اجتهاد كارآمد و تفقه روزآمد عبارت است از فهم فطرت نمون و خردمندانه متون دينى در بستر شرايط؛ به تعبير ديگر تفقه يعنى وحى و سنت به اضافه خردورزى متمحض به اضافه زمان آگاهى؛ آن گاه كه نصوص دينى به ساحت خرد و زمان آگاهى عرضه شود، اجتهاد روى مىدهد؛ زيرا آن گاه كه عقل پا به عرصه دين فهمى مىنهد، كارآمدى دين تضمين مىشود، و وقتى زمان آگاهى وارد فهم دين مىشود، روزآمدى آموزه هاى دينى تأمين مىگردد |
مشهورترين و استوارترين دليل نقلى جواز يا لزوم اجتهاد، آيه « نفر» است فَلَوْلا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لَيَتَفَقَّهُوا فِى الدّينِ وَ لِيُنْذِروُا قَوْمَهُمْ اِذا رَجَعُوا اِلَيْهِمْ، لَعَلَّهُمْ يَحْذَروُنَ(1) . اين آيه به ما مىگويد بايد گروهى با اهتمام و تضلع، به تفقه در دين و دين فهمى بپردازند و با ارائه يافتههاى علمى دينى، مردم را انذار كنند تا آنها نيز از خلاف و خطا در دين باورى و ديندارى بر حذر بمانند. تفقه به معناى فهم كردن است و منظور از دين نيز تمام دين است نه بخش خاصى از آن مانند احكام. انذار نيز با طرح همه اضلاع و زواياى آموزه ها و آورده هاى دينى اتفاق مىافتد. انذار فقط با ارائه احكام رخ نمىدهد، بلكه تناسب عقايد با انذار بيش تر است تا احكام!، چه بسا انذار، تنها با ارائه حقايقى كه بايد آنها را درك و باور كرد يعنى عقايد تحقق يابد. فهم صفات جلال الهى از آگاهى به احكام طهارت دو چندان انذارآورتر است، معاد صد چندان بيشتر از آشنايى با طهارت و صوم و صلات موجب انذار است، و همچنين اگر احكام موجب انذار باشد، اخلاق كمتر از احكام منشأ انذار نيست. دستكم، تحذير و پرهيختن به القا و ارائه آموزه هاى بايستى دين - يعنى احكام - منحصر نيست، چرا كه آموزه هاى ارزشى و رفتارى دين يعنى اخلاق و تربيت نيز از جهتى داراى كاركردى مشابه كاركرد احكام است و بىترديد، و قطعاً عقايد بيش از احكام و اخلاق و تربيت كاركرد انذارى دارد.
كاركردهاى اساسى اجتهاد
« رسالت» اولين حلقه سلسله هدايتگران الهى است؛ « امامت» دومين حلقه آن و « فقاهت» و اجتهاد - به معناى عام آن - سومين حلقه و امتداد امامت است.
اجتهاد به معناى عام به طور خلاصه، داراى چهار كاركرد اساسى است : تخريج و تنسيق معرفت دينى؛ تصحيح و تنقيح معرفت دينى؛ تعميم و توسعه معارف دين؛ تطبيق و نوآمد سازى دين |
اين كاركردهاى اجتهاد است و اين تلقىاى است كه ما از اجتهاد داريم. اما آيا در روزگار ما اين تلقى از اجتهاد، جريان دارد؟ به نظر ما اجتهاد و معرفت دينى ما، امروز نيازمند آسيب شناسى دقيق و جامعى است، زيرا اجتهاد انسداد شكن، امروز خود دچار انسداد و انعطال شده است!
ركود و ركون سدگانى در دين پژوهى
سده ها است كه در قلمرو مباحث كلامى، گرفتار ركود و ركون شدهايم، طى چند قرن گذشته، از قلههاى مكتوب در قلمرو الهيات، تنها " تجريدالاعتقاد " خواجه را مىشناسيم كه دهها شرح و تعليقه نيز بر آن نگاشته شده است و " شوارق" هم قله ديگرى است كه در ديدرس ماست. اما پيشتر كه مىآييم، هرچه افق را نگاه مىكنيم جز چند مورد انگشت شمار، كار برجستهاى به چشم نمىخورد، تا اين كه در روزگار ما، فرزند برومند و آبرومند حوزه، استاد شهيد مطهرى با عرضه مجموعه رسالههاى جهان بينى اسلامى و رسالهها و مقالههاى ديگر، « كلام نو» ايران را بنيان نهاد. ( نمىگويم «كلام جديد»، چون از اين تعبير، تلقىهاى متفاوت بلكه متعارضى در اذهان تداعى مىشود).
فلسفه نيز - از روزگار صدرالمتألهين تا عهد علامه طباطبايى سه قرن تعليقه نگارى و تكرار بر تعاليم صدرا و اصرار بر طرح غيركاربردى حكمت را پشت سرنهاد تا مردى از حوزه برخاست و در همين قم مقدس، ركود و ركون را شكست و فلسفه اسلامى را نو كرد. مرحوم علامه طباطبايى با نگاشتن اصول فلسفه و روش رئاليسم، فلسفه نوصدرايى را بنا نهاد و ركود در قلمرو فلسفه را شكست؛ به رغم آن كه هر آن چه پيش از او نوشته مىشد، تعليقه و تحشيه، ذيل و شرح بر متون پيشين به ويژه فلسفه صدرايى بود، و كسى سخنى معتنابه عرضه نمىكرد.
