نسبت سیاست و اخلاق بحثی است که از دوران گذشته مورد توجه بوده است. این موضوع و نسبت میان این دو حوزه هنوز هم توجه اندیشمندان و صاحبنظران از یک سو و سیاستمداران را از سوی دیگر به خود معطوف داشته است.
اهمیت نسبت اخلاق و سیاست همسنگ با اهمیت بحث مشروعیت نظام سیاسی است.
اهمیت این موضوع باعث شده تا خبرگزاری مهر دیدگاه فلاسفه و نظریهپردازان معاصر را در این خصوص جویا شود که در ادامه میآید.
والزر: در اخلاق سیاسی دو حوزه داخلی و خارجی متصور است
پروفسور مایکل والزر از فیلسوفان سیاسی معاصر و استاد بازنشسته مؤسسه مطالعات پیشرفته دانشگاه پرینستون و از نظریهپردازن جنگهای عادلانه و ناعادلانه در این مورد به مهر گفت: به نظر من پرسش را باید اینگونه مطرح کرد که مهمترین مسئله در اخلاق سیاسی چیست و یا به صورت دقیقتر الزامات و تعهدات اخلاقی برای رهبران سیاسی چه چیزهایی هستند. البته این پرسش به همه فعالان سیاسی تعمیم مییابد ولی من در اینجا به رهبران سیاسی توجه دارم.
وی افزود: این الزامات و تعهدات اخلاقی را میتوان به دو دسته تقسیم کرد. تعهدات و الزامات اول در ارتباط با مردم است. به عبارت دیگر رهبران سیاسی باید رفاه را ارتقا ببخشند، آزادی مردمانشان را افزایش دهند و به "خواستههای عمومی" آنها احترام بگذارند. این موارد در فرایندهای باز سیاسی تصریح شده است. ظلم، استبداد، بازداشتهای خودسرانه از موارد نقض اخلاق سیاسی هستند.
والزر: رهبران باید به اصول اخلاقی در روابط خارجی خود پایبند باشند
وی در ادامه افزود: گروه و دسته دوم تعهدات، مربوط به تعهدات و الزاماتی است که رهبران سیاسی نسبت به محیط خارجی خود دارند. این تعهدات نسبت به روابط خارجی به طور عام و در جنگ به طور خاص وجود دارند. کمک به کاستن از میزان فقر فزاینده، ممانعت از کشتار مردم بیدفاع و بی گناه، احترام به تفاوتهای فرهنگی و ملی و پرهیز از کشتن مردم غیر نظامی در زمان جنگ از جمله موضوعاتی هستند که رهبران سیاسی میتوانند در روابط خارجی خود دنبال کنند.
وی تصریح کرد: گاهی این طور اندیشیده میشود که این تعهدات و الزامات در تعارض با الزامات زندگی سیاسی قرار دارد. ما باید به جای این طرز تفکر، این نگرش را پیگیری کنیم و نهادینه سازیم تا این اولویتها (اولویتهای اخلاقی) در صدر تعهدات و الزامات سیاسی رهبران سیاسی قرار گیرد. در واقع این گونه اندیشده شود که توجه به این مؤلفهها و اولویتها لازمه "سیاست مطلوب و نجیب" است. البته من متوجه این مسئله هستم که در این خصوص مخالفتهایی بوجود میآید، ولی تصور میکنم این مخالفتها و منازعات اندک هستند. باید توجه داشت در اغلب موارد وجود مخالفت در مقابل عذرخواهی از ارتکاب اشتباه بهتر است.
آئودی: سیاست باید مبتنی بر بستر اخلاق باشد
پروفسور رابرت آئودی استاد دانشگاه نتردام آمریکا و از فیلسوفان برجسته معاصر در اینباره به مهر گفت: در خصوص نسبت اخلاق و سیاست باید در نظر داشت که اخلاق مبنا و پایه به شمار میرود و هر آنچه بعد مطرح میشود بر این بستر باید استوار شود.
آئودی تصریح کرد: سیاست باید در زمینه و بستری اخلاقی عمل کند و از اینرو اصولی از اخلاق وجود دارد که سیاستمدار نباید آنرا نقض کند. این اصول اخلاقی به گونهای نیست که سیاستمداران با آن برخوردی شخصی داشته باشند بلکه معیار قضاوت مردم رعایت این اصول از جانب سیاستمداران خواهد بود.
