پیام‌نما

وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ * * * وای بر هر عیب‌جوی بدگوی! * * * بسى واى بادا به هر دو جهان / بر آن عيب‌جويان هرزه‌زبان

۷ مرداد ۱۳۸۳، ۱۲:۱۶

حجت الاسلام رشاد : اجتهاد و معرفت دينى ما نيازمند آسيب ‏شناسى دقيق و جامع است

حجت الاسلام رشاد : اجتهاد و معرفت دينى ما نيازمند آسيب ‏شناسى دقيق و جامع است

خبرگزاري "مهر"- گروه دين وانديشه : متن زير جستار حجت الاسلام علي اكبر رشاد درباره انسداد اجتهاد و بايسته هاي دين پژوهي است . وي در نوشتار خود كه در دو قسمت منتشر مي شود به بحث معنا و مبناي اجتهاد پرداخته، كاركردهاي اجتهاد و آسيب ‏شناسى اجتهاد و تفقه رايج‏ را مورد توجه قرار داده است .گروه دين وانديشه خبرگزاري "مهر" از نقد پژوهشگران و محققان حوزه و دانشگاه درباره اين مقاله و موضوع آن استقبال كرده و از انديشمندان دعوت مي كند مقالات خود را براي انتشار در خبرگزاري "مهر" در اختيار گروه دين وانديشه قرار دهند .

اجتهاد كارآمد و تفقه روزآمد عبارت است از فهم فطرت نمون و خردمندانه متون دينى در بستر شرايط؛ به تعبير ديگر تفقه يعنى  وحى و سنت به اضافه خردورزى متمحض به اضافه زمان آگاهى؛ آن گاه كه نصوص دينى به ساحت خرد و زمان آگاهى عرضه شود، اجتهاد روى مى‏دهد؛ زيرا آن گاه كه عقل پا به عرصه دين فهمى مى‏نهد، كارآمدى دين تضمين مى‏شود، و وقتى زمان آگاهى وارد فهم دين مى‏شود، روزآمدى آموزه‏ هاى دينى تأمين مى‏گردد

اجتهاد كارآمد و تفقه روزآمد عبارت است از فهم فطرت نمون و خردمندانه متون دينى در بستر شرايط؛ به تعبير ديگر تفقه يعنى  وحى و سنت به اضافه خردورزى متمحض به اضافه زمان آگاهى؛ آن گاه كه نصوص دينى به ساحت خرد و زمان آگاهى عرضه شود، اجتهاد روى مى‏دهد؛ زيرا آن گاه كه عقل پا به عرصه دين فهمى مى‏نهد، كارآمدى دين تضمين مى‏شود، و وقتى زمان آگاهى وارد فهم دين مى‏شود، روزآمدى آموزه‏ هاى دينى تأمين مى‏گردد. اصولاً اگر خردورزى و زمان آگاهى را در مقام فهم و تطبيق دين شرط نكنيم، اجتهاد و تفقه معنا نخواهد داشت، و حذف اين دو عنصر در مقام فهم دين برابر است با تحجر و تجمد؛ تحميل اين دو عنصر بر متن دينى نيز برابر است با التقاط و تجدد؛ ( به تعبير قرآنى تَحريفُ الكَلِم عن مواضِعِه)، طى چند سده اخير دين همواره از يكى از اين دو رويكرد يعنى تجمد و تجدد ضربه خورده است.
مشهورترين و استوارترين دليل نقلى جواز يا لزوم اجتهاد، آيه « نفر» است فَلَوْلا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لَيَتَفَقَّهُوا فِى الدّينِ وَ لِيُنْذِروُا قَوْمَهُمْ اِذا رَجَعُوا اِلَيْهِمْ، لَعَلَّهُمْ يَحْذَروُنَ(1) .  اين آيه به ما مى‏گويد بايد گروهى با اهتمام و تضلع، به تفقه در دين و دين فهمى بپردازند و با ارائه يافته‏هاى علمى دينى، مردم را انذار كنند تا آن‏ها نيز از خلاف و خطا در دين باورى و ديندارى بر حذر بمانند. تفقه به معناى فهم كردن است و منظور از دين نيز تمام دين است نه بخش خاصى از آن مانند احكام. انذار نيز با طرح همه اضلاع و زواياى آموزه ‏ها و آورده ‏هاى دينى اتفاق مى‏افتد. انذار فقط با ارائه احكام رخ نمى‏دهد، بلكه تناسب عقايد با انذار بيش ‏تر است تا احكام!، چه بسا انذار، تنها با ارائه حقايقى كه بايد آن‏ها را درك و باور كرد يعنى عقايد تحقق يابد. فهم صفات جلال الهى از آگاهى به احكام طهارت دو چندان انذارآورتر است، معاد صد چندان بيشتر از آشنايى با طهارت و صوم و صلات موجب انذار است، و همچنين اگر احكام موجب انذار باشد، اخلاق كمتر از احكام منشأ انذار نيست. دستكم، تحذير و پرهيختن به القا و ارائه آموزه‏ هاى بايستى دين - يعنى احكام - منحصر نيست، چرا كه آموزه‏ هاى ارزشى و رفتارى دين يعنى اخلاق و تربيت نيز از جهتى داراى كاركردى مشابه كاركرد احكام است و بى‏ترديد، و قطعاً عقايد بيش از احكام و اخلاق و تربيت كاركرد انذارى دارد.

كاركردهاى اساسى اجتهاد

« رسالت» اولين حلقه سلسله هدايتگران الهى است؛ « امامت» دومين حلقه آن و « فقاهت» و اجتهاد - به معناى عام آن - سومين حلقه و امتداد امامت است.

اجتهاد به معناى عام به طور خلاصه، داراى چهار كاركرد اساسى است‏ :  تخريج و تنسيق معرفت دينى؛ تصحيح و تنقيح معرفت دينى‏؛ تعميم و توسعه معارف دين‏؛ تطبيق و نوآمد سازى دين‏

اجتهاد، به معناى عام به طور خلاصه، داراى چهار كاركرد اساسى است‏ : 1.  تخريج و تنسيق معرفت دينى‏ . نخستين كاركرد اجتهاد، به معناى عام، استنباط گزاره‏ ها (عقايد)، آموزه ‏هاى بايستى (احكام) و آموزه ‏هاى ارزشى (اخلاق) و سازماندهى اين سه حوزه است ؛ 2.  تصحيح و تنقيح معرفت دينى‏. كاركرد ديگر اجتهاد، سنجش و آسيب ‏شناسى، بازپژوهى و بازپيرايى و تصحيح و تنقيح معرفت دينى است. يعنى اگر در فهم دين خطا رخ داده باشد با منطق اجتهاد، صواب و سراب را از هم باز مى‏شناسيم و خطاها را منع، و فهممان را از دين تصحيح مى‏كنيم؛ 3.  تعميم و توسعه معارف دين‏. كشف زواياى نامكشوف دين و بسط معارف آن، با اجتهاد ميسر مى‏شود. آراى جديد، نظرهاى نوظهور با اجتهاد صورت مى‏بندد، بالندگى و گسترش دين، به موازات توسعه معارف و مسائل بشر، با اجتهاد تضمين مى‏شود، اصولاً امامت و اجتهاد، مبرر و توجيه ‏گر خاتميت است؛ 4.  تطبيق و نوآمد سازى دين‏ .  با تفقه و اجتهاد (به معناى عام آن)، دين نو مى‏شود. انطباق احكام و اخلاق دينى بر شرايط متغير حيات آدمى به عهده اجتهاد است و نو كردن زبان دين و تازه كردن ادبيات دينى، با اجتهاد صورت مى‏پذيرد. شكستن تجمد و تصلب با منطق اجتهاد ميسر است.

اين كاركردهاى اجتهاد است و اين تلقى‏اى است كه ما از اجتهاد داريم. اما آيا در روزگار ما اين تلقى از اجتهاد، جريان دارد؟ به نظر ما اجتهاد و معرفت دينى ما، امروز نيازمند آسيب ‏شناسى دقيق و جامعى است، زيرا اجتهاد انسداد شكن، امروز خود دچار انسداد و انعطال شده است!

