پیام‌نما

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ‌اللَّهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ‌اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ كُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ‌اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ * * * و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اهل بیت (علیهم السلام)] چنگ زنید، و پراکنده و گروه گروه نشوید؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن گاه که [پیش از بعثت پیامبر و نزول قرآن] با یکدیگر دشمن بودید، پس میان دل‌های شما پیوند و الفت برقرار کرد، در نتیجه به رحمت و لطف او با هم برادر شدید، و بر لب گودالی از آتش بودید، پس شما را از آن نجات داد؛ خدا این گونه، نشانه‌های [قدرت، لطف و رحمت] خود را برای شما روشن می‌سازد تا هدایت شوید. * * * معتصم شو به رشته‌ى يزدان / با همه مردمان با ايمان

۲ مرداد ۱۳۸۳، ۱۷:۴۷

انتشار مجدد / گروه دين وانديشه خبرگزاري "مهر" بررسي مي كند :

انسان و تعريفهايش؛ بحثي در باب دشواري تعريف انسان

خبرگزاري "مهر" گروه دين و انديشه :فيلسوفان زيادي بر اين باورند كه تعريف انسان از دشوارترين و غامض ترين كارهاي نظري - معرفتي است. به نظر آنها اين دشواري بدان جهت است كه در تعريف انساني بسي نكات بايد رعايت شوند و كمتر منظومه معرفتي است كه بتواند اين مجموعه را گرهم آورد. به زعم گروه دين وانديشه خبرگزاري "مهر" مهمترين نقد وارد بر ايدئولوژي مدرنيسم - و نه مدرنيته و مدرنيسم - اين است كه به تصويري فراتر و فربه تر از خود قايل نيست و به دام جزميت انديشي و مطلق گرايي هاي ايدئولوژي مآبانه افتاده است .

1

تعريف مسبوق به پيشفرضهاي مهم و بنيادين است. يكي از پيشفرضهاي تعريف اين است كه الفاظ از آن جهت كه نماينده اشياء و جهان خارجند كسب معنا مي كنند و در نتيجه مجهولي را بر ما معلوم مي دارند. در اين برداشت از تعريف، توازن و تطابقي ميان جهان گزاره ها و جهان خارج قايل هستيم و زبان را نماينده و نمايش دهنده واقعيت به حساب مي آوريم. اين تعبير از تعريف را مي توان اساس كتاب معروف ويتگنشتاين( رساله منطقي- فلسفي ) به حساب آورد كه " نظريه تصويري معنا" را رواج مي دهد و جمله ها( تعاريف) را شامل اسمهايي مي داند كه اين اسمها مابه ازا يا همتايي در خارج دارند. در اين ميان البته همتاي ترتيب اسمها در جمله ، نوع خاصي از ترتيب ممكن اشياء در جهان خارج به شمار مي رود.

مهمترين پيشفرض تعريف - كه از افلاطون و ارسطو به ما به ارث رسيده - اين است كه تعريف چيزي جز نماياندن ماهيت يا ذات شيء نيست . بر طبق اين نظر، هر نوعي از موجودات داراي مجموعه اي از ويژگيهاي عيني هستند كه مجموع آن خصايص ماهيتي را براي آن شكل مي دهد. تعريف هم چيزي جز نماياندن اين خصيصه عيني و مستقل از ادراكات ما نيست و هر امري غير از ذوات و ماهيات كه  بازشناخته شود نمي توان نام تعريف تام را بر مفهوم يا وجود مذكور اطلاق كرد و تنها حد و رسم به شمار مي آيد.

تعريف در اين مقام رابطه نزديكي با ذات و ماهيت پيدا مي كند و قائل نبودن به ذات يا ذواتي براي اشياء و موجودات، پيشفرض مهم تعريف را باطل خواهد كرد و تعريف را با مفاهيم ديگري پيوند مي زند. في المثل ويتگنشتاين در فلسفه دوم خود قائل به اين نكته است كه هيچ ويژگي يگانه اي نيست كه در سرتاسر زبان موجود باشد و مقوم ماهيتي شود . از اين رو در هيچ واژه اي خاص لازم نيست ماهيتي خاص، مقوم تعريف آن  باشد و او بسياري از واژه ها را داراي قسمي "شباهت خانوادگي" از جهت كاربردهاي مختلفشان مي داند. بدين گونه تعريف را امري جداي از بازنماياندن ماهيت و ذات ، تعريف مي كند و تعريف ماهيت را نه امري نامطلوب كه نامقدور به شمار مي آورد.

2

مشكلات و پرسشهاي فلسفي كه در باب نسبت تعريف و ماهيت موجودند  با پا به ميدان گذاشتن " انسان" پيچيده تر مي گردد. اگر دست گذاشتن بر ماهيت اشياء و موجودات - در جهان معرفت محور و زبان محور معاصر - كار شاقي است و بايد بسي در به كار بردن واژه ها و مفاهيمي چون: ذات، ماهيت، جوهر و سرشت احتياط كرد و در باب آن به تحليلهاي موشكافانه زباني - منطقي - معرفتي متوسل شد . در مورد انسان - اين موجود چند ساحتي و چند سرشتي - به مداقه و احتياط مضاعف نياز است ؛ بايد از برج عاج تبيينهاي انتزاعي پايين آمد و به تحليلهاي انضمامي و ملموس دست زد.

آنچه سخن گفتن از ذات و ماهيت انسان را دشوارتر مي كند مقوله تاريخمندي و زمانمندي انسان است. انسان بيش و پيش از هر موجودي داراي تاريخ و پيشينه است و از مولفه هاي زماني نسب مي برد. مطرح شدن مسئله سنت و فرهنگ در زندگي انسان نيز ناشي از همين صبغه تاريخمندي و پيشينه داري اوست و در موجودات ديگر ما كمتر شاهد اين گونه پيوند هستيم. نقش تاريخ و سنت در زندگي انسان آن چنان  فربه است كه عقلانيت - به عنوان حوزه اي مستقل و خودكفا - نه تنها از آن بهره مي برد كه با توجه به مولفه هاي تاريخ تعريف مي شود و در مقامي خاص عقلانيت حتي به تبعيت از ارزشهاي سنت و تاريخ انساني تعبير مي شود - كه در تاريخ تفكر و تفلسف از عقلانيت گاهي  اينگونه تعبير شده است.

باري، سخن گفتن از تاريخ انسان نتيجه اي جز آن ندارد كه از نقش ماهيت بكاهد و بر رنگ هويت بيفزايد. در اين فضاست كه مي توان حرف آنها كه از هويت تاريخي انسان  به جاي ماهيت انسان  سخن مي گويند دريافت.

3

سنتها و فرهنگهاي مطرح بشري هريك حول تعريف خاصي از انسان در گردشند. وجوه تمايز فرهنگها البته بسيارند  و مي توان - چه در سطح منش اجتماعي ، سياسي و اقتصادي و چه در سطح اعتقادات و بينشها و چه در سطح تجربيات - به تمايزات شگرف فرهنگها اشاره داشت اما در عميقترين سطح ، اختلاف فرهنگها به تفاوت تصاوير و تعاريفي كه  از انسان دارند برمي گردد. در اين مقام، فرهنگ اسلامي گرد تعريف خاصي از انسان - و پررنگ كردن ذات يا لايه خاصي از او - مي گردد همان طور كه فرهنگهاي چين و هند تعريفهاي ويژه اي از انسان ارائه مي دهند. آنچه مدرنيته  ناميده مي شود نيز  به تبع از پررنگ كردن تعاريف خاصي به وجود آمده است : توجه به حقوق انساني و نوع خاصي از آزاديهاي  فردي، بها دادن بيشتر به وضع موجود انساني و نه وضع مطلوب وي و پذيرش جنبه هاي مذموم وجود انسان علاوه بر جنبه هاي ممدوح ،  پاره اي از اين تصاويرند كه به صورت تآليفي تصوير مدرنيته نسبت به انسان را به وجود مي آورند.

 

4

انسان البته موجودي است كه با هر تعريف از خودش در ستيز است و فراتر ازهر  تصويري مي رود. به همين جهت براي رسيدن به حاق واقع او ناگزيريم تصاوير فرهنگهاي گوناگون را - كه چه بسا پاره اي از آنها در تعارض با يكديگر باشند - كنار هم قرار دهيم. بدين جهت ، حتي فرهنگ غرب كه بسي از تعاريف گوناگون نسبت به انسان را در خود نهفته دارد به تصحيحهاي فراواني محتاج است و به تنهايي نمي تواند برآورده كننده همه مولفه هاي  آدمي باشد. بر مغرب زمين - چه از درون و چه از برون - انتقادات مهمي روا داشته اند و به مشخصه هاي گوناگوني از آن خرده گرفته اند اما به زعم ما مهمترين نقد وارد بر ايدئولوژي مدرنيسم - و نه مدرنيته و مدرنيسم - اين است كه به تصويري فراتر و فربه تر از خود قايل نيست و به دام جزميت انديشي و مطلق گرايي هاي ايدئولوژي مآبانه افتاده است. اما انسان فراتر از هر تعريفي است . به قول ياسپرس انسان هميشه فراتر از تصوري است كه ما نسبت بدو داريم . ما هميشه فراتر از تصويرمان نسبت به خود هستيم.

تاريخ فرهنگهاي گوناگون عرصه تجلي تعاريف گوناگون انسان است و ما براي ارايه تعريفي كامل از آدمي نه تنها بايد به همه اين عرصه ها احاطه داشته باشيم كه بايد به ناتمام بودن پروژه بسط كامل ساحتهاي متفاوت وجود انسان نيز باور داشته باشيم و اين امكان را براي تعريف خود لحاظ كنيم كه آينده بستر ظهور اتفاقات غريبي در اين ساحت هم هست. به ياد داشته باشيم كه بسياري از آلامي كه بر بشر رفته ناشي از جا دادن انسان در قالب تنگ تعاريفي خاص و بستن ظهور تعاريف ديگر بوده است. اينجا نيز جايي است كه تن دردادن به چندگانگي بسي انساني تر از غنودن در بستر آرام اما بي مبناي جزميت است. 

 

کد خبر 97343

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha