کاووس حسن لی دکترای ادبیات فارسی و از پژوهشگران و نویسندگانی که مسئولیتهایی چون مدیریت مرکز حافظشناسی و ریاست بخش فارسی دانشگاه شیراز را در کارنامه خود دارد در گفتگویی مشروح با خبرگزاری مهر به تحلیل وضعیت نظام آموزشی ایران در برخورد با ادبیات معاصر و داستانی پرداخته و راهکارهای خود را بر اساس تجربیات شخصیاش در دانشگاه شیراز به عنوان نمونه ای منحصر به فرد بیان کرد.
*خبرگزاری مهر- گروه فرهنگ و ادب- آیا نظام آموزشی ایران به ویژه در مقطع دانشگاه توانسته است ادبیات معاصر و مهمترین زیرمجموعه آن ادبیات داستانی راجدی گرفته و در ساختارهای آموزشی خود بگنجاند؟
حسن لی: مسلما ادبیات داستانی یکی از مهمترین گونه های ادبی امروز جهان است و در ایران هم خوشبختانه در دهه های گذشته به گونه ای چشمگیر توجه به ادبیات داستانی در ذهن و ضمیر جامعه فرهنگی بیشتر شده است.اگر آماری از تحقیقات، پایان نامهها و مقالههایی که طی سالهای اخیر در دانشگاهها در حوزه ادبیات داستانی نوشته می شود به دست آوریم و آن را با وضعیت 20- 30 ساله گذشته مقایسه کنیم این گستردگی توجه به ادبیات معاصر و داستانی آشکار و مشهود می شود.
* همانطور که شما نیز اذعان داشتید اگر توجه ای هم به ادبیات داستانی در نظام آموزشی شده است به سالهای دور و ساختار بنیادین دانشگاهی به ویژه دانشکده های ادبیات بازنمی گردد. حال چنین تحول و توجه ای به ادبیات معاصر که شما به آن اشاره می کنید متاثر از چه جریانی است؟
خوشبختانه در دهه اخیر پیرو توجه عمومی جامعه ادبی به ادبیات داستانی، در دانشگاهها هم این توجه بیشتر شده البته این کلام بدان معنا نیست که وضعیت تحقیقات ادبی در حوزه ادبیات داستانی و کارنامه نقد ما در این حوزه قابل قبول و مطلوب است. ما هنوز تا رسیدن به شرایط مطلوب در زمینه نقد ادبی در حوزه ادبیات داستانی و تحقیقات آکادمیک در این زمینه فاصله زیادی داریم اما نسبت به گذشته وضع بهتر شده و آمار و ارقام نیز همین را می گوید.
* از صحبتهای شما این گونه استنباط می شود که جامعه دانشگاهی متاثر از حرکت کلی جامعه ادبی تا اندازه ای توجه خود را به ادبیات داستانی معطوف کرده و در این مسیر پیشقراول نبوده است.
در جوامع علمی جهان نیز ادبیات آوانگارد و نوتر بیشتر در جامعه غیردانشگاهی ظهور و بروز دارد و به عبارت دیگر مراکز دانشگاهی محافظه کارتر عمل کرده اند. در کشورهای غربی نیز موضعگیریها و رفتارها و نقدهای بیرون از دانشگاهها نسبت به فضای دانشگاهی نوتر، آوانگاردتر و بی پرواتر است. دانشگاه با احتیاطی که لازمه دقت علمی است به سراغ متون می رود. در کشور ما که ادبیاتش سنتی بوده و دانشکده های ادبیات به سختی و کندی جریانهای معاصر را می شنوند و می پذیرند فاصله بین نقد غیر دانشگاهی و دانشگاهی بیشتر شده است.
* آیا محافظه کاری فضاهای دانشگاهی غربی آنقدر بوده که به مانعی جدی برای بروز و حضور جریانهای نوین ادبی و صاحب نظران و منتقدان آوانگارد تبدیل شود؟ برخورد نظام آموزشی دانشگاهی با جریانها و منتقدان نوین ادبی چگونه است؟
در کشورهای پیشرفته شاهد هستیم که نویسندگان نوگرا و منتقدان غیردانشگاهی نیز می توانند جدیدترین نظریه هایشان را در دانشگاهها مطرح کنند. حتی آنها را به دانشگاهها دعوت کرده و کلاً نظریه ها و تولیدات فرهنگی نو با استقبال روبه رو می شود و اگرچه نقد آکادمیک محافظه کارتر از غیردانشگاهی است اما این پذیرش در مراکز علمی غربی بیشتر از مراکز علمی ما در ایران است و ما تا رسیدن به ساختار و شرایط فعلی آنها راه زیادی در پیش داریم.
* با توجه به تلاشهای پراکندهای که در نظام آموزشی برای تغییر دیدگاه و فضای سنتی شده است ولی گویا تفکر حاکم بر نظام آموزشی ما هنوز به ضرورت توجه به ادبیات داستانی نرسیده است. مهمترین دلایل و موانع این اتفاق چیست؟
عادت دلیل مهمی است. ساختار برنامه های آموزشی دانشگاهها این امکان را به طور رسمی نمی دهد تا به جریانهای جدید خارج دانشگاه توجه شود. تنها دانشگاهی که الان به شکل کاملا رسمی تعداد قابل توجهی واحد درسی خود را به ادبیات معاصر اختصاص داده و دانشجویان کارشناسی این واحدها را رسما پشت سر می گذارند دانشگاه شیراز است. این درسها در حاشیه و فوق برنامه نیست. از جمله این درسها می توان به "نظریه های معاصر ادبی"، " داستان نویسی"، " روزنامه نگاری"، "نمایشنامه نویسی"، "مقاله نویسی"، "ویراستاری"، "عناصر داستان" و " ادبیات کودک" اشاره کرد.
* اگر دیگر دانشکده های ادبیات در مقاطع کارشناسی تا دکتری با دانشگاه شیراز همراه می شدند قطعا امکان توجه به ادبیات داستانی و شناخت استعدادها در این زمینه زودتر فراهم می شد.
اگر این اتفاق در دیگر دانشگاه ها هم بیفتد امکان روی آوردن به حوزه های تخصصی ادبیات معاصر بیشتر خواهد شد. این بدین معنا نیست که ما در دانشگاه شاعر یا داستان نویس تولید کنیم بلکه این شرایط فراهم می شود تا کسانیکه استعداد تولیدات ادبی دارند شناخته شده و استعدادها و ظرفیتهایشان شکوفا شود. به ویژه در این مسیر می توانیم منتقدانی پرورش دهیم که با نظریههای جدید ادبی به درستی آشنایی دارند و به درخشش و شکوفایی ادبیات داستانی کمک می کنند.
* انتظار می رفت با شکسته شدن برخی تابوها از سوی دانشگاه شیراز و مقابله با آن طیف از تفکرات سنتی که هیچ حرکت روبه جلویی در حوزه آموزش ادبی را در دانشگاه تحمل نمی کند، دانشگاههای دیگر بتوانند این مسیر که تا اندازه ای هموار شده است سریعتر بپیمایند ولی فاصله همچنان پابرجاست.
من به آینده خوش بین هستم. به قول شما بسیاری از تابوها شکسته شده و به دنبال آن ما اتفاقهای خوبی چون گرایشی شدن دوره دکتری و پذیرش رسمی فوق لیسانس ادبیات کودک را داریم که در حال حاضر هر دانشگاهی که بخواهد می تواند فوق لیسانس ادبیات کودک ایجاد کند.
* گنجاندن واحدهای درسی ادبیات معاصر این نگرانی را در فضای دانشگاهی ایجاد می کند که به دلیل معین بودن سقف واحدهای درسی، این تحول به جایگزینی واحدهای ادبیات معاصر با واحدهای درسی ادبیات کلاسیک منجر شود. دانشگاه شیراز با این چالش چگونه برخورد کرد؟
برای اینکه واحدهای درسی از سقف بالا نزند ما 50 واحد درس اختیاری در نظر گرفتیم که دانشجویان در هر ترم می توانند واحدهایی را به طور اختیاری انتخاب کنند. من هم موافقم که دانشجوی ادبیات باید با ادبیات کلاسیک آشنا باشد به همین دلیل ما متون مادر را حذف نکردیم. هنوز هم در دانشگاه شیراز به فردوسی ، مولوی، حافظ، سعدی و ... توجه می شود ولی درسهایی را از لحاظ واحد تعدیل کردیم. به طور نمونه کلیله و دمنه را می توان به جای یک درس چهار واحدی در دو واحد نیز ارائه کرد. یا شعر سعدی را می توان با یک درس سه واحدی به جای چهار واحدی به دانشجویان معرفی کرد. چهره های ادبی چون فرخی سیستانی و رودکی هم از دیگر افرادی بودند که درسهای مربوط به آنها را از چهار واحد به دو واحد تقلیل دادیم تا دانشجویان بتوانند با فضاهای جدید ادبی نیز آشنا شوند.
* تقلیل برخی واحدهای درسی و اختصاص واحدهای آزاد شده به ادبیات معاصر توانست نشاط و سرزندگی بیشتری به فضای آموزشی دانشگاه تزریق کند؟
هدف ما فاصله گرفتن از فضای خشک و خسته کننده و ایجاد طراوت و نشاط است و دانشگاه شیراز به عنوان نمونه عملی و تجربه شده می تواند پیش روی دیگران باشد و پیشنهاد می کنم این دانشگاه و خروجیهایش را مورد ارزیابی قرار دهند. فارغ التحصیلان دکترای ما بهترین نمونه برای سنجش موفقیت یا عدم موفقیت گرایشی شدن ادبیات هستند.
* نظام آموزشی پیش از دانشگاه نمی تواند به کمک نظام آموزشی آکادمیک بیاید؟
اتفاقاً تعداد درسهایی که به ادبیات معاصر توجه دارد در دوره پیش از دانشگاه بیشتر از دانشگاه است و می توان گفت نظام آموزشی مدارس ما نوتر هستند. دانشگاه در رویکرد به ادبیات معاصر و نو یک گام عقب تر از مدارس است و این در حالی است که امکان تحول و تغییر در دانشگاهها بیشتر است. نظام دانشگاهی این امکان را بیشتر دارد که متناسب با نیازهای روز و شرایط معاصر جامعه برنامه های خود را تغییر داده و نو کند و این تغییر با استقبال هم روبه رو می شود. در مسیری که ما در دانشگاه شیراز به دنبال این تغییر بودیم کسی جز همان اندیشه های سنتی با ما مبارزه نکرد.
* برخی منتقدان و صاحب نظران حوزه فرهنگ معتقدند بی توجهی نظام آموزشی به ادبیات معاصر و داستانی باعث شده است میزان مطالعه در ایران پایین باشد و مطالعه آزاد در هیچ یک از مقاطع تحصیلی ترویج نمی شود. شما میزان تاثیرپذیری فرهنگ عمومی و میزان مطالعه از ساختار نظام آموزشی را تا چه اندازه می بینید؟
من اطلاع دقیقی از این موضوع ندارم ولی فکر می کنم عوامل مهمتری ازساختار نظام آموزشی وجود دارد که میزان مطالعه را پایین آورده است. میزان تاثیر ساختار نظام آموزشی بر مطالعه عمومی نیاز به پژوهش عمیق دارد. ولی آنچه مسلم است نظام آموزشی ما از ابتدایی تا دانشگاه کهنه و ناکارآمد است. این نظام به ویژه در پیش از دانشگاه نظامی بسته و ناکارآمد و آزمون محور است که همه را درگیر خود کرده تا یکسری محفوظات در ذهن بچه ها انبار شود و از پس آزمونها برآیند. وقت کافی برای کاربردی شدن موارد آموزشی گذاشته نمی شود و در شعار حرفهایی می زنیم که در عمل بدانها نمی رسیم.
* راه برون رفت از چنین وضعیتی چیست؟
نظام آموزشی و ذهنی مدیران، معلمان و خانواده ها نیاز به خانه تکانی اساسی دارد وگرنه این ره که می رویم به ترکستان است. در حال حاضر رقابتی کاذب ایجاد شده و همه خانواده ها را نیز درگیر کرده تا دانش آموزان ما در آزمونهای مختلف از جمله کنکور از یکدیگر جلو بزنند.
* البته ادعا و هدف غائی نظام آموزشی ما این است که خروجیهای این نظام با ادبیات کلاسیک و چهره های ادبی کهن ایران آشنا می شوند که به نظر نمی رسد این اتفاق افتاده است.
با نخستین پرسش و آزمون از بچه ها می توان فهمید که آنها ادبیات کلاسیک و شخصیتهای ملی را بهتر می شناسند یا قهرمانان ورزشی و بازیگران را. این مساله ای است که نمی توان آن را انکار کرد که نظام آموزشی در این هدفش که بتواند مفاخر ملی و دینی را به نسلهای مختلف بشناساند موفق نبوده است.
* و در پایان اینکه آیا نظام آموزشی ما در صورت پذیرش لزوم توجه به ادبیات معاصر طرفیت توجه به تمامی جریانها و شخصیتهای ادبی را دارد؟
بخشی از برخوردهای حذفی از سلیقه ای عمل کردن مسئولان در سطوح مختلف بازمی گردد و گاه دیده می شود مسایلی که از سوی کلیت نظام و قانون مشکل ممیزی ندارد فقط به دلیل سلیقه یک مدیر دچار سانسور می شود. این مسائل همیشه بوده و هست ولی اگر قرار باشد از ترس مواجهه با این برخوردها گام اول را برنداریم این خودکشی کردن از ترس مرگ است. قبل از اینکه چنین برخوردی با ما بشود نباید از اقدام به کارهای درست و مفید خودداری کرد. البته گرچه برخی مشکلات را در بخشها و سطوح مختلف قبول دارم ولی فکر می کنم هنوز جا برای خیلی کارها وجود دارد و می شود با امیدواری برای بهتر شدن تلاش کرد. این کشور برای ماست و باید برای اعتلا و شکوفاتر شدن آن تلاش کرد. مانباید بگذاریم چراغ فرهنگ ایران خاموش شود.
-------------------------------------
گفتگو از نغمه دانش آشتیانی
نظر شما