پیام‌نما

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ‌اللَّهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ‌اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ كُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ‌اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ * * * و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اهل بیت (علیهم السلام)] چنگ زنید، و پراکنده و گروه گروه نشوید؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن گاه که [پیش از بعثت پیامبر و نزول قرآن] با یکدیگر دشمن بودید، پس میان دل‌های شما پیوند و الفت برقرار کرد، در نتیجه به رحمت و لطف او با هم برادر شدید، و بر لب گودالی از آتش بودید، پس شما را از آن نجات داد؛ خدا این گونه، نشانه‌های [قدرت، لطف و رحمت] خود را برای شما روشن می‌سازد تا هدایت شوید. * * * معتصم شو به رشته‌ى يزدان / با همه مردمان با ايمان

۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۹، ۱۳:۴۸

فلسفه و فرافلسفه(13)

فرافلسفه تعبیر دیگری از فلسفه استعلایی است

فرافلسفه تعبیر دیگری از فلسفه استعلایی است

استاد فلسفه دانشگاه آزاد با اشاره به اینکه فرافلسفه تعبیری دیگری از فلسفه استعلایی است اظهار داشت: فلسفه استعلایی فلسفه‌ای است که می‌کوشد نظامهای فلسفی دیگر را و امکان ذاتی خود فلسفه را مورد پژوهش قرار بدهد.

دکتر بیژن عبدالکریمی در گفتگو با خبرنگار مهر در مورد این سؤال که اگر فرافلسفه را پژوهشی در مبانی و معانی و اهداف و محدودیتهای فلسفه بدانیم، آیا می‌توانیم قائل به جدایی فرافلسفه از فلسفه باشیم؟ گفت: آنچه که امروز ما فرافلسفه می‌ گوییم درواقع تعبیری دیگری از فلسفه استعلایی است. فلسفه استعلایی فلسفه‌ای است که به تأسیس یک نظام فلسفی نمی‌پردازد. فلسفه استعلایی فلسفه‌ای نیست که به تأسیس یک نظام فلسفی کنار دیگر نظامهای فلسفی مبادرت کند، بلکه فلسفه استعلایی فلسفه‌ای است که می‌کوشد نظامهای فلسفی دیگر را و امکان ذاتی خود فلسفه را مورد پژوهش قرار بدهد.

وی افزود: این فلسفه به این پرسش جواب بدهد که آیا اساساً، علی‌الاصول ما می‌توانیم چیزی به نام فلسفه داشته باشیم یا نه؟ این نحوه مواجهه با فلسفه، اولین بار به نحو آشکاری در فلسفه استعلایی کانت خودش را نشان داد. فلسفه استعلایی کانت نمی‌کوشد یک نظام فلسفی در کنار نظامهای فلسفی ارسطویی، افلاطونی و یا مثلاً نظام مونیستی اسپینوزا یا شبه کانتی مطرح کند، بلکه می‌کوشد تلاشهای آنها را مورد پژوهش قرار بدهد، همانطوری‌که خود کانت در کتاب "نقد عقل محض" می‌گوید فلسفه استعلایی عبارت است از متافیزیک متافیزیک ، مابعدالطبیعه مابعداطبیعه.

استاد فلسفه دانشگاه آزاد تصریح کرد: بعد از کانت ایده‌آلیستهای آلمانی دوباره تلاشهای کانت را نادیده می‌گیرند و سعی می‌کنند به تأسیس یک نظام فلسفی بپردازند البته در هگل شما باز یک نظام فلسفه استعلایی می‌بینید یعنی گویی وی با یک نگاه تاریخی می‌خواهد حرکت و تحول نظامهای فلسفی را تبیین کند؛ گویی در بالای تاریخ قرار دارد و می‌خواهد سیرتحول عقل درتاریخ را نشان بدهد یعنی می‌خواهد نشان دهد سیر تحول نظامهای اندیشگی و فلسفی در تاریخ چگونه است.

این محقق و پژوهشگر خاطرنشان کرد: این نوع مواجهه را مجدداً در نیچه می‌بینید و او هم می‌کوشد در باب همه نظامهای فلسفی به نحو دیگری بیندیشد و بعد در خود هایدگر این نکته را می‌بینید. در واقع "وجود و زمان" به یک معنا تأسیس یک نظام فلسفی نیست. او هم می‌گوید من به آنتولوژی بنیادین می‌پردازم یعنی می‌خواهد به تجربه در باب شرایطی بپردازد که اساساً وجودشناسی و نظامهای آنتولوژیک شکل می‌گیرد. این پاسخ قسمت اول پرسش شماست.

این نویسنده و مترجم درباره جدایی فرافلسفه از فلسفه گفت: به هیچ وجه فرافلسفه قابل جداشدن ازفلسفه نیست. متافیزیک متافیزیک خود یک نوع متافیزیک است، فلسفه فلسفه به نوعی فلسفه است، آنتولوژی آنتولوژی خود نوعی آنتولوژی است. به همین دلیل درست است که فلسفه استعلایی کانت با فلسفه‌های دیگر متفاوت است اما خود نوعی فلسفه است. درست است که فلسفه تاریخی هگل از مو ضوع تاریخی و از یک موضوع ترانس‌سندنتال به تاریخ فلسفه نگاه می‌کند اما خودش به تأسیس یک نظام فلسفی منتهی می‌شود.

این استاد فلسفه دانشگاه آزاد یادآور شد: درست است که نیچه همه فلسفهها را اراده معطوف به قدرت می‌داند و همه آنها را از یک منظر نگاه می‌کند و هرکدام از آنها را منظری برای مواجهه بحث می‌بیند اما خود اندیشه نیچه نیز به نحو دیگری نوعی فلسفه است. تفکر استعلایی هایدگر هم همینگونه است.

عبدالکریمی در مورد اینکه آیا قرن بیستم را می‌توان شکوفاترین قرن در زمینه فهم مبادی و محدودیتهای فلسفه دانست. آیا فلسفه قرن بیستم عمدتاً فرافلسفه است؟ گفت: می‌شود گفت که بعد از نیچه در فلسفه قرن بیستم همه به نحوی بحران را می‌بینند. هوسرل می‌خواهد به نحوی ازطریق پدیدارشناسی بحران متافیزیک را حل کند، حتی پوزیتیویستها به نحوی معتقدند که با مرگ فلسفه و بی‌معنا جلوه دادن فلسفه می‌توانند بحران فلسفه را حل کنند. ویتگنشتاین و هایدگر هم به نحوی از پایان فلسفه صحبت می‌کنند. 

این محقق حوزه فلسفه خاطرنشان کرد: این محدودیتها را باید قبلاً در هیوم و نیچه جستجو کرد و قاعدتاً در نقادیهایی که اگزیستانسیالیستها به‌خصوص کی‌یرکه‌گور از تفکر متافیزیکی می‌کنند به یک اعتبار می‌شود گفت فهم محدودیتهای متافیزیک در قرن بیستم و به‌خصوص نیمه دومش که با رشد و ظهور اندیشه‌های پست مدرن که میراث‌دار تفکر هایدگر هستند به نحو بارزتری خودش را نشان می‌دهد.

کد خبر 1069665

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha