پایگاه دوم شکاری تبریز
-
گفت وگوی مهر با امیر خلبان والی اویسی؛
ماموریتهای بمباران با افچهارده ابتکار شهیدبابایی بود/پیش از انقلاب به مرتضی فرزانه «حاجی» میگفتند
بابایی ما را برای بمباران به افچهارده آورد. اول به بوشهر منتقل شدیم و آنجا پرواز کردیم. در افچهارده فقط سهنفر در جهان، در کابین جلو بمب زدهاند. یکی از اینسهنفر شهید اردستانی بود.
-
گفتگوی مهر با امیر خلبان عبدالله فرحناک؛
خاطرات شبحی که به گردان تایگرها پیوست/جرمم این بود که بچهمسلمانم
بعد از انقلاب که فرمانده گردان نگهداری شدم، همه منتظر بودند برای پرونده من هم اتفاقی بیافتد. عبدالله فرحناک؟ حفاظت اطلاعات نوشته بچهمسلمان است. جرمم قبل از انقلاب این بود که بچهمسلمانم.
-
گفتوگوی مهر با امیر خلبان جلال آرام/۲
ماجرای اجکت اسماعیل امیدی و غلامرضا یزد و غربت خلبانهای افپنج
جناب یزد گفت من سمت راستیها را میزنم تو چپیها را بزن. ناگهان آتش پدافند شدیدی شروع شد. گفتم از روبرو دارند میزنند. ایشان گفت تو برگرد. تا بگوید برگرد، ما رسیدیم روی نیروها و کشیدیم بالا.
-
گفتوگوی مهر با امیر خلبان جلال آرام/۱
پنج مهر ۵۹ بدترین روز پایگاه دزفول و خوزستان بود/مرتب پیام میدادند کمک کنید پل دارد سقوط میکند!
بچهها مرتب به ما میگفتند «کمک برسانید! پل دارد سقوط میکند.» طرفهای ظهر بود که نیروهای دشمن تلاش کردند پل شناور بزنند. چون دیدند نمیتوانند جسر نادری را بگیرند.
-
گفتوگوی مهر با امیر خلبان عباس رمضانی/۳
روایت ماموریت دوفروندی افپنجهایی که از سلیمانیه برنگشتند/تجربه بازگشت خلبان از مرگ
رفتم طرفش و دیدم اینهواپیما دیگر به درد بخور نیست! داشت میرفت پایین. با وضع بدی دماغهاش افتاد پایین و با سر به سمت زمین رفت. فریاد زدم یوسف بپر! یوسف بپر! که هواپیما با شدت به زمین خورد.
-
گفتوگوی مهر با امیر خلبان عباس رمضانی/۲
خاطره بمباران پایگاه اربیل در دومینروز جنگ/صدام یکسال دیرتر حمله میکرد به اهدافش میرسید
روی هدف دیدم ای داد بیداد! باندی که قرار بود بزنم، سمت راست من است. مجبور شدم با ۴ بمب و یک باک مرکزی در حال اوجگیری، یک رول بزنم. با اینکار روی باند رسیدم و بمبها را زدم.
-
گفتوگوی مهر با امیر خلبان عباس رمضانی/۱
روایت فردای انقلاب و ابراز محبت شدید مردم به خلبانان در حرم امامرضا (ع)
دنبال ماشین میدویدند که ما را ببوسند. از پنجره روبوسی میکردیم. بلاتشبیه انگار زیارت میکردند. دست را میبوسیدند! دست را میکشیدی خودت را بغل میگرفتند. ما هم منقلب بودیم و گریه میکردیم.
-
گفتگوی مهر با امیر خلبان جعفر عمادی/۱
نیروی هوایی محموله دارو را که ضدانقلاب ضبط کرده بود نجات داد/نمیجنگیدیم کردستان را جدا میکردند
عوامل ضد انقلاب در دره قطور اینمحموله را گرفته بودند. نیروی زمینی میخواست قطار را نجات بدهد ولی صدمه خورد و شهید داد. از نیروی هوایی درخواست شد یکهواپیما بیاید قطار را نجات دهد.
-
معرفی عقابان آسمان ایران -۱۱/غلامعلی شیرازی
اجرای ماموریت غیرممکن بمباران «لانه زنبور» چگونه بود؟/وقتی فرمانده خائن پایگاه دزفول اعدام شد
با فریاد بلندی که جوادپور کشید و شیرازی را به گردش به راست فراخوند، او اقدام به اینکار کرد و ناگهان عبور یکهواپیمای شکاری را از دوسهمتری بالهای F5 خود احساس کرد.