والتس معتقد است که نظریه سیاسی مهمترین موضوعی است که ذهن من را به خود مشغول ساخته است. به نظر من نظریه سیاست بینالملل بهتر میتواند پدیدههای بینالمللی را تبیین کند.
وااتس میگوید بازیگران و مولفههای اصلی در صحنه نظام بینالملل دولتها و روابط میان دولتهاست. باید توجه داشت که روابط میان دولتها با یکدیگر تفاوتهایی دارد. گاهی این روابط نزدیک است و گاهی دور. این دولتها هستند که در نظام بینالملل به ایفای نقش میپردازند و به عبارت بهتر این قدرتهای بزرگ هستند که ایفای نقش میکنند.
والتس میگوید که جهانی شدن را به عنوان یک پدیده در نظر بگیرید. این پدیده در واقع از سوی اندیشمندان به عنوان پدیدهای تلقی میشود که تضعیف کننده حاکمیت دولتهاست.
او میگوید باید توجه داشت که جهانی شدن در واقع همان آمریکایی شدن است. در واقع بر این اساس جهان کنونی تکقطبی است.
در واقع یک قدرت با ویژگیهای قدرت بزرگ بودن وجود دارد. این شرایطی که نظام کنونی بینالمللی در حال حاضر با آن روبروست در گذشته و پس از امپراتوری روم وجود نداشته است.
به عبارت دیگر هیچ کشوری پس از امپراتوری روم بر جهان مسلط نشده است. این تسلط از جهت وسعت عمل و گستردگی حوزه عمل مد نظر است. باید توجه داشت که روم بر قلمرو خود حکومت میکرد و آن قلمر بخشی از جهان بود ولی قلمرو کنونی عملکرد آمریکا کل جهان است.
این دیدگاه والتس در مورد جهان تک قطبی از سوی برخی اندیشمندان و صاحبنظران به چالش گرفته شده است. برخی معتقدند که اروپا در حال حاضر قدرت بزرگی است و لذا نمیتوان فرض دنیای تک قطبی را پذیرفت. والتس میگوید در آیندهای نزدیک تصور اینکه اروپا به عنوان یک قدرت بزرگ مطرح باشد تصوری نادرست است.
والتس میگوید در زمان جنگ سرد وابستگی متقابل اقتصادی و تبادل اقتصادی میان شوروی و آمریکا وجود نداشت. بر عکس حوزه اقتصاد، در حوزه نظامی دو طرف تاثیرات زیادی از یکدیگر میگرفتند. در این حوزه دو طرف قادر بودند که صدمات ناگواری را به یکدیگر وارد کنند.
والتس میگوید باید در نظر داشت که در سیاست بینالملل، اصل خود یاری حاکم است. در این نظام آنارشی حاکم است و بی اعتمادی میان بازیگران باعث میشود که آنها برای تامین امنیت خود به اصل خودیاری توجه داشته باشند.
نظر شما