حافظ را در قیاس با دیگر شاعران و عارفان ایرانی و حتی جهان میشود به برکهای تشبیه کرد که عمق آن ناپیداست. حال آنکه دیگران اقیانوسی هستند ناپیدا ولی با ژرفایی که میتوان به آن دست یافت.
بنابراین اهمیت و والایی حافظ در این است که راهیابی به ظرایف اندیشه او کاری بس دشواراست و همین نکته او را از دیگر شاعران و متفکران ممتاز میکند.
دلیل ماندگاری حافظ زبان فاخر او و مضمونهای لطیف و باریک اندیشیه اوست که نتیجه ذوق قوی شاعر بوده و بیانگر درون پاک و بیآلایش این شاعر ایرانی است. حافظ نقطه مقابل تعصب است و لذا پروراندن اشعار نغز حافظ در غزلیاتش باعث گشادگی ذهنی و سبب آزاداندیشی با لغو تعصب می شود.
لذا حافظ محور اصلی را در عنصر عرفانی در ادبیات ایرانی بازی می کند از این جهت نگرش ادیبان و فرهنگ دوستان به حافظ نقش مهمی دارد و عنصری را که می شود در حافظ دنبال کرد عنصر رهیدگی و آزادگی حافظ است و این در اشعار او بسیار قوی است . آنجا که می گوید از هر قید و بندی آزاد است هر آنکه قید تعلق پذیرد آزاد نیست و هر آنکه رنگ تعلق از خود دور بدارد آزاد است. خواهی آزادگی در عنصر دین ما وجود دارد مظهر این آزادگی در ادب ایران حافظ است حافظ اهل مدارا است، او
حافظ در غزلهایش در جستجوی هویت ایرانی است
حافظ در دورانی بسر می برد که دوره انحطاط ایران است . در وضعیت سیاسی اجتماعی زندگی می کند که تقریباً پیش از دوران سعدی شروع شد و سعدی هم در گلستان این دوران را وصف می کند، یعنی حمله مغول و برافتادن همه پیشینه های ایران . آنچه را که ما به عنوان ذخایر فکری ایران تلقی می کردیم در ابتدای سده ششم مورد هجوم و تجاوز حمله مغول قرار می گیرد. لذا حافظ به همراه بسیاری از متفکران مکتب شیراز در دوران انحطاط بسر می برد یعنی ایران دارای وحدت سرزمینی نیست، وظیفه اصلی کسانی که در آن دوران می زیستند احیای هویت ایرانی بود. ایرانی که در حقیقت در دوره اسلامی بسر می برد. تمام متفکران شیراز دغدغه هویت ایرانی را دارند . تلاش آنها این است که بتوانند این هویت را احیا کنند بنابراین ما حافظ را تک و تنها نمی بینیم درمجموعه متفکرانی می بینیم که در این زمینه تلاش می کنند .
راز ماندگاری حافظ تنها غزل گفتن نیست ، آنچه حافظ در غزلهایش در جستجوی آن است بدنبال هویت ایرانی است فرهنگ ایرانی است بدنبال اندیشه ایرانی است، این اندیشه ایرانی زمانی در گلستان و بوستان تجلی پیدا می کند، زمانی هم در اندیشه حافظ تجلی می یابد، لذاحافظ را جدای از اندیشمندان و متفکران و ادبای ایرانی که در صدد هویت ایرانی اسلامی بودند نمی توان دانست.
حافظ انسان را به کمال و ارتباط با خالق هستی دعوت میکند
گفتمان حافظ ، گفتمان فطرت است زیرا که از عشق سخن می گوید و عشق مربوط به فطرت انسانهاست فطرتی که می خواهد مدارج کمال خود را طی کند . طبیعتاً انسان خلق شده که مدارج کمال خود را طی کند و تا عاشق نشود این مدارج کمال را نمی تواند طی کند، سخن حافظ سخن عشق است ، سخن فطرت است و سخن کمال جویی است.
به همین جهت سخن او ماندگار است و نه فقط برای ایرانیان بلکه برای کل جهان ، انسانهایی که دارای فطرت کمال جو و زیبایی جو هستند حافظ شاعر آنهاست و بیانگر احساسات و شعور کل آدمهای کمال جو و عشق طلب است.
مسائلی که حافظ مطرح کرده کهنه نمی شوند |
نظر شما