طى قرون، در فقه و اصول، افت و خيز بسيار بوده است و از نقش و سهم بزرگانى چون آخوند در اصول و شيخ اعظم در اصول و فقه و صاحب جواهر در فقه كه بگذريم، وضع چندان مطلوب نيست. به خصوص از زمانى كه امواج مدرنيسم، مرزهاى جهان اسلام را در مىنوردد و حيات مدرن به صورت ناقص الخلقه خود را بر مناسبات مسلمانان تحميل مىكند، نيازهاى جديد و مسائل نو پديد بىشمارى، خود را برابر فقه مىنهد، و چندان پاسخ درخور دريافت نمىكند، فقه به نحو مضاعف از زمان فاصله مىگيرد.
به قلمرو اخلاق اشاره نمىكنم، كه ركود در بحثهاى نظرى در حوزه دانشهاى اخلاقى دو چندان بوده است. به رغم اين كه منابع ما آكنده از مفاهيم بلند و دقيق و ارزشمندى است، در مسائل اساسى و بنيانى اخلاق كار درخورى نكردهايم. حتى نمىتوان از گذشتههاى دور هم مصاديق بر جسته متعددى را كه بتوان گفت كارى است كارستان، نام برد. تربيت پژوهى نيز كه ركن چهارم معرفت دينى است مطلقاً مغفول مانده است، رسالت اساسى دين، فردسازى و جامعه پردازى است و بدون آن دين به غايت مطلوب خود نمىرسد.
آسيب شناسى اجتهاد و تفقه رايج
مشكل كجاست؟ مشكل آن جاست كه ما اولاً ؛ معناى اجتهاد را محدود ساختهايم، اجتهاد در نفس « اجتهاد» فراموش شده است، ثانياً؛ قلمرو آن را محصور كردهايم و ثالثاً؛ اسف بارتر اين كه خود اجتهاد، تقليدى شده است.
از نگاه شيعه، همه دين بايد - به معنى عام و به طور نسبى - اجتهادى درك شود، به ويژه اصول عقايد كه ذاتاً تقليد بردار نيست؛ يعنى اعتقاد، در مقام ثبوت هم تقليد پذير نيست؛ زيرا نمىتوان گفت كه چون فلانى چنين و چنان مىانديشد يا مىگويد، در من حالت ايمان پديد مىآيد. اصولاً ايمان كه «عقد انفسى» است مبتنى بر تفكر و تعقل است؛ از اين رو در عقايد، همه بايد اجتهاد بورزند و اصول گزارههاى دينى را مجتهدانه و با منطق بپذيرند |
در حوزه اخلاق و تربيت چند اثر اجتهادى ارائه كردهايم؟ مگر نبايد اخلاق و تربيت دينى را هم ازمنابع استنباط كرد؟ مگر نبايد چهار كاركرد اجتهاد را در حوزه اخلاق و تربيت نيز به كار بست و از مواهب تفقه در اين حوزه نيز سود برد؟ اما كدام مجتهد ارجمندى، امروز در انديشه اجتهاد در حوزه اخلاق و تربيت است؟ و اگر هستند كماند من تنها يك مجتهد را در اين روزگار سراغ دارم كه دست به چنين كارى زده است. مجتهد اخلاقى فراوان داريم، اما مجتهداخلاق نداريم. شايد كسانى هستند، اما من آنها را نمىشناسم.
تا ظهورانقلاب اسلامى، اكثر ابواب و آموزههاى حُكمى و خُلقى و به ويژه آن بخش (كه به فعل جمعى مكلفين مربوط مىشد) متروك بود. هنوز هم سياسيات و اجتماعيات در فقه به كنارى نهاده شده است و به نحو در خور بدان پرداخته نمىشود |
اين فقه سياسى و اجتماعى است كه مظان « حوادث واقعه» است و اجتهاد مىطلبد. ديريست كه در فقه فردى و عبادات، راه پيموده و كوبيده طى مىكنيم. تدريس باب طهارت و صلات كار دشوارى نيست. آن قدر گفتهاند و نوشتهاند كه تدريس و تحقيق در آنها چندان پژوهش و صرف وقت و حتى توان علمى نمىطلبد؛ علاوه برآن كه مسائل مستحدث نوعاً در حوزه اجتماعيات و سياسيات و معاملات و عقود و ايقاعات واقع مىشود. در باب طهارت و صوم و صلات، هر چند سال، مگر چند مورد ممكن است مسئله و موضوع جديد پيدا شود؟ اما اگر مثلاً به حوزه معاملات نظر بيفكنيم، مىبينيم، مسائل نوظهور پيچيده و موضوعات جديد فراوانى با تعاريف خاص خود، امروز در دنيا ظهور كرده كه فقه ما اصلاً بدانها نپرداخته است. نگوييد چنين مسائلى چه ربطى به زندگى مسلمانان دارد؟ زيرا اكنون اگر در آن سوى كره زمين تحولى در سياست و اقتصاد و معاملات اتفاق بيفتد، زندگى ما از آن متأثر مىشود. مسائل نو و بىپيشينه در اجتماعيات و سياسيات و اقتصاديات بسيار است و اينها، مصاديق « مسائل مستحدثه» و «حوادث واقعه» هستند.
حقيقت تلخ تر اين كه به جهت رواج فقه سينه به سينه و نسل به نسل، اجتهاد تقليدى شده و برخى فقه پژوهان ما در همين فقه فردى هم، به معناى دقيق و حقيقى اجتهاد نمي ورزند |
بايستههاى هشت گانه دين پژوهى
اجتهاد نبايد از موضوع خود، خارج انگاشته شود. امروز با همان منطق اجتهاد بايد خود منطق اجتهاد و روش استنباط دين، به خصوص از جهت كشف روش نظامپردازى و طراحى نظامات اجتماعى، مورد بازنگرى قرار گيرد |
الآن در حوزه ما چند علم به نحو فراگير و رسمى مورد تدريس و تدرس و تعليم و تعلم است؟ آيا عدد علوم متداول در حوزه به عدد انگشتان دست مىرسد؟ اين حوزه با عظمت، به اندازه يك دانشكده هم تنوع علمى ندارد! هر چند كه دانشگاههاى ما وضع اسف بارترى دارند |
دانشهاى موجود و متون معتبر آن بايد مورد نقادى روش شناختى، ساختارى و محتوايى قرار گيرد و در پارهاى مدعيات و مطالب آنها بازنگرى و اصلاح صورت بندد |
4. تنقيح و بازپيرايى علوم و متون رايج . خلط ميان علوم فراوان است و زوائد در علوم و متون بسيار راه يافته است. بايد با پيراستن آنها در جهت تصفيه و تنقيح دانشهاى دينى كوشش شود. اين ضرورت را بيشتر توضيح خواهم داد.
بعضى بلكه اكثر علوم به دلايلى از جمله ظهور دانشهاى جديد و لزوم تأسيس دانشهاى جديد ديگر، بايد از نو آراسته شوند و نظم و نسق جديدى پيدا كنند |
امروز مهمترين مسئله و نياز جهان اسلام و بزرگترين رسالت حوزه، نوآورى و ابتكار علمى است.پرداختن به موضوعات نو، استخدام زبانى نو در باز گفت انديشه دينى، به كارگيرى روش نو در طرح مباحث، ارائه تقريرى تازه در يك مسأله، طراحى ساختار نو براى يك بحث، طرح نكتهاى جديد، ارائه راهكار يا راهبردى تازه، ارائه نظريه جديد، تأسيس دانش نو، طراحى دستگاه معرفتى جديد، همه و همه مصاديق نوآورى است و ما بدانها محتاجيم |
7. تأسيس و بنيانگذارى برخى از دانشهاى جديد. يك سلسله دانشهايى را در حوزه دينپژوهى كه امروز در مواجهه با افكار و علوم در جهان به آنها نيازمنديم بايد بنيانگذارى كنيم. هر چند اين ضرورت، ذكر خاص بعد از عام (ابداع) است، امّا از اهميت مضاعفى برخوردار است؛ لذا آن را مستقلاً مطرح كردم.
8. ايجاد نظام آموزشى و پژوهشى كه در آن تحصيل و تحقيق، تخصصى؛ اما استنباط و همچنين افتا، بينا رشتهاى باشد. بشر معاصر، ضرورت تخصص و تمحّض در همه رشتهها و رستهها را، به عنوان امرى عقلانى و عقلايى پذيرفته و در عين حال به بايستگى مطالعات بينا رشتهاى نيز تن در داده است؛ كما اين كه در جهان اسلام نيز بر اثر بسط حكمت و معرفت اسلامى، رفته رفته معارف دينى به دانشهاى مستقل گوناگونى تجزيه شده است، آن چنان كه امروز لزوماً هر فقيهى مفسر متخصص نيست و هر مفسرى فقيه جامع، همچنين هر متكلمى، فقيه و مفسر نيست و بالعكس و هكذا ساير تخصصها، بايستگى تجزى و تخصصى كردن معرفت به حوزه هاى چهارگانه دين به صورت شاخههاى فرعى در هر رشته در مقام تعليم و تحقيق، و جمعى كردن ( با مشاركت مجتهدان شاخههاى مرتبط و در فقه اجتماعى سياسى با مشاورت كارشناسان موضوع شناس) و نيز مطالعه تطبيقى (ميان مذاهب و مكاتب، البته عنداللزوم) و بينا رشتهاى نگريستن (با لحاظ دانشهاى مرتبط) در هنگام استنباط، از بديهيات روزگار ماست كه دير يا زود بايد بدان تن در دهيم.
منبع : حجت الاسلام علي اكبر رشاد ، رئيس پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي
نظر شما