به گزارش خبرنگار مهر، اغلب کارشناسان امور تربیتی به این واقعیت تلخ در اجتماع ما معترفند که شرایط امروز خانواده های ایرانی در مواجه با کودکان، بسیاری از پدران و مادران ایرانی را با چالشی تحت عنوان " فرزند سالاری " مواجه کرده است. با این همه به عقیده اغلب آنها این تنها لایه رویی واقعیتی تلخ است که چون موریانه خاموش و بی صدا جامعه ایران را می بلعد و در آینده ای نه چندان دور ما و فرزندان ما را با چالشهای جدی روبرو می کند.
ظاهر امر گرچه پسندیده نیست اما ترسناک هم نیست. " فرزند سالاری" گرچه پدیده ای ناخوشایند است اما آنقدرها هم ما را از واقعیت پنهان مانده در زیر این بستر نمی ترساند. با این همه این واقعیت پنهان مانده از چشم من و تو آنقدر ترسناک هست که پرداختنش دیگر یک امر تزئینی نیست و ضرورتی است انکار ناپذیر.
دکتر قاسم قاضی که از پیشکسوتان و چهره های ماندگار مشاوره و علوم تربیتی در ایران است در این باره نکته ها شنیدنی و خواندنی دارد.
او می گوید رواج و گسترش فرزند سالاری ( تو بخوان کودک سالاری ) در خانواده های ایرانی ناشی از گرفتاریهای اجتماعی و اقتصادی است که خانواده ها با آنها دست و پنجه نرم می کنند. یعنی وقتی پدر از سر سحر تا دیر وقت سر کار است و مادر نیز گرفتار شغل خارج از خانه، برای خلاص شدن از عذاب وجدان ناشی از ناتوانی در تامین خواسته های عاطفی و اجتماعی کودکانشان به آنها باج می دهند.
پدر تا دیر وقت گرفتار امور یومیه شغل اول و دوم و گاهاً سومش است و مادر گرفتار شغل تمام روز یا نصف روزش. و فرزند ناکام از دریافت غذای روح و روان برای سلامتی فکری و ذهنی اش از این پدر و مادر همیشه خسته و کم حوصله باج خواهی می کند |
" باشه هرچی تو بخوای! " های پدران و مادران از همین جا شروع می شود. پدر تا دیر وقت گرفتار امور یومیه شغل اول و دوم و گاهاً سومش است و مادر گرفتار شغل تمام روز یا نصف روزش و فرزند ناکام از دریافت غذای روح و روان برای سلامتی فکری و ذهنی اش از این پدر و مادر همیشه خسته و کم حوصله باج خواهی می کند. در ابتدا و ایام خردسالی البته این پدر و مادر هستند که به او می آموزند که در برابر گریه های کاملاً طبیعی اش با دادن باج او را ساکت کنند و هر چه می خواهد برایش محیا نمایند.
قاضی البته معتقد است که این تمام ماجرا نیست بلکه یکی ازاصلی ترین دلایل رواج فرزند سالار ی در میان خانواده های شهری ایرانی به نوع نگاه پدران و مادران ایرانی باز می گردد که در دهه های اخیر جایگزین نگاه پدرسالار شده است. به عقیده او محصول حاکمیت پدرسالاری در میان خانواده های ایرانی همین فرزند سالاری است که چون موریانه تمام روابط عاطفی، روانی و اخلاقی خانواده های ایرانی را بی صدا و خاموش می بلعد.
او به خبرنگار مهر می گوید: عقده ها و گره های روانی شکل گرفته در ضمیرناخودآگاه پدران و مادران امروز و حتی یک نسل قبلتر که عمدتاً ناشی از سرخوردگیهای برخاسته از حاکمیت " پدرسالاری " در میان خانواده چند دهه قبل ایرانیان بوده است، آنها را به ورطه فرزند سالاری کشانده است. یعنی پدر می خواهد پدر خوبی برای فرزندش باشد. امری که البته گرفتاریهای اقتصادی و اجتماعی مانع اصلی آن است. پس او تلاش می کند تا تمام نداشته های خود را کودکش داشته باشد. حال آنکه خیلی از این نداشته ها در رشد شخصیت و تکامل روابط اجتماعی فرزندش لازم است.
نمونه ای که او مثال می زند خواندنی است. می گوید: " پدری را تصور کنید که در تمام دوران کودکی اش از سوی پدر و مادر خود و یا سایر اعضای خانواده نادیده گرفته شده است. آنهم به دلیل اینکه " تو بچه ای نمی فهمی " در خانواده " پدرسالار " یک اصل استوار است. یا این جمله معروف که " بچه این فضولیها به تو نیامده! " که تکه کلام هر پدر و مادر " پدر سالار"ی است.
همین دو نمونه به ظاهر کم اهمیت دریایی از بی اعتمادی و کمبود اعتماد به نفس و ضعف شخصیتی را در ساختار ذهنی و روانی بسیاری از پدران و مادران امروز استوار کرده است. پس آنها ( پدران و مادران امروزی ) برای گریز از تکرار این پدیده پنهان در ساختار شخصیتی کودکانشان تلاش می کنند تا با او همچون یک سلطان رفتار کنند. بی آنکه متوجه این نکته ظریف باشند که واقعاً در بسیاری از موارد درک " این فضولی ها " سنگین تر و حجیم تر از ظرفیتهای فکری و روانی کودکان است و کودک را در مواجه با این پدیده دچار تلاطم ذهنی و آشفتگی فکری می کند. امری که بی صدا و خاموش عارضه بی هویتی را برای فرزند در پی دارد.
بسیاری از تحلیل گران بر این باورند که سلب آزادی، موجب عقده روانی در فرد و اختلال در زندگی آینده او خواهد شد. زیرا هر خواسته، از نیازی در درون فرد حکایت می کند و ضروری است که در اسرع وقت آن نیاز تأمین و ارضاء شود، زیرا در صورت سرکوب و ایجاد محدودیت، فرد دچار افسردگی می شود |
روانشناسان خانواده نام این پدیده عنوان " آزادی مطلق" را برای حاکمیت پدر و مادر در چنین خانواده هایی برگزیده اند. در چنین شرایطی است که به فرزندان اجازه داده می شود که به خواسته های خود آنگونه که می خواهند دست یابند و آرزوهای خود را برآورده نمایند. در این خانواده افراد دارای آزادی مطلق اند و هر چه را که تمایل داشته باشند، می توانند انجام دهند. شعار طرفداران این دیدگاه این است که: "بگذار هر چه خواستند، انجام دهند."
بسیاری از تحلیل گران بر این باورند که سلب آزادی، موجب عقده روانی در فرد و اختلال در زندگی آینده او خواهد شد. زیرا هر خواسته، از نیازی در درون فرد حکایت می کند و ضروری است که دراسرع وقت آن نیاز تأمین و ارضاء شود، زیرا درصورت سرکوب و ایجاد محدودیت، فرد دچار افسردگی می شود.
در چنین خانواده هایی خواسته ها و تمایلات فرزندان محور اصلی و خط دهنده فعالیت اعضای خانواده، حتی والدین آنها است.
فرزندان این خانواده ها خصوصیت مشترکی دارند، از جمله : لوس بودن، خودخواهی، نامحتاط بودن و خواسته های بی شمار که باید برآورده شود. آنها بسیار بی حوصله و ناشکیبا هستند و برای حل مشکل خود از راه خشونت وارد می شوند و ناکامی خود را درباره اهداف خود پذیرا نیستند.
این پدیده نامطلوب البته درآینده ما را با مردان و زنانی مواجه خواهد کرد که معمولاً سست عنصر و بی اراده یا حداقل کم اراده اند و به دلیل عادت کردن به آزادی مطلق نمی توانند خود را کنترل کنند و در نتیجه به ورشکستگی تربیتی و اخلاقی دچار شده اند ، بزهکاری در میان آنها موج می زند، روحیه اطاعت از قانون و احترام به مقررات اجتماعی و رعایت آداب اخلاقی در میان آنها به حداقل ممکن تنزل یافته ، تلاش و سختی کار را احساس نمی کنند و خود را در انجام کارهای شخصی ناتوان می دانند، جرأت لازم برای انجام کارهای مهم و اساسی را ندارند و در نهایت این فرزندان دچار خود کم بینی هستند.
البته نمی توان مدعی شد که جامعه مسلمان ایرانی بطور صددرصدی دچار عارضه فرزند سالاری است. چه هستند بسیاری از خانواده ها که با رعایت نکات و توصیه های دینی فرزندان خود را در بستری از آموزه های اخلاقی و روحانی دین اسلام تربیت می کنند. اما سئوال اصلی اینجاست که چند درصد از خانواده های ایرانی، بویژه آنها که ساکن کلانشهرهای پرجمعیت هستند و در شرایط پر تلاطم اقتصادی و اجتماعی امروز زندگی می کنند، قادر به تربیت و پروراندن فرزندان خود بر اساس توصیه ها و آموزه های دینی و ملی هستند؟ پاسخ به این سئوال قطعاً ما را با واقعیات مهمی روبرو می کند. واقعیاتی که البته گرفتاری من و تو از همانجا شروع می شود.
نظر شما