پاسخ به این پرسش که "وضعیت کنونی فلسفه چیست؟" کاری فوق العاده دشوار است. چون نه فلسفه مفهوم چندان واضح و صریحی است و نه مراد از وضعیت مشخص است. فلسفه از سویی با مابعدالطبیعه متفاوت است و بسیاری از نحله های فلسفی که هم اکنون موجودند مابعدالطبیعه ستیز هستند. از سوی دیگر فلسفه هم اکنون چنان و چندان با علومی چون جامعه شناسی، روانشناسی، تاریخ و حتی علومی چون زبانشناسی و عصبشناسی عجین شده است که مشخص کردن حدود و ثغور آن کاری بس دشوار است. با این همه اگر بخواهیم از دریچه و چشم اندازی کلان و کلی خطوط کلی فلسفه را به بررسی نشینیم میتوانیم نقاط فراز و فرود آن را بدین گونه تبیین می کنیم:
چه مؤلفههایی در فلسفه معاصر حضور دارند که میتوان آنها را آسیبهای فلسفه به حساب آورد. به نظر ما این موارد بدین قرارند:
1. تشتت و نه تکثر فکری: وضع کنونی ساحت فلسفه- چه در حوزۀ تحلیلی و چه در گسترۀ قاره ای - چنان است که میتوان نام آن را تشتت گذاشت. همه میدانیم که تکثر شرط لازم و ضروری رشد فکری است و از این جهت تکثر را در همۀ ساحتها بخصوص ساحت نظر و فلسفه باید به رسمیت شناخت و حتی تشویق و ترویج کرد اما وضعی که هم اکنون با آن روبرو هستیم فراتر از تکثر است. به همین جهت است که بیش و پیش از آنکه شاهد مکاتبی باشیم که با یکدیگر تعامل و مراودۀ فکری داشته باشند با گروههایی مواجهیم که بی خبر از کار دیگران و بینیاز از مشی آنها به تأمل می پردازند. این مرام را البته نمیتوان به کل کاروان فلسفۀ معاصر و همۀ فیلسوفان ساری و جاری کرد اما بخشی عمده از فلسفه از این معضل در رنج است.
2. جایگزینی شارحان با فیلسوفان: فلسفه وادی نقد و پرسش است . شعار فلسفه این است که هیچ کس و هیچ رأیی را نباید فراتر و ورای استدلال و برهان نشاند وفیلسوف باید با تردید در همه چیز تفکر و تفلسف خود را پی جویی کند. در این راستا او البته باید اندیشه های افراد دیگر را جدی بگیرد و با این اندیشه ها به گفتگو نشیند. اما وضعی که هماکنون شاهد آنیم بیش از آنکه گفتگوی جدی با فیلسوفان دیگر باشد گونهای شرح آرای بزرگان اندیشه است. تکرار کنیم آشنایی با آرای بزرگان در همۀ شاخههای فکری و معرفتی از جمله فلسفه بسی ضروری است اما این آشنایی اولاً باید با گفتگو و پرسشهای جدی همراه باشد ثانیاً ما با ذهنی پر از پرسش به سراغ اندیشه های دیگر متفکران برویم و دغدغههای خود را فراموش نکنیم. به تعبیری دیگر ما چنان غرق اندیشیدن به اندیشههای دیگران هستیم که فرصت تجزیه و تحلیل و نقد آنها را از دست دادهایم. ما بیشتر از آنکه شاهد فیلسوفانی ژرفاندیش باشیم شارحانی میبینیم که کاری ندارند جز آنکه کارهای دیگران را توصیف و تفسیر کنند؛ هرچند که این مشی نیز قاعده نیست و استثنائات جدی وجود دارند.
3. تخصص محوری یکی از ویژگیهای اساسی دوران ماست و این جریان فلسفه را نیز به درون خود کشانده است. در حالی که فلسفه که در اساس گشودگی به جهان و تفکر معنا می دهد بسی محتاج است که با همه چشم اندازها و رویکردها آشنا باشد و نگاه خود را نسبت بدانها باز نگه دارد. مسئلۀ تخصص البته نه تنها مسئلۀ علوم دیگر که معضلۀ فلسفه نیز به حساب می آید اما از آنجا که ماهیت فلسفه با گشودگی فکری گره خورده است فلسفه از تخصص بیش از معارف دیگر ضربه خورده است. ما البته تخصص را راه حل اجتناب ناپذیر گستردگی و تنوع همه حوزه ها از جمله فلسفه می دانیم و بدین جهت معتقدیم نمی توان در جهان گسترده تفکر کنونی ، آن را حذف کرد. سخن همه بر سر گونه ای از تخصص است که راه را بر دیدگاهها و چشم اندازهای دیگر می بندد و این مشی البته هم اکنون در جریانهای فلسفی معاصر کمرنگ نیست.
4. تخصصمحوری در فلسفه اگر یک ضعف و نقص بزرگ داشته باشد این ضعف دوری گزیدن از دستاوردهای شگرف علمی است. ما البته قایل به تمایز میان حوزه های علمی و فلسفی هستیم اما نمی توان نادیده گرفت که علم بسی می تواند به دستاوردهای و تفکرات فلسفی مدد رساند همان طور که علم بی نیاز از فلسفه نیست فلسفه نیز نمی تواند خود را مستغنی از فلسفه بینگارد. به قول متفکری اگر فلسفه به انسان چشم انداز عطا می کند علم به انسان اجزای آن چشم انداز را ارزانی می دارد و هیچ چشم اندازی البته بدون اجزا قادر به نضج گرفتن نیست. اگر پاره ای از فیلسوفان معاصر به دانشجویان فلسفه توصیه می کنند که در کنار فلسفه به یکی از علوم روز نیز بپردازند و در آن متخصص باشند به جهت همین نسبت نزدیک و تودرتوی علم و فلسفه است. این توصیه اما هنوز بجد جامۀ عمل نپوشانده است و بسیاری از دانشجویان فلسفه و حتی اساتید فلسفه با علوم تجربی کاملاً بیگانه هستند.
5. اگر بخواهیم در کنار گشودگی فلسفه یکی دیگر از مهمترین مؤلفههای فلسفه را بازگو کنیم به دوری گزیدن از جزمیت میرسیم که این جزمیت ستیزی فلسفی البته نسبت نزدیکی با گشودگی فلسفه دارد هرچند با آن یکی نیست. اندیشه این قابلیت بالقوه را دارد که به ضد خود مبدل شود و تاریخ تفکر و تفلسف نمونههای خوبی چون فاشیسم و مارکسیسم را سراغ دارد که در آنها تفکر به ضد خود یعنی تصلب مبدل شده است. این خطر اگر به صورت بالفعل برای همۀ نحله های فلسفی معاصر موجود نباشند به صورت بالقوه موجودند و جلوه هایی از آن هم در پاره ای مکاتب فلسفی معاصر هویدا هستند. به نظر ما بزرگترین جلوه این جزمیت مشکلات فراوانی است که فیلسوفان قارهای و تحلیلی در برقراری مکالمه با یکدیگر دارند. گونه ای بی تفاوتی نزد فیلسوفان تحلیلی و قاره ای نسبت به یکدیگر حس می شود که به نظر ما نتیجۀ محتومش جزمیت است و این از خطرات فراروی وادی پرمخاطره اما پرهیجان فلسفه به حساب می آید.
در باب نقاط و نکات فرود فلسفه معاصر بیش از این میتواند گفت اما به نظر می رسد این پنج محور از مهمترین بیمهای فراروی فلسفه در ابتدای سدۀ بیست و یکم به حساب میآیند. در باب فرازهای فلسفه نیز چندین محور را پررنگ میبینیم:
1. هرچند اشاره داشتیم که هم اکنون فیلسوفان جای خود را به شارحان فلسفی دادهاند موقعیت کنونی فلسفه را دوره بازاندیشی در ماهیت خود فلسفه ارزیابی می کنیم و از این جهت انتظار می رود پس از طی این دورۀ بازاندیشی شاهد کمرنگ شدن انحرافات و حرکت سریعتر در گستره هایی باشیم که اولویتهای فرهنگی و انسانی قرار دارند. وضعیت کنونی فلسفه به فردی می ماند که پس از طی زمانی طولانی خواهان تعیین اولویتها برای حرکتهای پربارتر است و اگر از این چشم انداز تفسیرهای متعدد از فیلسوفان مطرح را مدنظر بگیریم البته حس نومیدانه جای خود را با احساس امیدوارانه عوض می کند.
2. هم اکنون فلسفۀ کاربردی بجد در حال مطرح شدن است. فلسفۀ کاربردی مهمترین رسالت خود را اندیشیدن به نسبت فلسفه با مسایل عادی و رایج زندگی انسانی قرار داده است . فلسفه و منادیان آن پی برده اند راز مطرح شدن مجدد تفلسف، یافتن رشته های و زنجیرهای عمیقی است که این حوزه از معرفت بشری را با مسایل و پرسشهای انسانی گره میزنند. به همین جهت و با توجه به این شرایط است که حقوقدانان و سیاستمداران و حتی تجار نیاز خود را به فلسفه اعلام داشته اند و این حرکت البته ناشی از کار و مشی فیلسوفانی است که توانسته اند اهمیت فلسفه در زندگی رلیج را به متولیان نهادهای گوناگون بقبولانند. ما از این جنبه البته در اوان راهی طولانی قرار داریم و فیلسوفان باید تأکید بیشتر و بهتری بر این موضوع روا دارند اما همین اندازه کار و تلاش هم نشانۀ آن است که فلسفه معاصر و منادیان آن زندگی را جدی گرفتهاند و در یافته اند فلسفه برای زندگی است و نه زندگی برای فلسفه.
3. فلسفۀ ذهن با وجود مناقشات فراوانی که در باب آن وجود دارند و پاره ای از فیلسوفان بجد آن را نفی و طرد می کنند حوزه ای است که امیدواری به پیوند فلسفه با علوم مختلف چون عصب شناسی، زبان شناسی، علوم رایانه ای، پزشکی، روان شناسی و جامعه شناسی را افزون کرده است. با این حوزۀ فلسفی ما شاهد پژوهشهای میان رشته ای محیرالعقول و جالب توجهی بوده ایم . این فعالیتها و دستاوردها یقیناً بی ابهام و بی ایراد نیستند اما راهی جدید را فراروی فلسفه قرار داده اند . بی جهت نیست که پارهای از فیلسوفان یکی از معدود راههای نزدیکی علم و فلسفه را از طریق فلسفۀ ذهن میدانند.
4. پسا مدرن با وجود پارهای ضعفها و نقصهایش در کمرنگ کردن جزمیت فلسفی نقش مؤثری ایفا کرده و می کند. شکی نیست که نمی توان تمام مؤلفهها و وجوه پست مدرن و بخصوص پست مدرنیسم را پذیرفت اما بزرگترین هدیۀ پست مدرن برای فلسفه بازاندیشی مجدد و مداوم در مبانی عقل فلسفی و فراتر رفتن از مطلق اندیشی و جزمی اندیشی است. به تعبیر دیگر ، پست مدرن پرسشهای جدی و فربهی فراروی فلسفه درانداخته است و این حوزه از تفکر بشری را به تلاشهای بیشتر و بهتر واداشته است. این وضعیت را باید به فال نیک گرفت .
5. هم اکنون شاهد هستیم که گروههای فلسفی در مغرب زمین مجدداً رونق می گیرند و دانشجویانی که رشتۀ فلسفه را بر میگزینند چه در دانشگاههای امریکا و چه در دانشگاههای اروپا نسبت به قبل از جهت کمی افزایش یافته اند. این رشد کمی البته دلایل و علل زیادی دارد که پرداختن به آنها مجال مستقل و مجزایی را طلب می کند اما می توان با یکی از رییسان گروه فلسفۀ دانشگاهها هم نوا شد که دانشجویان پی برده اند علاوه بر تخصص علمی و معرفتی نیاز به دیدگاههایی کلان در قبال خود، انسان، جامعه، تاریخ و حتی معارف و علوم گوناگون دارند و یکی از معتبرترین جاهایی که می توان این دیدگاههای کلان و کلی را یافت البته وادی فلسفه است. رونق یافتن گروههای فلسفۀ دانشگاههای جهان یقیناً به رشد کیفی فلسفه مدد می رساند و متفکرانی مطرح و تأثیرگذاررا تحویل جامعۀ بشری می دهد.
تکرار کنیم که بر نقاط و نکات فراز و فرود وضعیت فلسفه بسی محورهای دیگر را میتوان افزون کرد اما شاید این حداقل نگاهی کلان به علاقمندان فلسفه که در روز فلسفه خواهان شنیدن نکاتی در باب ماهیت و وضعیت این نحلۀ جذاب و شگفت معرفتی هستند عطا کند.
نظر شما