ركود و ركون سدگانى در دين پژوهى‏

سده‏ ها است كه در قلمرو مباحث كلامى، گرفتار ركود و ركون شده‏ايم، طى چند قرن گذشته، از قله‏هاى مكتوب در قلمرو الهيات، تنها " تجريدالاعتقاد " خواجه را مى‏شناسيم كه دهها شرح و تعليقه نيز بر آن نگاشته شده است و " شوارق" هم قله ديگرى است كه در ديدرس ماست. اما پيشتر كه مى‏آييم، هرچه افق را نگاه مى‏كنيم جز چند مورد انگشت شمار، كار برجسته‏اى به چشم نمى‏خورد، تا اين كه در روزگار ما، فرزند برومند و آبرومند حوزه، استاد شهيد مطهرى با عرضه مجموعه رساله‏هاى جهان بينى اسلامى و رساله‏ها و مقاله‏هاى ديگر، « كلام نو» ايران را بنيان نهاد. ( نمى‏گويم «كلام جديد»، چون از اين تعبير، تلقى‏هاى متفاوت بلكه متعارضى در اذهان تداعى مى‏شود).

فلسفه نيز - از روزگار صدرالمتألهين تا عهد علامه طباطبايى سه قرن تعليقه نگارى و تكرار بر تعاليم صدرا و اصرار بر طرح غيركاربردى حكمت را پشت سرنهاد تا مردى از حوزه برخاست و در همين قم مقدس، ركود و ركون را شكست و فلسفه اسلامى را نو كرد. مرحوم علامه طباطبايى با نگاشتن اصول فلسفه و روش رئاليسم، فلسفه نوصدرايى را بنا نهاد و ركود در قلمرو فلسفه را شكست؛ به رغم آن كه هر آن چه پيش از او نوشته مى‏شد، تعليقه و تحشيه، ذيل و شرح بر متون پيشين به ويژه فلسفه صدرايى بود، و كسى سخنى معتنابه عرضه نمى‏كرد.

طى قرون، در فقه و اصول، افت و خيز بسيار بوده است و از نقش و سهم بزرگانى چون آخوند در اصول و شيخ اعظم در اصول و فقه و صاحب جواهر در فقه كه بگذريم، وضع چندان مطلوب نيست. به خصوص از زمانى كه امواج مدرنيسم، مرزهاى جهان اسلام را در مى‏نوردد و حيات مدرن به صورت ناقص الخلقه خود را بر مناسبات مسلمانان تحميل مى‏كند، نيازهاى جديد و مسائل نو پديد بى‏شمارى، خود را برابر فقه مى‏نهد، و چندان پاسخ درخور دريافت نمى‏كند، فقه به نحو مضاعف از زمان فاصله مى‏گيرد.

به قلمرو اخلاق اشاره نمى‏كنم، كه ركود در بحث‏هاى نظرى در حوزه دانش‏هاى اخلاقى دو چندان بوده است. به رغم اين كه منابع ما آكنده از مفاهيم بلند و دقيق و ارزشمندى است، در مسائل اساسى و بنيانى اخلاق كار درخورى نكرده‏ايم. حتى نمى‏توان از گذشته‏هاى دور هم مصاديق بر جسته متعددى را كه بتوان گفت كارى است كارستان، نام برد. تربيت پژوهى نيز كه ركن چهارم معرفت دينى است مطلقاً مغفول مانده است، رسالت اساسى دين، فردسازى و جامعه ‏پردازى است و بدون آن دين به غايت مطلوب خود نمى‏رسد.

آسيب ‏شناسى اجتهاد و تفقه رايج‏

مشكل كجاست؟ مشكل آن جاست كه ما اولاً ؛ معناى اجتهاد را محدود ساخته‏ايم، اجتهاد در نفس « اجتهاد» فراموش شده است، ثانياً؛ قلمرو آن را محصور كرده‏ايم و ثالثاً؛ اسف ‏بارتر اين كه خود اجتهاد، تقليدى شده است.

از نگاه شيعه، همه دين بايد - به معنى عام و به طور نسبى - اجتهادى درك شود، به ويژه اصول عقايد كه ذاتاً تقليد بردار نيست؛ يعنى اعتقاد، در مقام ثبوت هم تقليد پذير نيست؛ زيرا نمى‏توان گفت كه چون فلانى چنين و چنان مى‏انديشد يا مى‏گويد، در من حالت ايمان پديد مى‏آيد. اصولاً ايمان كه «عقد انفسى» است مبتنى بر تفكر و تعقل است؛ از اين رو در عقايد، همه بايد اجتهاد بورزند و اصول گزاره‏هاى دينى را مجتهدانه و با منطق بپذيرند

از نگاه ما شيعه، همه دين بايد - به معنى عام و به طور نسبى - اجتهادى درك شود، به ويژه اصول عقايد كه ذاتاً تقليد بردار نيست؛ يعنى اعتقاد، در مقام ثبوت هم تقليد پذير نيست؛ زيرا نمى‏توان گفت كه چون فلانى چنين و چنان مى‏انديشد يا مى‏گويد، در من حالت ايمان پديد مى‏آيد. اصولاً ايمان كه «عقد انفسى» است مبتنى بر تفكر و تعقل است؛ از اين رو در عقايد، همه بايد اجتهاد بورزند و اصول گزاره‏ هاى دينى را مجتهدانه و با منطق بپذيرند؛ حتى كسى نمى‏تواند بگويد چون امام صادق(ع) فرموده است « خدا يكى است»، پس خدا يكى است. پذيرش كلام معصوم نيز پشتوانه عقلانى دارد و ما براساس استدلال‏هاى عقلى حجيت كلام و كردار معصوم را پذيرفته‏ايم، هرچند پس از پذيرش حجيّت و يقين‏آورى، كلام معصوم مى‏تواند حتماً كبراى قياسى قرار گيرد. لزوم تقليد در احكام را عامه مردم براساس تعقل و اجتهاد اجمالى پذيرفته‏اند. اولين مسئله‏اى كه در رساله‏هاى علميه ذكر مى‏شود، مگر جز اين است؟ اما ما امروز چه اندازه در بخش عقايد اجتهاد مى‏كنيم؟ گويى عقايد از دايره اجتهاد بيرون است!

در حوزه اخلاق و تربيت چند اثر اجتهادى ارائه كرده‏ايم؟ مگر نبايد اخلاق و تربيت دينى را هم ازمنابع استنباط كرد؟ مگر نبايد چهار كاركرد اجتهاد را در حوزه اخلاق و تربيت نيز به كار بست و از مواهب تفقه در اين حوزه نيز سود برد؟ اما كدام مجتهد ارجمندى، امروز در انديشه اجتهاد در حوزه اخلاق و تربيت است؟ و اگر هستند كم‏اند من تنها يك مجتهد را در اين روزگار سراغ دارم كه دست به چنين كارى زده است. مجتهد اخلاقى فراوان داريم، اما مجتهداخلاق نداريم. شايد كسانى هستند، اما من آن‏ها را نمى‏شناسم.

تا ظهورانقلاب اسلامى، اكثر ابواب و آموزه‏هاى حُكمى و خُلقى و به ويژه آن بخش (كه به فعل جمعى مكلفين مربوط مى‏شد) متروك بود. هنوز هم سياسيات و اجتماعيات در فقه به كنارى نهاده شده است و به نحو در خور بدان پرداخته نمى‏شود

تا ظهور انقلاب اسلامى، اكثر ابواب و آموزه‏هاى حُكمى و خُلقى و به ويژه آن بخش (كه به فعل جمعى مكلفين مربوط مى‏شد) متروك بود. هنوز هم سياسيات و اجتماعيات در فقه به كنارى نهاده شده است و به نحو در خور بدان پرداخته نمى‏شود و نوعاً در تحصيل، تدريس و تحقيق فقهى به فقه فردى و عباديات اهتمام و اكتفا مى‏شود. اگر آمارى از دروس اصلى و رسمى حوزه قويم و غنى ‏ما تهيه شود خواهيم ديد كه اغلب مدرسان برجسته كه سيره و سخن آن‏ها حجت و نظرشان گره گشا است، به تحقيق و تدريس فقه فردى اشتغال دارند؛ طهارت، صلات، صوم و... . براى من دشوار است كه اين تعبير تند را به زبان برانم كه گويى ما، به طور تلويحى اذعان كرده‏ايم فقه ما فقه سكولار است! فقه بى‏طرف، فقه در حاشيه و فقه غيرسياسى و غير اجتماعى، فقه سكولار است زيرا سكولاريته ذو مراتب و ذو وجوه است، از جمله وجوه و مراتب آن، فردى انگاشتن آموزه‏هاى دينى است.

اين فقه سياسى و اجتماعى است كه مظان « حوادث واقعه» است و اجتهاد مى‏طلبد. ديريست كه در فقه فردى و عبادات، راه پيموده و كوبيده طى مى‏كنيم. تدريس باب طهارت و صلات كار دشوارى نيست. آن قدر گفته‏اند و نوشته‏اند كه تدريس و تحقيق در آن‏ها چندان پژوهش و صرف وقت و حتى توان علمى نمى‏طلبد؛ علاوه برآن كه مسائل مستحدث نوعاً در حوزه اجتماعيات و سياسيات و معاملات و عقود و ايقاعات واقع مى‏شود. در باب طهارت و صوم و صلات، هر چند سال، مگر چند مورد ممكن است مسئله و موضوع جديد پيدا شود؟ اما اگر مثلاً به حوزه معاملات نظر بيفكنيم، مى‏بينيم، مسائل نوظهور پيچيده و موضوعات جديد فراوانى با تعاريف خاص خود، امروز در دنيا ظهور كرده كه فقه ما اصلاً بدان‏ها نپرداخته است. نگوييد چنين مسائلى چه ربطى به زندگى مسلمانان دارد؟ زيرا اكنون اگر در آن سوى كره زمين تحولى در سياست و اقتصاد و معاملات اتفاق بيفتد، زندگى ما از آن متأثر مى‏شود. مسائل‏ نو و بى‏پيشينه در اجتماعيات و سياسيات و اقتصاديات بسيار است و اين‏ها، مصاديق « مسائل مستحدثه» و «حوادث واقعه» هستند.

 حقيقت تلخ ‏تر اين كه به جهت رواج  فقه سينه به سينه و نسل به نسل، اجتهاد تقليدى شده و برخى فقه پژوهان ما در همين فقه فردى هم، به معناى دقيق و حقيقى اجتهاد نمي ورزند

حقيقت تلخ ‏تر اين كه به جهت رواج « فقه سينه به سينه» و نسل به نسل، اجتهاد تقليدى شده و برخى فقه پژوهان ما در همين فقه فردى هم، به معناى دقيق و حقيقى اجتهاد نمى‏ورزند، هر شاگردى، ناخودآگاه مقلد استاد خويش است! زيرا نوعاً درس شاگرد، تقرير درس استاد است! اين نوع اجتهاد حتى در فقه فردى هم كاربرد ندارد، زيرا اين اجتهاد نيست، بازخوانى و بازگويى استنباطات فقيه پيشين است. خلاصه اين كه : 1. دايره اجتهاد، امروز محدود شده و نوعاً منطق اجتهاد تنها در فقه به كار مى‏رود، اخلاق و عقايد و نيز خود فن اجتهاد از قلمرو فعل اجتهادى خارج شده است؛ 2. در فقه نيز، فقه سياسيات و اجتماعيات كه مورد ابتلاى مردم و ميدان اصلى ظهور مسائل مستحدث و نيازمند اجتهاد و ابداع است متروك مانده است؛ 3. در فقه فردى نيز راه طى شده پيموده مى‏شود و اين همان انعطال و انسداد اجتهاد است.


بايسته‏هاى هشت گانه دين پژوهى‏

اجتهاد نبايد از موضوع خود، خارج انگاشته شود. امروز با همان منطق اجتهاد بايد خود منطق اجتهاد و روش استنباط دين، به خصوص از جهت كشف روش نظام‏پردازى و طراحى نظامات اجتماعى، مورد بازنگرى قرار گيرد

امروز هشت بايستگى و ضرورت، دين پژوهى حوزه علميه ما را احاطه كرده است كه درد آشنايان و دغدغه‏مندان بايد بدان‏ها بپردازند. 1. اجتهاد در اجتهاد: خود اجتهاد نبايد از موضوع خود، خارج انگاشته شود. امروز با همان منطق اجتهاد بايد خود منطق اجتهاد و روش استنباط دين، به خصوص از جهت كشف روش نظام‏پردازى و طراحى نظامات اجتماعى، مورد بازنگرى قرار گيرد. فقيهان و متفكرانى چونان شهيد محمد باقر صدر، شهيد مرتضى مطهرى و حضرت امام(ره) راه نوى را پيش روى ما گشودند، اما پى گرفته نشد. امام(ره) با تخطئه اجتهاد مصطلح متعارف و وارد كردن اصل «لحاظ ظرف متعلق حكم» (زمان و مكان) در استنباط و افتا، و نيز حكومت را فلسفه عملى فقه خواندن، روزنى گشود اما نه چندان روشن.

 الآن در حوزه ما چند علم به نحو فراگير و رسمى مورد تدريس و تدرس و تعليم و تعلم است؟ آيا عدد علوم متداول در حوزه به عدد انگشتان دست مى‏رسد؟ اين حوزه با عظمت، به اندازه يك دانشكده هم تنوع علمى ندارد! هر چند كه دانشگاههاى ما وضع اسف بارترى دارند

2. احيا و بازآورى علوم متروك: الآن در حوزه ما چند علم به نحو فراگير و رسمى مورد تدريس و تدرس و تعليم و تعلم است؟ آيا عدد علوم متداول در حوزه به عدد انگشتان دست مى‏رسد؟ اين حوزه با عظمت، به اندازه يك دانشكده هم تنوع علمى ندارد! هر چند كه دانشگاههاى ما وضع اسف بارترى دارند. كميت بسيار است، اما كيفيت اندك. از بزرگى نقل شد كه فرموده بود: « دانشگاه ما اقيانوسى است به عمق يك وجب»! دانشگاهها نيز بايد اصلاح بشود واين مسؤوليت بر ذمه شوراى انقلاب فرهنگى است كه متأسفانه تا سطح شوراى عالى ادارى يك وزارتخانه تنزل كرده است. رسالتى كه امام بر دوش اين نهاد نهاد، هرگز به منزل نرسيد. دانشگاهها و اين شورا بحث خاص خود را دارد و در جاى خود بايد بدان پرداخته شود. اين بسيار مايه تأسف است كه از تفسير قرآن، كلام و... به عنوان دروس جنبى تعبير شده است! مگر قرآن اساس كلام، فقه، اخلاق و تربيت نيست؟ چطور تفسير آن درس جنبى است؟ چرا علم السنه، علم الحديث، سيره ‏شناسى، قواعد فقه و بسيارى دانش‏هاى ضرور ديگر متروك است؟ فخر رازى كتابى به نام "جامع العلوم" يا "حدائق الانوار فى حقائق الاسرار" (2) (معروف به ستينى) دارد كه در آن شصت علم را كه در گذشته در ميان مسلمانان دارج و رايج بوده فهرست كرده و يكايك آن‏ها را تعريف و قلمرويشان را تبيين مى‏كند كه اكثر آن‏ها امروز جزو علوم متروك و ديرياب است، در حالى‏ كه در گذشته اغلب آن‏ها در حوزه‏ هاى علوم دينى مورد تدريس و تحقيق بوده است. تا دانشگاهها نبودند و نظام آموزشى مدرن، وارد جهان اسلام نشده بود، حوزه‏ ها كانون همه علوم بودند؛ حتى طب، رياضى، نجوم و هيأت در حوزه‏ ها تدريس و تحقيق مى‏شد.

دانش‏هاى موجود و متون معتبر آن بايد مورد نقادى روش ‏شناختى، ساختارى و محتوايى قرار گيرد و در پاره‏اى مدعيات و مطالب آن‏ها بازنگرى و اصلاح صورت بندد

3. نقادى و بازپژوهى علوم متعارف و متداول كنونى. دانش‏هاى موجود و متون معتبر آن بايد مورد نقادى روش ‏شناختى، ساختارى و محتوايى قرار گيرد و در پاره‏اى مدعيات و مطالب آن‏ها بازنگرى و اصلاح صورت بندد.


4. تنقيح و بازپيرايى علوم و متون رايج . خلط ميان علوم فراوان است و زوائد در علوم و متون بسيار راه يافته است. بايد با پيراستن آن‏ها در جهت تصفيه و تنقيح دانش‏هاى دينى كوشش شود. اين ضرورت را بيش‏تر توضيح خواهم داد.

 بعضى بلكه اكثر علوم به دلايلى از جمله ظهور دانش‏هاى جديد و لزوم تأسيس دانش‏هاى جديد ديگر، بايد از نو آراسته شوند و نظم و نسق جديدى پيدا كنند

5. تنسيق و بازآرايى پاره‏اى از علوم دينى.  بعضى بلكه اكثر علوم به دلايلى از جمله ظهور دانش‏هاى جديد و لزوم تأسيس دانش‏هاى جديد ديگر، بايد از نو آراسته شوند و نظم و نسق جديدى پيدا كنند. غايت و قلمرو آنان نيز مجدداً تعريف شود. يكى از ضرورت‏هاى كنونى، علاوه بر بازآرايى و نظم دهى مجدد هر يك از علوم دينى، سازمان دهى و تقسيم كلان و مجدد اين علوم است كه با فرصت به طرح و شرح اين نكته بايد پرداخته شود.

امروز مهمترين مسئله و نياز جهان اسلام و بزر‏گترين رسالت حوزه، نوآورى و ابتكار علمى است.پرداختن به موضوعات نو، استخدام زبانى نو در باز گفت انديشه دينى، به كارگيرى روش نو در طرح مباحث، ارائه تقريرى تازه در يك مسأله، طراحى ساختار نو براى يك بحث، طرح نكته‏اى جديد، ارائه راهكار يا راهبردى تازه، ارائه نظريه جديد، تأسيس دانش نو، طراحى دستگاه معرفتى جديد، همه و همه مصاديق نوآورى است و ما بدان‏ها محتاجيم

6. ابداع و نوآورى.  امروز مهمترين مسئله و نياز جهان اسلام و بزر‏گترين رسالت حوزه، نوآورى و ابتكار علمى است. نوآورى به لحاظ اهميت، ذومراتب و مقول به تشكيك است. پرداختن به موضوعات نو، استخدام زبانى نو در باز گفت انديشه دينى، به كارگيرى روش نو در طرح مباحث، ارائه تقريرى تازه در يك مسأله، طراحى ساختار نو براى يك بحث، طرح نكته‏اى جديد، ارائه راهكار يا راهبردى تازه، ارائه نظريه جديد، تأسيس دانش نو، طراحى دستگاه معرفتى جديد، همه و همه مصاديق نوآورى است و ما بدان‏ها محتاجيم.

7. تأسيس و بنيان‏گذارى برخى از دانش‏هاى جديد.  يك سلسله دانش‏هايى را در حوزه دين‏پژوهى كه امروز در مواجهه با افكار و علوم در جهان به آن‏ها نيازمنديم بايد بنيان‏گذارى كنيم. هر چند اين ضرورت، ذكر خاص بعد از عام (ابداع) است، امّا از اهميت مضاعفى برخوردار است؛ لذا آن را مستقلاً مطرح كردم.

8. ايجاد نظام آموزشى و پژوهشى كه در آن تحصيل و تحقيق، تخصصى؛ اما استنباط و هم‏چنين افتا، بينا رشته‏اى باشد.  بشر معاصر، ضرورت تخصص و تمحّض در همه رشته‏ها و رسته‏ها را، به عنوان امرى عقلانى و عقلايى پذيرفته و در عين حال به بايستگى مطالعات بينا رشته‏اى نيز تن در داده است؛ كما اين كه در جهان اسلام نيز بر اثر بسط حكمت و معرفت اسلامى، رفته رفته معارف دينى به دانش‏هاى مستقل گوناگونى تجزيه شده است، آن چنان كه امروز لزوماً هر فقيهى مفسر متخصص نيست و هر مفسرى فقيه جامع، همچنين هر متكلمى، فقيه و مفسر نيست و بالعكس و هكذا ساير تخصص‏ها، بايستگى تجزى و تخصصى كردن معرفت به حوزه ‏هاى چهارگانه دين به صورت شاخه‏هاى فرعى در هر رشته در مقام تعليم و تحقيق، و جمعى كردن ( با مشاركت مجتهدان شاخه‏هاى مرتبط و در فقه اجتماعى سياسى با مشاورت كارشناسان موضوع شناس) و نيز مطالعه تطبيقى (ميان مذاهب و مكاتب، البته عنداللزوم) و بينا رشته‏اى نگريستن (با لحاظ دانش‏هاى مرتبط) در هنگام استنباط، از بديهيات روزگار ماست كه دير يا زود بايد بدان تن در دهيم.

منبع : حجت الاسلام علي اكبر رشاد ، رئيس پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي

کد خبر 98713

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha