به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثارحضرت آیت الله خامنه ای حاشیه های سفر مقام معظم رهبری به مشهد به شرح ذیل است:
"به اطلاع کلیه زائرین و مجاورین گرامی می رساند برنامه سخنرانی مقام معظم رهبری (مدظله العالی) به علت نامساعد بودن هوا، از صحن جامع به رواق بزرگ امام خمینی (ره) منتقل شده است. شروع مراسم ساعت 15:30"
این را بلندگوی تمامی صحن ها و رواقها تکرار می کرد. این یعنی فاتحه تمام برنامهریزیهایی که از قبل کردهای، خوانده شد و تمام هماهنگیهایی که صورت گرفته از بین رفت. این یعنی همه چیز از اول.
بالاخره از بازرسی اول زنده رد شدیم؛ باور کردنی نیست.
***
اینجا با آنجا فرق دارد. یعنی رواق امام (ره) با صحن جامع رضوی. نه فقط به خاطر اینکه اینجا مسقف و گرم است، بلکه بیشتر بخاطر طنین صداهاست. شعارها و فریادهای جمعیت هر کس را تهییج میکند. بدون هیچ لیدر و هماهنگ کنندهای جمعیت شعار میداد. شعارها، به طور عجیبی هماهنگ بود.
***
میگوید احتمالاً از سال آینده به بچههای حفاظت یک پلخمون میدهند تا حساب این گنجشکهای بالای سرمان را برسند. راستی شما بهش چی میگید؟ تیر و کمان؟
نه، ما هم میگوییم پلخمون؛ میخندد و میگوید: یره تو هم که همشهری خودمانی!
***
برای عکاسان هیچ جایگاهی پیش بینی نشده بود. طفلکیها در به در به دنبال یک بلندی بودند تا بتوانند بر روی آن مستقر شوند. تا حالا این قدر با بحران کمبود «جای بلند» مواجه نشده بودم!
بعد از قرائت قرآن برنامه مدیحه سرایی بود. بعد از آن زیارت خوانده شد. بعد از زیارت، خُب دوباره برنامه مداحی بود. جمعیت خیلی کلافه شده است. کاشکی این هم فشار و اضطراب جمعیت را برای دیدار میفهمیدند. کاشکی رهبر زودتر میآمد.
***
وقتی اعتراض کردن که چرا توی این شلوغی نماز میخواند، ریز خندید که: «نماز شکر است! یکسال است که منتظر دیدارم. شکر ندارد؟»
***
بیقراری جمعیت به قسمت جایگاه هم سرایت کرده است. جایگاه فیلمبرداری، بارها نزدیک بود واژگون شود. کم کم ترس از ازدحام جمعیت منطقی میشود! باید فکری کرد.
***
"همت مضاعف، کار مضاعف" این عنوان برای بچههای تیم حفاظت و هماهنگکننده مراسم بخاطر شرایط امسال و عوضشدن محل برگزاری مراسم در آخرین لحظات بهخاطر سرما و اینکه مردم اذیت نشوند، تبدیل شده بود به "همت فوقالعاده، کار فوقالعاده"
***
نامه را محکم توی دستش گرفته. بقل دستیاش میگوید: خب آقاجان نامهات را بده، دست به دست کنیم تا برسد به مسئولش. میگوید: «نخیر! باید خودم بدم. الکی که نیست. کلی حرف زدم این تو!»
***
جمعیت در قسمت جایگاه سرریز دارد. یعنی اگر همه آنهایی که ایستادهاند بخواهند بنشینند، جمعیت از درب و پنجرههای اطراف بیرون میزند!
***
اگر یکی از من می پرسید که موقع دیدارها، وقتی آقا بیاید، مردم چه می کنند و تو چه می کنی، حتما می گفتم: مردم هلهله میکنند، نه! هروله میکنند. از تَهِ تَهِ گلو فریاد میزنند و شعار میدهند و مو روی بدنشان سیخ میشود. من هم شاید اوایل همین کار را میکردم اما چون من خبرنگار هستم و در این موقعیتها زیاد قرار می گیرم فکر نکنم دیگر از این جور کارها بکنم!
وقتی آقا آمد هروله و هلهله نکردم؛ از تَهِ تَهِ گلو هم فریاد نکشیدم اما مو روی بدنم سیخ شده بود...
***
دوتا از بچههای هلال احمر آورندش کنار. گونههایش میلرزید. حالش که جا آمد، پرسید: صدای آقاست؟ گفتم: بله. زود سرک میکشد که آقا را ببینید.
***
این فیلمبردار کنار من ـ همان که نزدیک بود بارها واژگون شود ـ خبر از کشف یک توطئه جدید داد! به نظر این بندهی خدا جمعیت تعمداً دوربین او را تکان میداد تا تصاویر آقا با لرزش ضبط شود! حتی تصمیم گرفته بود این مطلب را هم به بچه های حفاظت بگوید!
***
وقتی آقا درباره ماجرای بعد از انتخابات گفت، آنجا که «همه مردم هم 24 میلیونیها، هم 13 میلیونیها از کیان نظام دفاع کردند» با تمام وجود تکبیر میگوید و شعار میدهد. انگار که دلش آرام شده باشد سرجایش مینشیند.
آقا با نامبردن برخی از دستاوردهای علمی خطاب به جوانان، که ایران را تا سطح 8 کشور برتر جهان شاخص کرده است، به همت و کار مضاعف در پیشرفت علمی تاکید میکنند. تاکیدات آقا کجا و سرسری گذشتن و کم اهمیت جلوه دادن برخی از مسئولان و سازمانهای مختلف و حتی برخی از روشنفکران کجا؟ انصافا که سیستم تبلیغاتی و مانورمان بر روی دستاوردهایمان افتضاح است!
***
سخنرانی را گوش میدادم که پیرمردی از من خواست از طرفش برای آقا نامه بنویسم. اهل گرگان بود. 60 ساله با 5 نانخور؛ بیماری صرع داشت برای همین هم از کارخانهای که 14سال در آن کار میکرد، اخراج شده بود. میگفت بنویسم که از کارخانه شکایتی ندارد چون خودش دیگر قادر به کار نبود، مستمری دریافتیاش از بهزیستی تنها 40 هزار تومان است...
یک گوشم به او بود و یک گوشم به صحبتهای آقا، اما کمکم هر دو گوشم برای شنیدن حرفهای پیرمرد شد.
***
***
شعر، شعار، شعور... یکی دارد خونهای در رگش را به آقا هدیه میکند، دیگری با تمام وجود میگوید دیگر نمیگذارد رفتار مردم کوفه تکرار شود، عدهای هم آمدنشان را تنها به عشق رهبر و مولایشان فریاد میزنند. در این فضا هیچ تعارف و چاپلوسی و خودشیرینی وجود ندارد.
نظر شما