تیلور اعتقاد دارد لازمه رشد برخی ابعاد زندگی که واقعا با دین مسیحیت سازگار است، آن است که انسان مدرن برای رشد و شکوفایی این ابعاد، ارتباط خود با دین مسیحیت را قطع کند. در این میان مثالی که بسیار مورد تأکید اوست، مسئله حقوق بشر است.
به نظر وی، فرهنگ مربوط به حقوق بشر دارای اشکالات مختلفی است اما فقط از طریق روند سکولار کردن فرهنگ غرب بود که "این پیشرفت بزرگ در نفوذ عملی انجیل در زندگی انسان" میسر شد.
تیلور مدعی است در این برهه از تاریخ، غرب برای حفظ ویژگی اخلاقی خود نیازمند تعدیل ارزشهای دینی است غافل از اینکه برای دوری فرهنگ غرب از آفاتی چون فاشیسم، بی رحمی و بغض و کینه، به داروی تعالی بخشی نیاز است.
بحث اصلی این است که با توجه به اینکه فرهنگ مدرن غرب، خود را از ریشههای دینی، که فراهم کننده ارزشهای این فرهنگ است، بریده و جدا ساخته ، چگونه میتواند جهتگیری اخلاقی پیدا کند؟
تیلور پاسخ به این سؤال را با دفاع از مدرنیت در قرن بیستم داده و میگوید هر چند مدرنیت مرتکب بمباران اتمی هیروشیما شده، اما سازمانهایی چون سازمان عفو بینالملل و پزشکان بدون مرز را نیز برای بشریت به ارمغان آورده است.
در این میان و با وجود تمام نابسامانیها و خشونتهای موجود در غرب، تنها پیشنهادی که تیلور برای ممانعت از غلبه شرور و مصایب ارائه میدهد، این است که مردم پشت صحنه، پاکدامنی و تقوای مذهبی و دینی داشته باشند؛ یعنی در پشت صحنه به امور متعالی متوجه باشند.
نظر شما