به گزارش خبرنگار مهر، با مروری بر وضعیت کلی نظام آموزشی در ایران و سپس بررسی جزئی تر آن در رشته های تخصصی دانشگاهی به ویژه آموزش ادبی و توجه به ادبیات معاصر و همچنین آموزش در مدارس بحث خود را با تعدادی از کارشناسان عرصه ادبیات، آموزش و تدوین کتابهای آموزشی پی گرفتیم. آنچه از کلیت صحبتهای آن تعداد از صاحب نظران که در بخش نخست این گزارش نیز بدان اشاره شد، برمی آمد این است که آموزش در ایران هنوز ساختارهای سنتی و کهنه خود را حفظ کرده و تنها در سایه بازنگری در سیاستها و برنامه ها می توان به مرور به نظامی دست یافت که اجازه بروز و ظهور خلاقیتها را داده و در این صورت می توان انتظار داشت زیرشاخه های آموزشی چون ادبیات چه کهن چه معاصر در آن رشد به غایت درستی داشته باشد.
در ادامه بحث و در بخش پایانی این گزارش با نظرات تعداد دیگری از کارشناسان همراه می شویم.
خدایار: نیازمند بازنگری کلی در نظام آموزشی هستیم
ابراهیم خدایار معتقد است رشته های ادبی باید جایگاهی کاملا تخصصی در نظام دانشگاهی پیدا کنند و همچنین توجه به میان رشته ها ضرورتی است که نباید از آن غافل ماند.
وی درباره مهمترین دلایل کم توجهی نظام آموزشی به ادبیات داستانی گفت: گرچه وضعیت نظام آموزشی ما در برخورد با ادبیات معاصر که ادبیات داستانی نیز بخشی از آن است نسبت به گذشته بهتر شده ولی ریشه همه این مسائل در تخصصی نشدن زبان و ادبیات فارسی و رشته آن در دانشگاه است. گرچه دانشکده ادبیات از نخستین گروههای تاسیس شده در دانشگاه تهران است ولی پس از گذشت سالهای زیاد به تازگی برای تخصصی دیدن ادبیات در دانشگاه گامهایی برداشته شده و ایجاد رشته ادبیات پایداری یا تدریس ادبیات داستانی در دانشگاه تربیت معلم و افزودن واحدهای درسی ویژه ویراستاری، نقد ادبی و ... به واحدهای درسی رشته زبان و ادبیات فارسی برخی دانشکده ها از جمله این تلاشهاست.
خدایار تاکید کرد: برای رفع مشکلات فعلی نیازمند بازنگری کلی در نظام آموزشی هستیم که این جریان شروع شده ولی دیر است. اگر زودتر شروع می شد و در حال حاضر هم دقیق تر و جدی تر پیگیری شود وضعیت فعلی درست می شود. به اعتقاد من اینگونه نیست که خصومتی با ورود علم جدید و ادبیات نوین به دانشگاههای ما وجود داشته باشد فقط لازم است بپذیریم که علم روز تخصصی تر است و اگر صرفا نگاه کلی نگر داشته باشیم از جزئیات باز می مانیم.
عضو هیئت علمی مرکز تحقیقات زبان و ادبیات پارسی دانشگاه تربیت مدرس دیدگاه خود را درباره برخی جریانهای ادبی معاصر و چگونگی برخورد نظام آموزشی آکادمیک با آنها اینگونه توضیح داد: شاخه شعر یا داستان برخی قالبها ارزش کمتری دارند به طور نمونه پست مدرنیسم در غزل همواره در محافل خاصی خواننده داشته و عمومیت ندارد و نمی تواند به طور گسترده وارد نظام آموزشی شود. در مورد پست مدرنیسم وقتی تعلق خاطری به دین زدایی و استفاده از الفاظ تابو و ممنوع در آن دیده می شود طبیعی است که در سطح دانشگاهی نتوان آن را مطرح کرد. برخی از این جریانها معلوم نیست در تاریخ ادبیات یک کشور ماندگار شوند و گاه می بینیم آن جریان و تفکر ادبی پس از چند سال از بین می رود و نباید انتظار داشت دانشگاهها برای جریانهای ناپایدار رشته تخصصی در نظر بگیرند.
