنین وضعیتی موجود بود ولی بحث قرارداد و اینکه هنرمندان نمی‌توانند بیش از دو عنوان داشته باشند باعث د طراحی صحنه را انجام ندهم.

از این رو از دوست دیگری خواستم تا طراحی صحنه را انجام دهد. اما چون دیدم کار با عجله انجام می‌شود و نتیجه مورد نظر را نمی‌گیرم با فرد دیگری کار را شروع کردم. البته در این راه نظر بازیگران و دوستان دیگر را نیز مدنظر قرار دادم و از سپهر گودرزی خواستیم تا در این راه کمک‌مان کند و به نتایجی رسیدیم که طراحی صحنه فعلی را شکل داد.

در تغییرات صحنه مبانی فکری هم مد نظرم بود و چیزهایی که می‌توانست مبنا پیدا کند را حفظ می‌کردم. البته تکنیک و تکنولوژی لازم برای اجرای طراحی صحنه مناسب را در اختیار نداشتیم. خیلی دوست داشتم که در ابتدا تابوت‌ شوالیه تنها تابوتی باشد که دیده می‌شد ولی با نور سالن این صحنه به طور کامل دیده شد. در نهایت طراحی صحنه نیز بر مبنای فکری مورد نظر انتخاب و تعدیل شد و ما در ابتدا وارد جهان مردگان و سپس جهان روزمرده و با نشان دادن قیامت دوباره به جهان مردگان باز می‌گردیم.

صابونی: احساس می‌کنم می‌شد که طراحی صحنه از فیلترهای دیگری هم عبور کند و جنس مواد، طراحی و چیدمان چیز دیگری باشد البته با کمبود زمانی که داشتیم مشخص نبود بعد از گذر از آن فیلترها چه اتفاقی در طراحی صحنه رخ خواهد داد. مشکل اساسی ما این بود که کارگاه دکور نداریم و شاپوری با هزینه خود کارگاهی را اجاره کرد و ساخت دکور را در آن‌جا انجام داد.

به طور کلی هر دکوری در اجرا مشکلاتی فنی دارد که باید به آن‌ها پرداخته شود. مشکلاتی در طراحی صحنه وجود دارد که در زمان اجرا با آن مواجهیم. اختلاف سطحی که در انتهای صحنه وجود دارد به دلیل پوشیده نبودن اطراف آن تبدیل به جایگاه خطرناکی شده که هرگاه شبنم مقدمی روی آن حرکت می‌کند دلهره افتادن او در بین بازیگران و عوامل نمایش وجود دارد. البته همه این موارد را نمی‌توان به دلیل طراحی صحنه دانست.

میرعلمی: "مهر هفتم" لوکیشن‌های متعددی دارد که نشان دادن همه آن‌ها در تئاتر امکانپذیر نیست و با نور و نوع بازی‌ها و المان‌های دیگر لوکیشن‌های مختلف به تماشاگر القا می‌شود. فکر می‌کنم طراحی صحنه نمایش "مهر هفتم" به سوی معنایی بودن حرکت کرده است و برای جلوگیری از سادگی به این شکل رسیده است.

صابونی: شاپوری در زمان تمرینات نمایش "مهر هفتم" سکته ناقص قلبی کرد.

شاپوری: این سکته باعث شد مدتی در بیمارستان باشم ولی به دلیلی قولی که برای اجرا داده بودم خود را موظف می‌دانستم که کار را برای اجرا آماده کنم.

میرعلمی: ما گروه‌های تئاتری باید مثل سربازهای وظیفه آماده باشیم تا در زمانی کوتاه کاری را برای اجرا آماده کنیم. در ایران فرصت کافی برای تمرین تئاتر وجود ندارد و ما در اجراها خود را پیدا می‌کنیم. از این رو هفته اول تا دوم هر کدام از اجراها به نوعی در ادامه تمرینات گروه‌ها است.

شاپوری: مهمترین موضوعی که وجود داشت همدلی بچه‌ها اعم از بازیگران و عوامل دیگر گروه بود که نمایش "مهر هفتم" در مدت زمانی کوتاه برای اجرا آماده شد.

فرزین صابونی، شاپوری، رویا میرعلمی

میرعلمی: در تئاتری همین همدلی باعث می‌شود اثری به اجرا برسد. ما در تمام اوقات تمرین و اجرا مدام دغدغه‌هایی نظیر میزان دستمزد، زمان دریافت بودجه را داریم و روی صحنه می‌رویم. اگر این همدلی نبود کار تئاتری کاری بیهوده و عبث بود زیرا آرامش و تأمین مالی برای هنرمند تئاتر در ایران وجود ندارد. بعد از 10 ماه دستمزده می‌گیریم و بابت این موضوع منت هم سرمان می‌گذارند. تنها همدلی باعث شده که تئاتر کار کنیم.

در اینجا دوست دارم تشکر ویژه‌ای از ماریا حاجیها طراح گریم نمایش دارم که با گریم خوبی و متفاوتی که انجام داد باور پذیری نقش‌ها را برای تماشاگران بیشتر کرد. متأسفانه کمتر در گریم تئاتر به این نکته توجه می‌شود ولی برای حاجیها مهم است که گریم روی صحنه به بازی بازیگر کمک کند.

شاپوری: من در نمایش "مهر هفتم" و همچنین آثار دیگرم علیرغم اینکه به مخاطب فکر می‌کنم تماشاگرم را انتخاب نیز می‌کنم. یعنی با انتخاب نوع کاری که به صحنه می‌برم مخاطب خود را نیز مشخص می‌کنم. همواره نوع کار ما نوع مخاطب ما را مشخص می‌کند و در کارهای بعدی خود نیز همین نگاه را مدنظر قرار خواهم داد.

صابونی: البته آقای شاپوری قول داده کار بعدی گروه کاری کمدی باشد.

شاپوری: طرحی با عنوان "شب عروسی" مد نظرم است. در قونیه به اولین شب مرگ افراد شب عروسی می‌گویند و قصد دارم بر اساس این موضوع نمایشی در فضای کمدی خلق کنم.

کد خبر 958582

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha