پیام‌نما

لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ * * * هرگز به [حقیقتِ] نیکی [به طور کامل] نمی‌رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید؛ و آنچه از هر چیزی انفاق می‌کنید [خوب یا بد، کم یا زیاد، به اخلاص یا ریا] یقیناً خدا به آن داناست. * * * لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّی تُنفِقُواْ / آنچه داری دوست یعنی ده بر او

۲۵ مرداد ۱۳۸۳، ۱۱:۱۸

مردي كه بقيه عمرش را راحت مرد

هفت روز از مرگ حسين پناهي گذشت؛ به همين راحتي

خورشيد، جاودانه مي‌درخشد در مدار خويش ماييم كه پا جاي پاي خود مي‌نهيم و غروب مي‌كنيم/ هر پسين … جا مانده است/ چيزي، جايي/ كه هيچ گاه ديگر/ هيچ چيز/ جايش را پر نخواهد كرد/ نه موهاي سياه/ و نه دندان‌هاي سفيد … من تكه‌‌تكه از دست رفته‌ام/ در روز روز زندگاني‌ام …
گروه فرهنگ وهنر خبرگزاري "مهر" : چهارشنبه‌اي كه گذشت، شايد خيلي از ما با ولع و وسواس زيادي سعي كرده‌ايم قسمت شانزدهم «آواز مه» را از شبكه 1 سيما ببينيم. چون با نگاه‌هاي حريص خود دنبال كسي مي‌گشتيم كه باور كرده بوديم همراه با دو مرغابي نوشته‌هايش در مه ناپديد شده است. اين بار، رفتن باورمان شد و شايد بعضي از ما به خود نهيب زديم كه روزي بايد بار هجرت ببنديم و زندگي در مرگ را تجربه كنيم.
  به زعم خيلي از ما، دوران كودكي و نوجواني‌ حسين پناهي در آن روستاي بويراحمدي چندان مهم نيست، اما او طي آن سال‌هاي به ظاهر بي‌اهميت، شالوده‌اش در شعر، نويسندگي و بازيگري ريخته شد. حال اگر بخواهيم از نقطه پر اهميت  زندگي‌اش شروع كنيم بايد سال 62 (يعني بيست و هفتمين سال زندگي‌اش) را مقارن با ورودش به تلويزيون بدانيم. حسين در اين سال با «گوش بزرگ ديوار» ما را با خودش آشنا كرد و سپس در سال 67 اولين نقش سينمايي‌اش را در فيلم «گال» ايفا كرد. مرحوم پناهي را در بازي‌ها و نقش‌هايش مي‌توان پيدا كرد. او مردي بود به ظاهر آرام كه در مسير تند باد زندگي پيش مي‌رفت؛ با طوفاني كه در درونش مي‌وزيد و در نهايت درونگرايي به دنياي خيلي از ما وارد مي‌شد و خودمان را به ما معرفي مي‌كرد و ما به او يا به خودمان مي‌خنديديم؛ اين كار هميشگي‌اش بود. ساكت بود، اما دروني متلاطم و روحي پرواز‌گر داشت. كسي بود كه فقط شبيه خودش بود و توي كارهايش آنقدر غرق مي‌شد كه فرصت پرداختن به ديگران را نمي‌يافت. او انساني مهارنشدني بود و هيچ‌گاه، هيچ جا و هيچ چيزي قانعش نمي‌كرد. در هيچ زمان و  ظرفي نمي‌گنجيد و روح ناآرامش فرصت ماندن و بي‌حركت و ساكن بودن به او نمي‌داد. اگر نگاهي به زندگي هنري مرحوم پناهي داشته باشيم، در مي‌يابيم آن چيزي كه او را رشد داد، خودش بود. او ثابت كرد كه با تجربه مي‌توان كاري عالمانه كرد. ثابت كرد اگر هر كدام از ما بخواهد، مي‌تواند به هدف و مقصدي كه دارد برسد. ديگر آن كه مقيد به خيلي از تقليدات ظاهري در زندگي‌اش نبود؛ براي خودش بود و اگر مي‌گذاشتند، همان طور كه دوست داشت، زندگي مي‌كرد؛ چيزي شبيه نقش‌هايش ، منحصر به فرد بود.  خودش بود كه دنياي ما را به ما نشان مي‌داد و ما را در برابر دنياي‌مان به خنده وا مي‌داشت.
چه كسي مي‌تواند ادعا كند بيان كار او در مثل «دو مرغابي در مه» و «گرگها» تفاوت وجود دارد؟ نه. او متفاوت نبود. اگر در نقشي با لباس نويسنده مفلوكي ظاهر مي‌شود كه جامعه‌اش او را در فقر و بدبختي مي‌خواهد، نقش ديگرش كه چوپان سريال گرگ‌ها باشد را هم به گونه‌اي ايفا مي‌كند كه حكومت ظالم، انسان‌هاي كر و گنگ مي‌خواهد و اگر زبان باز كنند در سياه‌چال خواهند افتاد و خواهند پوسيد. اين دو نقش و آن همه نقش پناهي، همه مبين يك تفكر، انديشه و ايده بود؛ مي‌خواست ما را با جامعه و اطراف‌مان درگير كند و در تعامل نگاه دارد. و چه موفق، نقش بازي مي‌كرد! حالا ديگر كفاش «آواز مه» كه در دكان كفاشي‌اش كتاب امانت مي‌داد، دكان را چهار قفل زده و مرده است. يك هفته‌اي مي‌شود كه با پناهي و تمام خاطراتش خداحافظي كرديم؛ كسي كه آزارش به ما نرسيد، اما آزارمان را ديد. او حتي مردنش هم براي ما مزاحمت نداشت؛ فقط ما را خيلي متأثر كرد. پناهي اين بار نقش آخرش را چنان بازي كرد كه مرگ را باور كرديم و به مردن ايمان آورديم. مرگ را حسين پناهي انتظار مي‌كشيد؛ چون مي خواست زندگي كند. شايد بارها گفته بود كه بعد از مرگش مي شناسيمش اكنون زندگي پناهي آغاز شده است و آثارش به ما جان خواهند داد. چون او مردي است كه بايد زنده بماند تا بتواند بقيه عمرش را راحت بميرد.

کد خبر 103513

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha