در زیارت عاشورا پس از اشاره به سنگینی مصیبت هایی که بر حضرت سید الشهدا علیه السلام وارد شد، دو دسته مورد نفرین قرار گرفته اند: «لَعَنَ اللهُ اُمَّةً قَتَلَتْکُم وَ لَعَنَ اللهُ المُمَهِّدینَ لَهم بِالتَّمکینِ مِن قِتالِکم». دسته اول که قاتلان آن حضرت هستند روشن و قابل فهم است، اما مقصود از دسته دوم یعنی"زمینه چینان برای کشتن" آن امام چه کسانی هستند؟
پاسخ به این سؤال، سؤال تاریخی دیگری راهم پاسخ می دهد و آن اینکه واقعا چه شد که مردم مسلمان پس از پنجاه سال با فرزند پیامبر خود چنین کردند؟ لابد اتفاقی افتاد که مردم همه چیز را فراموش کرده و کردند آنچه را کردند؟
بررسی تاریخ نشان می دهد یک گروه اززمینه سازان این فاجعه همان هایی بودند که با قبول وپخش شایعات واخبارنادرست بستر ساز قتل امام شدند و البته این اختصاصی به آن حضرت ندارد و در مورد سایر ائمه نیز صادق است؛ چنانکه به هنگام زیارت امام رضا علیه السلام باید پایین پای مبارک رفته و بگوییم: "خداوند بکشد آنان که تو را با دست یا زبان خویش کشتند" (...قَتَلَ اللهُ مَن قَتَلَکَ بِالأََََََیدیِ و الأَلسُن).
ممکن است کسی بپرسد مگر قتلِ دیگران با زبان و سخن هم ممکن است؟! آری،نه تنها ممکن است بلکه باید گفت قتل اصلی اتفاقا از همین طریق است و لذا گفته می شود که "ترور شخصیت" مهمتر و موثرتر از "ترور شخص" است. آدمی به اعتبار و حیثیت خود زنده است؛ و گر نه جسم از بین رفتنی است. ممکن است کسی کشته شود ولی نامش برای همیشه "زنده" بماند چنانکه گفته اند"مرد نکونام نمیرد هرگز".
در نقطه مقابل ممکن است کسی جسمی سالم و متحرک داشته و به ظاهر زنده باشد، اما چنان آسیبی به روح و روانش وارد آورده باشند که هر لحظه مشتاقانه تقاضای "مرگ" جسم ظاهری را نماید.مگرآنچه علی علیه السلام را آزرده می کرد و دل او را به درد می آورد، چه بود؟! ضربه سنگین شمشیر زهرآلودِ فرزند مرادی بود که فرق او را شکافت یا هتک حرمت هایی که از او صورت گرفته بود؟ معلوم است این بود که او را به بازگو کردن "درد" دل به چاه وادار می کرد و الّا ضربه نوزدهم رمضان که درد آور نبود. در آن لحظه آنچه گفت احساس راحتی و شیرینی بود؛«فُزتُ و رَبِّ الکَعبه»!
خوارج این گونه بودند.شهیدمطهری می گوید آنها"مردمی تنگ نظر و کوته دید بودند . در افقی بسیار پست فکر میکردند . اسلام و مسلمانی را در چهار دیواری اندیشههای محدود خود محصور کرده بودند . مانند همه کوته نظران دیگر مدعی بودند که همه بد میفهمند و یا اصلا نمیفهمند و همگان راه خطا میروند و همه جهنمی هستند ... تنگ نظری مذهبی از خصیصههای خوارج است اما امروز آن را باز در جامعه اسلامی میبینیم . ... بعضی از خشک مغزان را میبینیم که جز خود و عدهای بسیار معدود مانند خود ، همه مردم جهان را با دید کفر و الحاد مینگرند و دائره اسلام و مسلمانی را بسیار محدود خیال میکنند ."
این تجربه تلخ بود که باعث شد امام علی(ع)بفرمایند:«زبان سگ درنده ای است که اگر رهایش کنی به دیگران آسیب می رساند» و «ضربه زبان شدیدتر از ضربه نیزه است»و «چه بسیار خون هایی که با زبان ریخته شده است».
نکته مهم و هشدار دهنده این است که لازم نیست حرف هایی که راجع به دیگران می زنیم، دروغ باشد تا مصداق قاتل آبروی آنان باشیم. اتفاقاً بسیاری از حرف و حدیث های "راست" چنین است. مگر غیبت که در فرهنگ اسلام(و نه در فرهنگ مسلمانی ما!) از زنا بدتر است، به چه معناست؟ بازگو کردن امور واقعی و راستی که موجب هتک اعتبار و حیثیت دیگران می شود، مصداق این گناه بزرگ است؛ چه رسد به انتشار و بازگو کردن مطالب دروغ. در این صورت جرم و گناه بزرگتر است. از نظر امام صادق علیه السلام «بهتان به بی گناه از کوههای سر به فلک کشیده سنگین تر است.» این فتوای فقهای بزرگ است که اگر کسی متظاهر به زنا باشد، اما به او نسبت لواط دهند، موجب حد قذف می شود و چنین است « نسبت دادن زنا یا لواط به کسی که به خاطر همان زنا یا لواط محکوم به حد شده اما توبه کرده است!».
در زمان پیامبر اکرم(ص) سخنی راجع به مرد و زن مومنی شایع و دهان به دهان منتشر شد. آیات متعددی نازل و این رفتار را به شدت هر چه تمام ترسرزنش و محکوم کرد. خداوند متعال از آیه 11 سوره نور به بعد، ضمن تاکید بر اینکه سازنده ی این شایعه گناه بزرگتری مرتکب شده است، تصریح می کند که هر کس به هر اندازه در رواج آن سهیم بوده است، به همان اندازه مجرم و گنهکار است.
این توجیه هم مردود است که چون مطلبی را همه می گویند!، پس ما هم می توانیم بگوییم! قرآن مسلمانان را توبیخ کرد که چرا هنگامی که این مطلب را شنیدید، نسبت به خودتان گمان نیکو نبردید و (به جای بازگو کردن آن) نگفتید که این تهمتی آشکار است؟
گلایه قرآن این است که « چرا این خبر را تلقی به قبول کردید و چرا چیزی را بازگو کردید که علم به درستی آن نداشتید؟! آیا چنین شیوه ای (یعنی بازی با آبروی دیگران با اخبار غیر قطعی) را آسان و سبک می پندارید و حال آنکه نزد خداوند گناهی بس بزرگ است؟!»
آیا این گونه دین داران واقعاً دین دار هستند؟! امام صادق علیه السلام فرمود برای ارزیابی دیگران« به طولانی بودن رکوع و سجود آنان نگاه نکنید؛ زیرا چه بسا به این کار معتاد شده و ترک عادت برای آنها سخت و دشوار باشد. اما بنگرید به راستگویی و امانتداری آنان».
اکنون به اصل مطلب برگردیم؛ چه کسانی زمینه ساز قتال با حسین(ع) و قتل او شدند؟! آیا مردم او را نمی شناختند و از شرافتِ نسبی و حسبی وی آگاه نبودند؟ نه تنها مردم که حتی قاتلان آن حضرت نیز در این باره چاره ای جز اعتراف نداشتند، اما چگونه جرات کردند به چنین جنایت بی سابقه و آشکاری دست بزنند؟
آنچه چنین جرآْتی به آنان داده بود ترور شخصیت و شایعه سازی از سویی و سستی و جهالت مردم از سوی دیگر بود.وقتی می توانندحسین(ع)راشهیدکنندکه قبلا حتی دراسلام اوشک کرده وقیام اوراریاست طلبی وخروج برخلیفه مسلمانان معرفی کرده باشند، اوراچنان نمایانده باشندکه مجبورشوداعلام کندکه «من نه از روی خودخواهی و یا برای خوشگذرانی و نه برای فساد و ستمگری از این شهر خارج میشوم، بلکه هدف من از این سفر اصلاح در میان امت جدم میباشد، میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و همانند پیامبر و پدرم عمل نمایم» و درجای دیگری به هنگام پایان سخنرانی در صحرای مِنی بفرماید: «خداوندا! تو خود میدانی که آنچه انجام میدهیم نه برای کسب قدرت است و نه برای رسیدن به امکانات بیارزش دنیوی، قیام ما برای آن است که پرچم ارزشهای دینی برافراشته شود و سرزمینهای تو آباد گردد، امنیت بندگان مظلوم فراهم آید و دستورات و احکام تو اجرا شود» ؛ اینجاست که عمرسعدمی تواند به مامورانش بگوید:«ای لشگریان خدا براسبهاسوارشویدوبه خیمه هاحمله کنید که بهشت درانتظارشمااست»!
--------------------
نویسنده: دکتر محسن اسماعیلی عضو حقوقدان شورای نگهبان
mohsenesmaeili.com
نظر شما