مولف "دعا در مثنوی" در بخش دیگر صحبتهایش کم توجهی سالهای گذشته با ادبیات داستانی را از عوامل موثر بر پایین بودن میزان مطالعه و شمارگان پایین کتابها در ایران دانست و بیان کرد: این امر باعث کند شدن ترویج فرهنگ مطالعه در ایران شده است. اگر کتابهای یک حوزه مرتب در نظام آموزشی خوانده و بررسی شود به مرور سطح مطالعه در آن زمینه بالا می رود و شمارگان کتابها نیز افزوده می شود. این امر باعث می شود ذوق عمومی جامعه به هم نزدیک و ارتباط بین نسلها عمیق تر شود هر چقدر این اتفاق دیرتر بیفتد آسیبهای بیشتری به فرهنگ عمومی می زند.
این پژوهشگر پیشرفت در حوزه آموزش ادبیات داستانی را بخشی در گرو تلاش کرسیهای دانشگاهی دانست و گفت: این کرسیها باید هرچه سریعتر خود را برای تخصصی شدن آماده کنند و در این میان اگر به میان رشته ها(رشته هایی مانند نقد ادبی و جامعه شناسی ادبیات) توجه بیشتری شود دانشگاه می تواند پیشرو بودن خود را به اثبات رساند. دهه آینده در دست میان رشته هاست و این راهی است که از دهه 60 و با پیشگامی دانشگاه بیرمنگام انگلستان آغاز شده است. میان رشته ها این فرصت را در اختیار ما می گذارند تا یک موضوع را از چشم اندازهای مختلف ببینیم و وجوهی از موضوع بر ما روشن شود که تاکنون بدان توجه نشده است. با کمک میان رشته ها به عمق و ژرفای بیشتری از یک موضوع دست می یابیم.
ذوالفقاری: نظام آموزشی فعلی ما نظامی بسته است
در بحث تحول در نظام آموزشی حسن ذوالفقاری از جمله کسانی است که پیشنهادهایی برای این تغییر دارد. به اعتقاد حسن ذوالفقاری ادبیات مقوله ای ذوقی است و نباید با آن برخورد کمّی داشت لذا لازم است درس ادبیات از نظام نمره محور مدارس خارج شود تا وجوه و ظرفیتهای واقعی آن بر دانش آموزان معلوم شود.
وی بحث کلی خود را اینگونه آغاز کرد: در حوزه پیش از دانشگاه که من نیز تجریه تالیف کتابهای درسی را دارم به جرات می توانم بگویم به ادبیات داستانی توجه شده است.در کنار توجه به قالب ادبیات داستانی، بخش مهمی از متون درسی مدارس نیز در قالب داستان ارائه شده است. همانطور که می دانید قالب داستان این موضوعیت را دارد تا از محتوایش هم برای آموزش به کار می رود و این مساله در نظام آموزشی ما از ابتدایی تا پیش دانشگاهی دیده شده است. در حال حاضر می شود گفت چهل درصد از متون درسی ادبیات مدارس در قالب داستان ارائه می شود.
این پژوهشگر که در تالیف کتابهای ادبیات فارسی مدارس همکاری دارد وضعیت توجه نظام آموزش آکادمیک به ادبیات معاصر را اینگونه تحلیل کرد: توجه به ادبیات معاصر حرکتی است که در دانشگاهها آغاز شده و نمود آن را می توان در اتفاقاتی چون تاسیس رشته تخصصی ادبیات داستانی دید که در حال حاضر فارغ التحصیل دوره کارشناسی نیز دارد.البته ما در دوره کارشناسی ارشد و دکتری این رشته های تخصصی را نداریم که از نقاط ضعف نظام آموزشی دانشگاه است. همچنین در واحدهای درسی نیز ادبیات داستانی به طور مستقل دیده نشده و تنها در خلال برخی متون قالب داستانی مطرح می شود .یعنی هیچ درسی از منظر داستانی تدریس نمیشود و استادان بیشتر از منظر زبانی به آثار ادبی می پردازند و جنبه داستانی که مهم هم هست مورد بی توجهی قرار می گیرد.
