1
انديشه و معرفت گستره اي بس گسترده و متنوع را در برمي گيرد. از انواع و اقسام علومي چون: روانشناسي، جامعه شناسي، تاريخ ، زبان شناسي ، فيزيك ، شيمي و پزشكي تا موضوعات و مباحث انتزاعي تر مانند فلسفه و رياضيات و منطق در اين حوزه جاي مي گيرند و بخشي از انديشه به حساب مي آيند. پس هنگامي كه بخواهيم درباره انگيزه عالمان و انديشه ورزان گوناگون سخن بگوييم نمي توانيم اين تنوع و تكثر را ناديده بگيريم. بدين جهت بهتر آن است كه دست به تقسيم بندي دانشها و معارف بزنيم و با توجه به اين مهم درباره علل و انگيزه هاي پرداختن بدانها سخن بگوييم.
2
گفته اند و چه نيكو گفته اند كه بشر اوليه براي آن كه بر ترسي كه از طبيعت داشت غلبه كند نيازمند شناخت طبيعت بود. برخي خاستگاه پاره اي از علوم را ترس دانسته اند كه انسان را به تآمل جدي در باب طبيعت و جهان اطرافش وا مي داشت. جداي از اين انگيزه، انسان نيازهاي متنوعي در خود حس مي كرد كه خوردن، پوشيدن، امنيت و سرپناه داشتن از جمله آنها بودند و همه اين ها محتاج تآمل بر طبيعت و يافتن مكانيسمهاي آن بودند. از دلايل پرداختن جدي به جهان را مي توان بروز اين نيازها دانست. به اين ها مي توان تعجب انسان از ديدن اين همه پديده ها و آثار در جهان را افزون كرد و اين شگفتي نيز مبنا و مبدايي خوبي براي انديشيدن و تآمل بود. به قول سعدي : اين همه نقش عجب بر در و ديوار وجود / هركه فكرت نكند نقش بود بر ديوار ؛ فهم حيران شود از خوشه زرين عنب / فكر حيران شود از حقه ياقوت انار .
باري، تعجب و شگفتي هميشه خاستگاه تآمل و تفكر بوده و انسان هم كه چه در خود و چه در جهان اين همه پديدهاي شگفت و باورنكردني مشاهده مي كرد ناچار بود انديشيدن را بياغازد. با توجه به اين نكات سخن ماكس پلانك فيزيكدان بزرگ قرن بيستم را مي توان درك كرد كه مي گويد: " تا كسي به حيرت و شگفتي دچار نشود عالم و دانشمند نخواهد شد" . اين حيرت و شگفتي بخصوص نقش مهمي در پرداختن به علوم طبيعي دارد ، چرا كه در علوم انساني انگيزه هاي مهم ديگري چون شفقت ورزي و دردمندي موجودند. به طور مثال، بسياري از انديشه ورزاني كه در علوم انساني به فعاليت مشغول بوده و هستند تمايلات اخلاقي ژرف و عميقي را در خود حس كرده اند و همين آنها را به سوي انديشه ورزي رهنمون ساخته است.
علاوه بر اين انگيزه ها، ميلي ديگر هم سبب ساز پرداختن به انديشه مي شود و آن " حساسيت هويتي و شخصيتي " است. كسي كه نسبت به شخصيت و هويت خود حساس است نمي تواند نسبت به انديشه هايش بي تفاوت باشد. به قول دكتر علي شريعتي ، حساسيت من نسبت به قضاويتهايم ناشي از حساسيتم نسبت به شخصيتم است. چراكه شخصيت من چيزي جز قضاوتهايم نيست .
3
از يك جنبه ، انگيزه هايي كه ما را به كارهاي متفاوت وامي دارند علم جويي هاي ما را هم سبب مي شوند. بدين جهت علم جويي و انديشه ورزي را نمي توان و نبايد از انگيزه هاي عادي و عرفي خالي ديد. نويسنده اي اشاره مي كند بسياري از كارهايي كه ما انجام مي دهيم براي فراموش كردن مرگ است و اينشتين نيز اذعان مي كند كه دانشمند بدين جهت به انديشه مي پردازد كه مي خواهد دردها و رنجهاي روزمره را فراموش كند و اين ها انگيزه هايي هستند كه بسياري از اعمال ديگر آدمي را نيز به وجود مي آورند. با اين همه ، نمي توان اين نكته مهم را ناديده گرفت كه انگيزه هايي ويژه ، دانش پژوهي و انديشه ورزي انسان را ازحوزههاي كاري ديگر جدا مي كنند كه حقيقت طلبي، حساسيت هويتي ، كنجكاوي و يقين طلبي از جمله آنها هستند.
هريك از اين انگيزه ها البته تيپ فكري خاصي را به وجود مي آورد كه با ديگري متفاوت است. مي توان " راسل" را در نظر گرفت كه تا آنجا كه خواهان رسيدن به يقين است رياضيات و منطق را آموخته است و آن جا كه رنج ديگران آزارش مي دهد به علوم انساني و تمايلات فلسفي رو آورده است. يا " پوپر" را در نظر گرفت كه معماي شناخت انسان، ذهن و زبانش را به خود مشغول داشته و به همين جهت عمري را بر سر معرفت شناختي و زيرشاخه هاي آن گذاشته است. يا اينشتين را در نظر داشت كه خواهان رسيدن به انديشه هاي خالق جهان است و ابتدا فيزيك وسپس فلسفه را دنبال كرده است. او بر اين نكته پاي مي فشرد كه : " من با طيف اين عنصر آن عنصر، اين پديده يا آن پديده كاري ندارم، من مي خواهم انديشه هاي خدا را دريابم . بقيه جزيياتند" .
آري در مورد انگيزه هاي پرداختن به انديشه هاي گوناگون ما شاهد تنوع و تكثر چشمگيري هستيم . از اوليه ترين و بديهي ترين نيازها تا دروني ترين و معنوي ترين آرمانها ، از انگيزه هايي كه بسيار مشابه انگيزه هاي اعمال ديگر آدمي اند تا انگيخته هايي كه بسي فربه و دروني اند. پرداختن به انگيزه هاي انديشه ورزي البته بر عهده روانشناسي معرفت است كه مانند بسياري ديگر از شاخه هاي علمي در ديار ما جا و مكاني را از آن خود نكرده است .
نظر شما