سازهانگارانی چون ونت معتقدند که آنارشی چیزی است که دولتها از آن میفهمند. از این منظر آنارشی منطق خاصی ندارد و معلول عمل یا رویههایی است که ساختار خاصی از هویتها و منافع را میآفرینند و نه ساختاری دیگر.
از دید سازهانگاران، آنارشی تنها یک منطق خاص ندارد و آنارشی ظرفی تو خالی است و فاقد هر گونه منطق درونی است.
لذا اسطوره سازهانگارانه تاثیرات آنارشی را چندان قابل پیش بینی نمیداند و آنارشی نه لزوما تعارض آمیز است و نه مبتنی بر همکاری.
آنچه بازیگران به عنوان خودیاری و سیاست قدرت مطرح میکنند حاصل رویههای خاص است که ناشی از خصوصیات جوهری یا منطقی آنارشی نیست.
هویت کنشگران را شرایط آنارشیک تعیین نمیکند
قبل از تعامل، کنشگران توانائیهایی دارند و مایل به حفظ خود نیز هستند، اما این به معنای آن نیست که به دنبال خودیاری خواهند رفت و دیگری را دشمن فرض میکنند. به عبارت دیگر هویت کنشگران را شرایط آنارشیک تعیین نمیکند.
در واقع این تعاملات آنهاست که هویت آنها را مشخص میسازد و بسته به این هویت "خود" و "دیگری" است که آنارشی معنای خود را مییابد. به بیان دیگر، در این تعاملات ممکن است نشانههایی رد و بدل شوند و رویههایی شکل گیرند و کنشهایی صورتپذیرند که به دشمنی، احساس تهدید، نداشتن امنیت و .. منجر شوند و ممکن است با دستهای دیگر از نشانهها، رویهها و کنشها دوستی، همکاری، منافع مشترک و ... شکل گیرند.
در نتیجه، ساختار هویتها و منافع منطقا از آنارشی حاصل نمیشود. در این شرایط، چگونگی تاثیر توزیع قدرت بر محاسبات دولتها نیز وابسته به فهم بیناذهنی از خود و دیگری است. یعنی هر نوع افزایش قدرت دیگری خطر تلقی نمیگردد، بلکه اگر دیگری دشمن قلمداد شود، کوچکترین افزایش قدرت وی تهدید تلقی خواهد شد.
پس این معنای جمعیاند که به ساختارهای سازماندهنده کنش شکل میدهند. بنابراین، در هر شرایطی خاص و در هر زمینه اجتماعی، آنارشی معنای خاصی مییابد.
بر اساس آنچه گفته شد میتوان دریافت در نظریه اجتماعی، آنارشی منطق خاص و از پیش موجود ندارد و آنچه که به عنوان آنارشی شناخته میشود تعریف بینااذهانی بازیگران از آن است. لذا آنارشی نه تعارضآمیز است و نه مبتنی بر همکاری.
از طرف دیگر ساختاری که رفتار کنشگران را تعیین میکنند عبارتند از آنارشی و ساختارها هویتها و منافع در نظام که به شکلی بیناذهنی تکوین مییابد.
نظر شما