منظور از پارادایم نمونههای مهم مشترک است که کوهن اصطلاحا آنها را نمونههای شاخص میخواند. افراد بیش از آن که علم را از طریق قواعد صریح علمی بیاموزند، از طریق نمونههای عینی حل مسئله میآموزند.
کوهن مجموعهای از تعهدات گروهی عامتر را قالب تعلیمی مینامد. یکی از اجزای تشکیل دهنده هر قالب تعلیمی، ارزشهایی هستند که به طور وسیع پذیرفته شدهاند، ارزشهایی نظیر سادگی، سازگاری و دقت در پیشبینی. از دیگر اجزای قالبهای تعلیمی، پارهای تعهدات متافیزیکی است که به وسیله الگوهای خاص منتقل میشود.
همه الگوها کارکردهای مشابهی دارند. به عنوان مثال، الگوها به گروه میآموزند که کدام تشابهات و استعارات، مرجح یا مجاز هستند. به این ترتیب، الگوها از یک سو به یافتن آنچه "تبیین مقبول" یا "راه حل درست جدول" تلقی میشود، مدد میرسانند و از سوی دیگر به تهیه فهرستی از "جداول حل نشده" کمک میکنند و امکان ارزیابی اهمیت هر یک از آنها را فراهم میآورند.
کوهن با ارائه این تمایزات، در واقع این رأی نخستین خود را که پارادایم یک دیدگاه کلی منسجم و یکپارچه است، تعدیل میکند.
تمایز میان علم "متعارف" و علم "انقلابی"
کوهن تمایز میان علم متعارف و انقلابی را تعدیل میکند؛ اما کماکان آن را قابل دفاع میداند.
برخی جوامع علمی، بسیار کوچک در میان "مکاتب فکری" رقیب، تفاوتهای قابل ملاحظهای وجود داشته باشد. اعضای یک جامعه علمی که درباره مسائل بنیادین اتفاق نظر دارند ممکن است درباره دستهای از مسائل اختلاف نظر داشته باشند.
ممکن است (بدون هر گونه انقلاب مقدماتی) "خرده انقلابها" و "انقلابهای کوچکی" رخ دهند و گروههای کوچکی از متخصصان یک جامعه علمی بزرگتر را تحت تاثیر قرار دهند. با این حال کوهن همچنان معتقد است که ثمر بخشترین نقشی که علم متعارف ایفا میکند، بسط و پرورش سنت علمی رایج و غالب است.
طی بحرانهای عظیم، معمولا دامنه و دقت سنت علمی افزایش نمییابد، پیش فرضهای آن سنت مورد ارزیابی قرار نمیگیرند و شقوق بدیل جست و جو نمیشوند.
این مسئله شبیه ترجمه زبان یک جامعه به زبان جامعه دیگر است که کاری دشوار اما ممکن است. این مقایسه به کوهن امکان میدهد که به آنچه تغییر کیش میخواند تا حدودی معتقد بماند، چرا که هر فرد میتواند با کمک ترجمه به جایی برسد که زبان جدیدی اختیار کند و با آن زبان بیندیشد و سخن بگوید.
نظر شما