بسیاری او را خلاقترین متفکر مارکسیستی قرن بیستم میدانند. سؤال اصلی آثار نظری گرامشی این بود که چرا پیشبرد انقلاب در اروپای غربی تا این اندازه دشوار بود.
تاریخ اوایل قرن بیستم حاکی از آن است که در تحلیل کلاسیک مارکسیستی یک نقص وجود دارد. اما آنها در کجا اشتباه کرده بودند؟
پاسخ گرامشی به این سؤال حول مفهوم هژمونی بود. هژمونی اصطلاحی است که در حوزه نظریه روابط بین الملل از کاربرد وسیعی برخودار است و اغلب به منظور توصیف قویترین کشور در نظام بینالملل یا کشور غالب در منطقه خاص به کار میرود.
گرامشی از دیدگاه ماکیاولی در مورد قدرت به مثابه قنطورس، موجودی نیمه حیوان نیمه انسان، ترکیبی از اجبار و اختیار استفاده میکند. مارکسیستها در فهم چگونگی تقویت نظم حاکم اغلب بر اقدامات و قابیلتهای زورمندانه دولت تمرکز کردند. بر اساس دیدگاه گرامشی رضایت را هژمونی و طبقه حاکم بر جامعه تولید و باز تولید میکند.
این هژمونی است که اجازه میدهد ارزشهای اخلاقی، سیاسی و فرهنگی یک گروه غالب در سراسر جامعه به طور گسترده پراکنده شود و گروهها و طبقههای زیر دست به عنوان عقاید خود، آنها را مورد پذیرش قرار دهند.
در واقع طبق تحلیل گرامشی ایدئولوژیهای غالب تا اندازهای در جامعه نهادینه می شوند که وضعیت غیر قابل تردید عقل سلیم را بپذیرد. همه اینها از طریق نهادهای جامعه مدنی به وجود میآید.
گرامشی از اصطلاح "جبهه تاریخی" استفاده میکرد تا به توصیف روابط تقویت سازنده متقابل بین روابط اجتماعی – اقتصادی (مبنا) و اقدامات سیاسی و فرهنگی (روساخت) که با یکدیگر نظم خاصی را تقویت میکردند، بپردازد.
این کاربرد یادآوری میکند که از نظر گرامشی و طرفداران او تقلیل تجزیه و تحلیل به بررسی محدود روابط اقتصادی در یک طرف یا تنها به سیاست و عقیدهها از طرف دیگر کاملا اشتباه است و تنها تعامل است که اهمیت دارد.
نظر شما