به گزارش خبرگزاری مهر، پیش کرسی نظریهپردازی «چیستی فلسفه دین و مسائل آن»، نهم مهرماه با ارائه «محمد محمدرضایی» عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و دانشگاه تهران/ پردیس قم، و با حضور تنی چند از اندیشمندان داخلی و خارجی از جمله «لگن هاوزن» در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی قم برگزار شد.
در این نشست علمی حجج اسلام «علیرضا قائمینیا»، «عبدالحسین خسروپناه»، «ابوالفضل کیاشمشکی» و «ابوالفضل ساجدی» از محققان و استادان حوزه و دانشگاه به عنولن ناقد به نقد این نظریه پرداختند.
در این نشست که داوری آن بر عهده آقایان آیات و حجج اسلام «علی عابدی شاهرودی»، «علی اکبر رشاد»، «احمد بهشتی»، «لگن هاوزن» و «احمد عابدی» بود، محمد محمدرضایی به عنوان نظریهپرداز طی سخنانی در تبیین نظریه خود گفت: تعریف فلسفه دین بسیار مشکل و مناقشهآفرین است و تعریف مسائل آن نیز به تبع این تعریف دشوار است. تعریف فلسفه دین تابعی از تعریف فلسفه و دین است.
وی افزود: فلسفه روش واحدی برای فلسفهپردازی ندارد و به تعبیری میتوان دین را نیز مکتبی فلسفی نامید. چندسالی است که فلسفه دین در جامعه ما به عنوان یک رشته تحصیلی مطرح میشود و کتابها و مجلاتی در این زمینه منتشر میشود اما هنوز تعریف روشنی ارایه نشده و در سرفصلهای وزارت علوم هم این موضوع مشخص نیست.
محمدرضایی عنوان کرد: تعریف فلسفه دین حتی در غرب نیز یک مشکل است و پاسخ قانع کنندهای به آن داده نشده است و پاسخی هم که داده شده است در بستر تاریخی متناسب با فضا و فرهنگ آنجا شکل گرفته که برای ما مفید نیست.
این نظریهپرداز با اشاره به تعریف جان هیک از فلسفه دین تصریح کرد: او میگوید فلسفه دین شاخهای از الهیات نیست و جزئی از قلمرو موضوعات دینی محسوب نمیشود همچنین جان هاسپرز در این باره میگوید: فلسفه در حوزه دین با توجیه باور دینی از طریق استدلال سر و کار دارد که تعریف بسیار گنگ و مبهمی است.
استاد دانشگاه پردیس قم عنوان کرد: دیویس در کتاب درآمدی بر فلسفه دین آورده است که مشکل میتوان گفت فلسفه دین چیست؟ چون اختلاف نظر زیادی درباره فلسفه دین وجود دارد.
وی به نقل از یک متفکر غربی افزود: در شرق فلسفه و ادیان به گونهای که در غرب از یکدیگر جدا هستند، جدا نیستند. فلسفه دین تنها زمانی معنادار است که فلسفه از دین جدا باشند و این در غرب وجود دارد و آن هم متأثر از یونان باستان است.
محمدرضایی ادامه داد: در یونان باستان وجهه غالب فلسفه بود و متفکران بزرگ فیلسوف بودند در حالی که در شرق آن زمان این گونه نبود و دین وظیفه فلسفه را انجام میداد و به سؤالات پاسخ میدادند اما دین یونانی این سؤالات را پاسخ نمیداد و مناسکی را ارایه میکرد که با آن میخواستند خدایان را خوشنود کنند که به زندگی مردم هدف نمیداد.
این نظریهپرداز بیان کرد: شکاف و جدایی میان فلسفه و دین در یونان در غرب نیز تداوم یافت اما در شرق این گونه نبود و فیلسوفان واقعی کسانی بودند که متکلم بودند و از دین نکته برمیگرفتند.
وی افزود: فلسفه غرب امروز هم این نکته را از یونان باستان به ارث برده و از دین جداست و بزرگان فلسفه در غرب ضد دین هستند و تلاش میکنند با عقل خود به سؤالات پاسخ دهند.
محمدرضایی ادامه داد: مسیحیت به آسانی بر ادیان یونانی غلبه کرد اما نتوانست بر فلسفه فایق آید، فلسفه باستان به علت جاذبهاش میتوانست مردم را به سمت خود بکشاند و فیلسوفان مسیحی نیز سعی کردند تا از این فلسفه بهرهمند شوند.
نظر شما