کریسپ: سیاست فعالیتی بشری است و باید مبتنی بر اصول اخلاقی باشد
پروفسور راجر کریسپ از اساتید برجسته فلسفه دانشگاه آکسفورد و از فیلسوفان معاصر در این خصوص به مهر گفت: سیاست فعالیتی بشری است بنابراین "حکومت کردن" و به طور عام سیاست باید مبتنی بر اصول اخلاقی باشد.
وی تصریح کرد: به نظر من مهمترین پرسش برای یک سیاستمدار باید اصول اخلاقی باشد. او باید این پرسش را مد نظر داشته باشد که "چه کاری باید انجام دهد؟". در نظر گرفتن الزام اخلاقی برای یک فرد قابل تصورتر در مقایسه با تصور الزام اخلاقی برای حکومت است. باید در نظر داشت دولتها در واقع الزام اخلاقی ندارند. این در حالی است که الزام اخلاقی از وجود هویتی فرد است.
کاگان: چگونگی توجیه اصول اساسی اخلاق سیاسی مسالهای مهم است
پروفسور شلی کاگان استاد فلسفه در دانشگاه الینویز و از فیلسوفان اخلاق معاصر در این مورد به مهر گفت: به نظر من مهمترین پرسش در مورد رابطه اخلاق و سیاست این است که اصول اخلاقی که بر اساس آن سازمانهای سیاسی اعمال حاکمیت میکنند چیست و چگونه این اصول با اصول اخلاقی که افراد در گزینشهای فردی خود به کار میبرند ارتباط مییابند. سؤال این است که آیا این اصولی که مبنای ارزیابی قانون، حکومت و نهادهای سیاسی به شمار میرود بیشتر از اصول بنیادین اخلاق فردی نشأت میگیرد یا نه؟ اگر فرض کنیم چنین است معتقد به دیدگاه یکپارچهنگر هستیم.
وی تأکید کرد: اگر معتقد باشیم این اصول اخلاقی برگرفته از اصول اخلاقی فردی نیست در آن صورت به دیدگاه دوگانگی یا دوآلیسم معتقد خواهیم بود. در این صورت این سؤال پیش میآید که کدام یک از این اصول محور و اساس هستند. این در حالی است که هر کدام از این دو حوزه همسنگ تلقی میشوند.
وی افزود: سؤال مطرح دیگر این است که چگونه و از چه طریقی اصول اساسی اخلاق سیاسی توجیه میشوند و میتوان برای آن دلایل موجه آورد.
گلسپی: اخلاق فردی سیاستمدار در حوزه اجرای سیاست مهم است
پروفسور مایکل گلسپی استاد فلسفه و علوم سیاسی در دانشگاه دوک آمریکا در این خصوص اظهار داشت: اگر سیاستمدارانی که در حوزه سیاست هستند از صفات و ویژگیهای ممتازی برخوردار باشند در این صورت آنها قادر خواهند بود شکلی مناسب از حکومت را در جوامع خود اعمال کنند.
وی یادآور شد: در جوامع، نهادهای سیاسی گوناگونی وجود دارند که میتوانند یکدیگر را تنظیم کنند. علاوه بر این در جامعه منافعی وجود دارد که منافع دیگر را تنظیم و تحت تأثیر قرار میدهد و این منافع ممکن است به عدالت منجر شود. همچنین در یک جامعه میتوان حالتی را متصور شد که منافع سبب سرکوب خواستها و منافع دیگران میشود.
تیمرمن: مرز میان "بد" اخلاقی و "شر" قانونی باید ترسیم شود
جنس تیمرمن استاد فلسفه در دانشگاه سنت اندروز اسکاتلند و از صاحبنظران و کانت شناسان برجسته معاصر در این خصوص معتقد است: اخلاق به عنوان یک رشته دانشگاهی و سیاست به عنوان موضوعی که در حوزه عمومی اعمال میشود، بایستی در پی تعریف، تقویت و دفاع از تفاوت میان آنچه به لحاظ اخلاقی بد است و آنچه به لحاظ قانونی اشتباه است، باشد.
وی تصریح کرد: افعال و رفتار زیادی را میتوان بر شمرد که هر فرد میتواند آنرا محکوم و انزجار خود را از آن بیان کند در حالی که برای همین افعال به لحاظ قانونی مجازاتی در نظر گرفته نشده است. به عبارت دیکر افعال و اعمالی وجود دارند که اخلاق آنرا نمیپسندد ولی قانون در مقابل آن ساکت است و منعی را برای آن ایجاد نکرده است.
وی تصریح کرد: هر دو حوزهای که مورد اشاره قرار گرفت در زندگی عمومی روزمره دچار نوعی سر در گمی هستند و این مسئله و پرسش که مرزهای میان این دو حوزه کجاست هنوز به قوت خود باقی است.
متریورس: زندگی خوب را نمیتوان محدود به نظریههای اخلاقی کرد
دکتر درک متریورس استاد دانشگاههای کمبریج و اپن در گفتگو با خبرگزاری مهر و در مورد مهمترین پرسش و موضوع مطرح در نسبت میان حوزههای اخلاق و سیاست، اظهار داشت: با نگاهی لیبرالی این سوال این گونه مطرح است که سیاست چگونه باید سامان یابد تا هر فرد و شخص بتواند آنچه را که به عنوان شیوه زندگی خود بر میگزیند، دنبال کند و بر اساس آن زندگی کند. شما نمیتوانید اقتصاد را از سیاست جدا کنید. با این نگاه اقتصاد نیاز به دخالت اندک حوزه سیاست دارد.
مولف "هنر و احساسات" در ادامه افزود: من خیلی مطمئن نیستم که لیبرالیسم بتواند با این چالشهای جاری (چالشهای موجود در دنیا) خود را منطبق کند. لذا تصور میکنم در کنار پرسش مطرح شده باید پرسشی دیگر که به لحاظ اهمیت همسنگ آن است را نیز مطرح کرد: سیاست چگونه باید سامان و سازمان یابد تا مردم به شیوه و نحوه زندگی یکدیگر احترام بگذارند.
فرانکس: کنش سیاسی باید نشان دهنده خواست اجتماع باشد
پروفسور پل فرانکس استاد دانشگاه تورنتوی کانادا در این مورد اظهار داشت: به نظر من و بر اساس اصطلاح و مفهومی که من آنرا سنت پساکانتی در فلسفه نامیدهام، دو سؤال بنیادی و اساسی در خصوص ارتباط میان اخلاق و سیاست وجود دارد. سؤال اول این است که چگونه عقلانیت سیاسی از عقلانیت اخلاقی متمایز و جدا میشود. به عبارت دیگر آیا اصول و مبانی عقل و خرد سیاسی دقیقا منطبق با اصول اخلاقی است. یعنی آیا اصلی مبتنی بر خرد سیاسی وجود دارد که اخلاقی نباشد و اگر وجود دارد این اصول کدامند؟
وی تصریح کرد: سؤال دومی هم مطرح است، بیائید فرض کنیم خرد سیاسی در حقیقت تا حدی مستقل است. سؤال این است که چگونه سیاست به وسیله اخلاق محدود میشود؟ در اینجا دو خطر وجود دارد.اولین خطر این است که فعالیت سیاسی میتواند غیر اخلاقی باشد. خطر دیگر این است که فعایت سیاسی میتواند ادعای رد کردن اخلاق را داشته باشد و در مراحل بعد و گامهای بعدی در نهایت، اخلاق را کاملا محو و نابود سازد. این موضوع که افراد چگونه به این سوالات پاسخ میدهند بستگی به نگرش آنها به اخلاق و سیاست دارد.
فرانکس تأکید کرد: عمل سیاسی نشان دهنده خواست و اراده اجتماع است و این خواست و اراده از اراده تک تک افرادی که در جامعه زندگی میکنند فراتر است. این خواست و اراده ممکن است خواست گروههای ذینفوذ باشد یا خواست اقلیت مذهبی یا قومی یا خواست مردم و ملت باشد یا خواست و اراده گروههای بین المللی.
ولمان: منشا آگاهیهای اخلاقی در تعیین اصول اخلاقی مهم تلقی میشوند
پروفسور دیوید ولمان استاد دانشگاه نیویورک نیز در گفتگو با خبرگزاری مهر، در مورد مهمترین پرسش و موضوع مطرح در نسبت میان حوزههای اخلاق و سیاست اظهار داشت: به نظر من دو سوال در این حوزه خیلی مهم و جدی هستند. سوال اول این است که تا چه اندازه دموکراسی ما را به تحمل و تساهل در مقابل دیدگاههای سیاسی که از نظر ما غیر اخلاقی به نظر میرسند ملزم میکند. در واقع سوال از میزان تساهل در مواجهه با امور و دیدگاههای غیر اخلاقی در یک نظام دموکراتیک است.
وی افزود: سؤالی دیگری نیز در زمینه نسبت اخلاق و سیاست مطرح است که من آنرا مهم میدانم. این سؤال مربوط به آبشخورهای آگاهیهای اخلاقی ماست. سؤال این است که تا چه میزان آگاهیهای اخلاقی ما به وسیله فرایندهای اجتماعی و سیاسی شکل میگیرند.
نظر شما