دیدگاههای مادیگرایانه برداشتی مادی از خواستها دارند. بر خلاف این دیدگاه دیدگاههایی وجود دارد که منافع و خواستها را امری ادراکی و انگارهای میدانند.
بر خلاف برداشت مادیگرایانه از منافع خود منافع ادراک یا انگاره هستند. این برنهاد را میتوان در دو دسته متمایز از آثار یافت، یکی انسانشناسی فرهنگی و دیگری فلسفه.
روی داندراد(D’Andrade) با اتکا بر روانشناسی ادراکی میگوید که انگیزهها، خواستها، یا منافع را باید "طرحوارهها" و یا "نصوص"، "قالبها"، یا "بازنماییهایی" تلقی کرد که ساختارهای شناختی هستند که تشخیص موضوعات یا رویدادها را امکانپذیر میسازند.
بسیاری از طرحوارهها صرفا باورهایی هستند درباره جهان که هیچ ربطی به خواستها ندارند. سایر طرحوارهها اهداف یا خواستهایی هستند که به کنش نیرو میبخشند. داندراد مثال انگیزه پیشرفت را مطرح میکند. پیشرفت متضمن معیارهای اجتماعی در این مورد است که چیزی را میتوان یک خواست مشروع تلقی کرد – و بنابراین یک واقعیت فرهنگی است و نه مادی. افرادی که میخواهند پیشرفت کنند، این معیار را به عنوان یک طرحواره ادراکی، درونی ساختهاند.
به همین ترتیب، در جوامع سرمایهداری، خواست برخی اشخاص این است که در بازار بورس ثروتمند شوند. این طرحوارهای است شامل باورهایی درباره جهان خارج (بازار چگونه کار میکند، به چه سمتی حرکت میکند و غیره)، و همچنین به صاحب این باور انگیزهای خاص میدهد که رفتار او را در آن جهان به سمت خاصی سوق میدهد.
تعاملگرایان نمادین میگویند که هویت به بسیاری از این طرحوارههای معطوف به هدف یا منافع قوام میبخشد و خود هویت هم طرحوارهای است درباره "خود". مثلا هویت یا طرحواره یک استاد دانشگاه به منافعی در تدریس یا انتشار آثار شکل میدهد.
طرحوارههای انگیزشی مانند سایر طرحوارهها به شکل سلسله مراتبی در درون "خود" سازمان یافتهاند و بنابراین از "اهمیتی" برابر برخوردار نیستند، و این نکته در تلاش برای تبیین این مساله که در یک وضعیت خاص، شخص چه خواهد کرد، اهمیت دارد.
نکته مهم این است که سرشت بشر هیچ کدام از این طرحوارهها را تعیین نمیکند. داندراد به دقت مشخص میسازد که انگیزه تا حدی ریشه در سائقهای زیستی دارد و در این حالت حقیقتا مادی است.
گاهی این سائقها در تبیین کنش مهمتر از طرحوارههایی هستند که به شکل فرهنگی قوام مییابند. اما سائقهای زیستی از میان اهداف تقریبا بی پایانی که به نظر میرسد انسانها قادر به تعقیب آنها هستند، موارد معدودی را تبیین میکنند. اکثر اینها از طریق جامعهپذیری آموخته میشوند. بنابراین کسانی که به تبیین خواستها میپردازند، بهتر است کانون توجه خود را فرهنگ و رابطه آن با ادراک قرار دهند و نه زیستشناسی.
نظر شما