مصحح و حاشیه نگار "لیلی و مجنون" اثر مکتبی شیرازی در پاسخ به این پرسش که دانشگاهها چگونه می توانند از قید کندی روند بروکراسی اداری و جمود برخی تفکرات رهایی یابند؟ توضیح داد: متاسفانه استادان ما در زمینه ادبیات معاصر و زیرشاخه داستان کمتر مطالعه داشته و تعداد استادهایی که به طور خودجوش دانشجویان را در این زمینه ترغیب می کنند کم است. استادان فعلی ما محصول نظام گذشته ای هستند که اصلا به ادبیات معاصر توجه نمی کرد ولی به مرور این فرهنگ دچار تحول شده و نگاه به ادبیات معاصر بهتر خواهد شد.
وی برخی آسیبهایی را که مدارس ما در برخورد با ادبیات داستانی معاصر با آن روبه رو هستند اینگونه برشمرد: نظام آموزشی فعلی ما نظامی بسته است که در آن معمولا سلیقه های افراد بر معیارهای قانونی اولویت پیدا میکند. گاه دیده می شود وقتی فردی از یک نویسنده خوشش نمی آید در حالیکه حتی او را به درستی نمی شناسد باعث حذف آن چهره ادبی می شود. اگر مدارس ما فارغ از نگاه سلیقه ای این امکان را در اختیار معلمان می گذاشتند تا نویسندگان را به بچه ها معرفی کنند و معلمان هم آگاهیهای عمومی خود را در حوزه ادبیات معاصر بیشتر کرده و از نگاه شخصی پرهیز می کردند، بخشی از مشکلات برطرف می شد.
این منتقد ادبی تاکید کرد: در حال حاضر دغدغه نمره نمی گذارد چهره واقعی ادبیات برای بچه ها نمایان شود. با مقوله ای ارزشی چون ادبیات که با روح و روان افراد سر و کار دارد نباید اینگونه برخورد کرد. در مورد کتابهای دینی هم نباید دیدگاه نمره ای وجود داشته باشد. در دانشگاهها دست استاد و دانشجو بازتر است و یک استاد می تواند شرایطی ایجاد کند که در کلاسش نگاه کمّی از ادبیات برطرف شده و دانشجویان بتوانند از سر ذوق با آن برخورد کنند.
اقبال زاده: معلم باید هدایتگر باشد نه دستور دهنده
شهرام اقبال زاده دبیر انجمن نویسندگان کودک و نوجوان نیز در تحلیل وضعیت فعلی نظام آموزشی مدارس گفت: نظام آموزشی ما نظامی سنتی، اقتدارگرا و معلم محور است که برنامه های آن از بالا تدوین و ابلاغ می شود و معلمها نیز به طور کلی نقشی در تدوین این برنامهها ندارند و صرفا مجری آن هستند.
دبیر مجموعه "جهان داستان و داستان جهان" اضافه کرد: در برنامه ریزی کلان نظام آموزشی خرد جمعی چندان مورد توجه قرار نمی گیرد. در تدوین کتابها نیز گرچه گروهی کارشناس این مسئولیت را برعهده دارند که اتفاق خوبی است ولی خوب است پیش از اجرایی شدن برنامه ها و تصمیمها مرحله ای برای نظرسنجی و بحث و تبادل نظر با تعداد بیشتری از کارشناسان و صاحب نظران در نظر گرفته شود همچنین می توان مرحله ای آزمایشی برای برنامه های ایجاد کرد تا بازخورد آن در جامعه مورد آزمایش دیده شود و پس از مشخص شدن نقاط ضعف و قوت آن طرح یا برنامه در سطح ملی اجرا شود.
اقبال زاده تاکید کرد: تلاشهایی از سوی کارشناسان خوب آموزش و پرورش برای آموزش مشارکتی، حذف معلم و نمره محوری، جذاب تر شدن کتابهای درسی و ... شده و می شود ولی این تلاشها منسجم و هماهنگ نیست. آموزش و پرورش ابتدا باید به این باور برسد که سوژه اصلی در همه برنامه ها بچه ها هستند و باید بیشترین بها به آنها داده شود.
این ویراستار متون ادبی نظام آموزشی ایده آل را نظامی دانست که در آن بچه ها از آموزش لذت ببرند و در این باره توضیح داد: مدرسه باید مکانی نشاط بخش و محلی برای فراگیری داوطلبانه باشد و معلم نیز باید نقش هدایتگر، ارتقا دهنده و مشوق داشته باشد. مسیر پرورش و ارتقا باید با مشارکت بچه ها طی شود و با یک نگاه دموکراتیک و دوسویه از مدیر تا دانش آموزان و دیگر نهادها و افراد مرتبط با موضوع در سطح جامعه در این برنامه ریزی سهیم شوند.
اقبال زاده درباره توجه کتابهای درسی به ادبیات معاصر اینگونه توضیح داد: برخی متنهای روز در کتابهای ادبیات گنجانده شده ولی توجه به ادبیات معاصر در نظام آموزشی مدارس به صورت کلیتی هدفمند و ذیل یک برنامه ریزی جامع نیست. با تک درسها نمیشود راه به جایی برد. باید فضای گفتگوی آزاد و بدون دغدغه نمره درباره ادبیات ایجاد شود. باید پرسش از دانش آموزان به گونه ای باشد که ذهن آنها پویا شود. نقش معلم باید به گونه ای باشد که دست بچه ها را گرفته و پله پله بالا برد نه اینکه برخوردش دستوری باشد. نظام آمرانه کلاً تاثیری منفی دارد.
این نویسنده کودک و نوجوان افزود: درس ادبیات به معنای حفظ متن و شعر و یاد گرفتن معنای کلمات سخت و از حفظ شدن معنی شعرها و متنهایی که معلم برای بچه ها می خواند و آنها باید از حفظ شوند، نیست. با چنین برخوردی بچه ها از ادبیات دلزده میشوند. به جای اینکه ادبیات را به شکلی اجباری ارائه کنیم بهتر است آن را در بسته ای جذاب و کلیتی با قابلیت گفت و شنودی مطرح کنیم.
وی بخش دیگر صحبتهایش را به ادبیات شفاهی اختصاص داد و عنوان کرد: ما در کنار سرمایه های گرانقدرمان در ادبیات مکتوب در زمینه ادبیات شفاهی هم داشته های خوبی داریم که آنها را جدی نمی گیریم. قصه گویی در آموزش و پرورش ما جایی ندارد. ادبیات فولکور و فرهنگ عامه حتی در دانشگاههایمان هم درست دیده نشده است و با اینکه لازم است رشته های تخصصی برای آن درنظر گرفته شود ولی تنها در قالب چند واحد درسی آن هم در برخی دانشگاهها مورد نظر است.
وزیرنیا: محتوایی از ادبیات که به بچه ها آموزش داده می شود مهم است
در فضایی موافق با نظرات دیگر کارشناسان، سیما وزیرنیا مولف کتابهای ادبیات دوره راهنمایی، نویسنده و پژوهشگر نیز تاکید دارد که یک نظام آموزشی پویا در همه سطوح لازم است امکان تفکر علمی، خلاق و نقادانه را برای محصلان خود فراهم آورد و نظام آموزشی ایران باید سریعتر خود را به چنین شرایطی برساند.
وی ادامه داد: کسی مانند من اشراف کامل به محتوای همه شاخه های درسی در همه دانشهایی که در نظام آموزشی تدریس می شود ندارم ولی با توجه به سیاست و روح حاکم بر نظام آموزشی اینگونه تحلیل می کنم که در نظام آموزشی ما حلقه مفقوده ای که بدان توجه نمی شود شیوه درست اندیشیدن و راه دستیابی به تفکر علمی و مستقل است. روشهای آموزشی ما راه را برای خلاقیت باز نمی کند. نظام آموزشی ما گرچه به ادبیات کهن پرداخته است ولی اینکه به چه صورت پرداخته جای بحث دارد. در مورد ادبیات کهن و معاصر که من ادبیات معاصر را از ادبیات جدید هم تفکیک می کنم باید دید چه محتوایی برای کتابهای آموزشی انتخاب میشود.
وزیرنیا در آسیب شناسی وضعیت فعلی نیروی انسانی در حوزه آموزشی تصریح کرد: آنکه فکر خلاق و بارور دارد، اهل مطالعه است و می تواند روشهای نو را اجرایی کند. اگر جنین فردی این نیرو را خارج از فضای اداریش بگذارد سود بیشتری کسب می کند و همین امر دلیلی است که انگیزه ها را کم می کند. باید به شرایطی برسیم که بیشترین امکانات در داخل نظام آموزشی برای نیروهای خلاق فراهم شود. البته از سوی دیگر دست آموزش و پرورش برای انتخاب نیروهای انسانی چندان باز نیست و برای رسیدن به نقطه مطلوب نیازمند تامین مالی و امنیت روانی و اجتماعی برای انتخاب و آموزش است.
این نویسنده در بخش دیگر صحبتهایش به بحث رسانه ها و ابزارهایی چون اینترنت و تاثیر آنها بر نظام آموزشی اشاره کرد و گقت: ما با کمرنگ شدن نقش محوری نظام های آموزشی رسمی روبه رو هستیم به دلیل اینکه اینترنت و یادگیری الکترونیکی آنقدر گسترده شده است که دانش آموز هرآنچه بخواهد در اینترنت می یابد و آموزش دیگر کاملا در مدرسه صورت نمی گیرد. به همین دلیل نظام آموزشی نیاز به یک تحول اساسی دارد که خیلی سریع هم باید در مورد آن اقدام کرد.
وزیرنیا وجود این مشکلات را در نظام آموزشی دانشگاهها هم تا حدی پذیرفته و گفت: در مجموع دانشگاهها چون مخاطبی دارند که رشد ذهنی بیشتری پیدا کرده و این امکان را دارد که انتخاب آزادانه تری داشته باشد، در محافل غیر آکادمیک شرکت کند و از منابع مختلف فکری تغذیه کند وضع بهتری دارد. در مدارس محدودیتها بیشتر و منابع مطالعه محدود است. از سوی دیگر نگاه غلطی هم درباره نیروی آموزشی مدارس وجود دارد که برخی فکر می کنند اطلاعات کمتر و سطح دانش و خلاقیت کمتری در مدارس لازم است در حالیکه کار کردن در مدرسه نیازمند روشهای پیچیده تر و خلاق تری است.
تخصصی شدن رشته های ادبی در دانشگاهها بحث دیگری بود که وزیرنیا نظرات خود را درباره آن اینگونه بیان کرد: تخصصی شدن رشته های ادبی در دانشگاهها نباید با جانبداری و به شکل سفارشی باشد. گرچه در کل من فکر می کنم اگر قرار است ادبیات داستانی رشد کند در خارج از فضای دانشگاهی رشد می کند. در وضعیت فعلی وقتی یک رشته می گذاریم برای ادبیات داستانی مرزبندیها را بیشتر کرده و آنگاه این آسیب را داریم که مدرس و دانشجو باید از صافی بگذرند و دیگر جایی برای خلاقیت نمیماند. تاکید می کنم در شرایط فعلی این کار باعث کانالیزه شدن نیروهای خلاق و غالب شدن نگاه سفارشی می شود در حالیکه ما باید هر روز بیشتر فضا را برای بیان و شنیدن حرفهای نو و جهانی باز کنیم.
رحماندوست: کشف و پرورش خلاقیتها فراموش شده است
مصطفی رحماندوست نویسنده و شاعر کودک و نوجوان ضمن برشمردن برخی مشکلات نظام آموزشی معتقد است بخشی از ناکارآمدی نظام آموزشی ما در آموزش ادبیات معاصر را می توان در گویش امروزی مردم مشاهده کرد.
وی بحث خود درباره جایگاه ادبیات معاصر در نظام آموزشی را با نقد و تحلیل وضعیت تدوین کتابهای درسی و آموزش در مدارس آغاز کرد و گفت: نظام آموزشی در مدارس نظامی ایستا است و در تدوین کتابها نیز نظر و سلیقه های فردی و سیاسی و یا در نهایت یک گروه چند نفره ملاک عمل قرار می گیرد. حد موجود کتابهای درسی مدارس در حد سلیقه و ذوق چند نفراست که برایشان" آموزش " ارجحیت بیشتری دارد تا "پرورش ". در چنین وضعیتی نباید انتظار داشت که درس ادبیات در مدارس هماهنگ با ادبیات معاصر کشور و نوگرایی ها پیش رود و پرداخت درستی نسبت به آثار معاصر در چنین نظامی وجود داشته باشد.
رحماندوست افزود: مهمترین عامل برای تولید فکر و اندیشه این است که ما نیروهای خلاق پرورش دهیم. تعداد جوانان ایرانی موفقی که در المپیادها داریم نشان از این نیست که در بین دانش آموزان ما قدرت تفکر خلاق رشد کرده است بلکه اینها تعداد معدودی از دانش آموزان هستند که اغلب به کمک بعضی از معلمان دلسوز یا خانواده هاشان موفقیت به دست می آورند و نتیجه مستقیم نظام آموزشی کشور ما نیستند. شاید به همین دلیل باشد که خیلی هاشان هم اینجا نمی مانند و کشور را ترک می کنند.
این مترجم کتابهای کودک، لازمه دستیابی به نظام آموزشی که توان پرورش ذهنهای پویا و خلاق را داشته باشد حضور آموزگاران خلاق دانست و گفت: وقتی نظام آموزشی و برخی معلمان ما دارای ذهنی خلاق نیستند چطور می توان انتظار داشت در کلاس درس آنها دانش آموزان خلاق تربیت شود. وقتی در آموزش و پرورش ما مبنای گرفتن نمره بالا "خوب پاسخ دادن " است نه سوال خوب و خلاقانه پرسیدن نمی توان از بچه ها انتظار داشت کاشف و خلاق و جستجوگر بار بیایند.
این مدرس داستان نویسی پیشنهاد داد: به اعتقاد من باید سیستم ارزیابی نمره ای را از دوران دبستان حذف کرد و بازی درسی و درس خلاقانه را با هم درآمیخت تا به مرور سیستم آموزش خلاق جایگزین سیستم نمرهای شود البته می دانم چه موانعی پیش روی اجرایی شدن چنین پیشنهادهایی در سیستم آموزش و پرورش ما وجود دارد. این نظام آموزشی کلیتش بر خلاقیت بنا نشده است و معلمان نیز ناگزیرند به جای اینکه بچه ها را با عناصر خلاق به درس جذب کنند با نمره جذب کنند.
شاعر مجموعه "ترانههای نوازش" اکثر قریب به اتفاق افرادی که راه خلاقیت و پرورش استعدادهایشان را یافته اند افرادی دانست که خارج از محیط مدرسه به این جایگاه رسیده اند و در این باره بیان کرد: البته معدود معلمانی که دیدگاهشان به آموزش متفاوت است هم توانسته اند بچه ها را در یافتن مسیر خلاقیت راهنما باشند.
وی در بخش دیگر صحبتهایش درباره میزان توجه نظام آموزشی دانشگاهی به ادبیات معاصر گفت: رشته های تخصصی چون ادبیات معاصر، ادبیات کودکان و ادبیات تطبیقی که ما را در حوزه ادبیات به روز نگه می دارد در معتبرترین دانشگاههای ما جای عمده ای ندارد و آنچه در دانشگاهها وجود دارد نظام کلاسیک است .استادهای جدید نیز ساختار قبلی را پذیرفته و آن را اجرا میکنند. در کل میتوان گفت همان تفکر آموزشی دوران مدرسه به دانشگاهها رفته است.
این نویسنده کودک و نوجوان ایجاد رشته های تخصصی جدید در دانشکده های ادبی را نتیجه نیاز جامعه دانست و توضیح داد: نیاز اجتماعی، دانشگاههای ما را به سمت تاسیس رشته های تخصصی و یا میان رشته ای می برد ولی مهم این است که پس از تاسیس رشته ها در فضای آموزشی آنها چه اتفاقی می افتد. آیا کارآیی لازم را داشته و می توانند افرادی خلاق و صاحب فکر تربیت کنند؟ تا وقتی نگاه برنامه ریزی در علوم انسانی و تدوین کتابها به سمت و سوی کشف و پرورش خلاقیت نرود مشکلی حل نخواهد شد.
وی مشکلات آموزشی کشورمان را ریشه ای دانسته و گفت: از سال اول دبستان بچه ها برای کنکور و آزمون پرورش می یابند. تعداد قابل توجهی از کتابهای کودکی که در سال چاپ می شود کتابهای کمک آموزشی است. حرفهایی درباره برداشته شدن کنکور زده میشود ولی بازهم راهکارهایی که ارائه میشود از حرکت به سمت نوع دیگری از کنکور و یا پولی شدن و به تبع آن انحصاری شدن دانشگاهها، نشان دارد.
رحماندوست که سابقه تدریس داستان نویسی در دانشگاهها را دارد گفت: صحبت کردن امروز ما متاثر از آموزش ادبی ما است و وقتی نظام آموزشی در شناساندن ادبیات و آموزش آن درست عمل نکرده خیلی طبیعی است که ما واژه ها و اصطلاحات ادبی خود را در محاورات روزمره مردم نشنویم. در کلاس درس بچه ها چیزهایی را می خوانند و در زنگ تفریح به زبان دیگری صحبت میکنند.برای اینکه گویش و تفکر عامه مردم تحت تاثیر ادبیات قرار گیرد باید نظام آموزشی جاذبه داشته باشد. اگر آموزش درست باشد آنگاه مردم هم در صحبتهایشان از شعرها، متنها، ضرب المثلها، واژه ها و دیگر داشته های درست ادبی شاهد مثال می آورند نه تکیه کلامهایی که ریشه، اصالت و معنا ندارند.
ارتقای جامعه در گرو ارتقای نظام آموزشی است
تحلیل مهر: هیچ جامعه ای نمی تواند پله های ترقی را طی کند مگر اینکه نظام آموزشی آن کشور نظامی موفق باشد. اگر ساختار آموزشی کشورمان را به دو بخش پیش از دانشگاه و دانشگاه تقسیم بندی کنیم طبق ضرورت قانونی تمامی افراد جامعه می بایست آموزش در مدارس را پشت سر بگذارند و به جد می توان گفت نقش این نظام در دوران مدرسه از ابتدایی با پیش دانشگاهی بسیار بسیار مهم و سازنده و حتی می توان گفت از نظام آموزشی آکادمیک نیز حساس تر و سرنوشت سازتر است.
با چنین پیش زمینه ای اهمیت توجه به نظام آموزشی مدارس بیش از پیش احساس می شود. یک نظام آموزشی لازم است عرصه ای پویا و خلاق باشد و هر نوع ایستایی و جمود در آن غیرقابل پذیرش خواهد بود. کتابهای آموزشی مدارس، معلمان، فضای آموزشی، کتابخانه ها، برنامه های جنبی، مواد درسی و ... همه و همه باید به گونه ای برنامه ریزی و مورد بازنگری قرار گیرند که ضمن برآورده کردن نیازهای روز جامعه، بتوانند زیرساختها حرکتهای روبه جلوی یک جامعه در سطح جهانی را نیز فراهم کنند.
از سوی دیگر نگاه به مساله آموزش در مدارس باید از نگاه صرفا تئوریک و آموزش برخی مبانی علمی خارج شده و این تفکر جایگزین آن شود که مدارس محلی برای ساخت انسانهایی است که استعدادهای آنها شناخته و شکوفا شده تا این افراد بتوانند با انتخابی درست در نظام آموزشی آکادمیک در آینده به افرادی متخصص تبدیل شوند. نظام آموزشی مدارس لازم است افراد را بدین سو هدایت کند تا هر فرد متناسب با استعدادها و علاقمندیهایش آموزش آکادمیک ببیند و نه متاسفانه مانند کشور ما در جنگی نابرابر همه خروجیهای مدارس در تلاش ورود به دانشگاه باشند و از آن سو نیز برخی خروجیهای دانشگاهی سرخورده از سالهایی از زندگی باشند که در آموزش مباحثی گذشته است که مورد علاقه شان نبوده است، و در نهایت نیز استفاده کاربردی از آموخته های خود نکنند که این همان انباشت سرمایه های مادی و معنوی در مسیری است که در نهایت به مقصد نمی رسد.
آنچه بدان اشاره شد کلیتی بود بر اینکه قطعا اگر روزی مقرر است فضاهای آموزشی کشورمان به مساله ادبیات و به ویژه ادبیات معاصر که بیش از ادبیات کهن مورد بی مهری قرار گرفته است، بپردازد این مسیر در فضای امروز نظام آموزشیمان به راحتی فراهم نمی شود و اگر هم کارهایی در این زمینه انجام شود به دلیل مشکلاتی که در تفکر حاکم بر کلیت نظام آموزشی از سطوح مدیریتی و برنامه ریزی تا سطوح اجرایی از معلمان و استادان گرفته تا دانش آموزان و دانشجویان و خانواده هایشان وجود دارد این تغییرات نیز به اهداف مدنظر نخواهد رسید.
همانطور که در صحبتهای کارشناسان گزارش نیز اشاره شده است در حال حاضر تلاشهایی برای طراحی و اجرای رشته های تخصصی دانشگاهی در دانشکده های ادبیات سطح کشور شده است که راه اندازی رشته ادبیات پایداری در دانشگاه کرمان، ایجاد مرکز مطالعات کودک و رشته تخصصی ادبیات کودک در کنار اختصاص واحدهای درسی کاملا تخصصی ادبیات معاصر در دانشکده زبان وادب فارسی دانشگاه شیراز از جمله این تلاشهاست. همچنین از سوی دیگر دانشکده ادبیات دانشگاه تهران به عنوان قدیمیترین دانشکده تخصصی ادبیات در کشور و یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین دانشکده ها، تلاشهایی برای اختصاص گرایشهای تخصصی به ادبیات معاصر، ادبیات انقلاب اسلامی، ادبیات غنایی، ادبیات تطبیقی، ادبیات داستانی و ادبیات کلاسیک در مقطع کارشناسی ارشد و دکترا انجام داده است.
دانشگاههای دیگر چون دانشگاه علامه و تربیت معلم نیز گامهای موفقی در زمینه تخصصی دیدن گرایشهای رشته ادبیات به ویژه در زمینه ادبیات داستانی برداشته اند که داشتن پشتوانه تحقیقی و بهره مندی از تجربه های دانشکده هایی چون دانشکده ادبیات شیراز از نقاط قوت آن است ولی همانطور که اشاره شد تمام این تلاشها زمانی بهترین ثمر را خواهد داشت که نظام آموزشی بتواند به سویی حرکت کند که علم آموزی بر مدرک گرایی اولویت پیدا کند و لذت آموزش و آموختن مهمترین انگیزه افراد برای حضور در فضای آموزشی باشد.
لازم است به نقطه ای برسیم که دانشجویان در سطوح کارشناسی تا دکتری نه فقط به شوق مدرک بالاتر، پرستیژ اجتماعی بهتر، بهره مندی از حقوق و مزایای شغلی بهتر، فرار از بلاتکلیفی شغلی، پاسخگویی به اجبار خانواده و ... وارد دانشگاهها نشوند بلکه شوق و عشق به آموزش مطابق با نیازهای درونی و استعدادهای خدادادی با انگیزه هایی چون خدمت به جامعه بشری، بالا بردن فهم و شعور شخصی، مکاشفه و خلاقیت و ...آنها را به ادامه تحصیل ترغیب کند. تنها در چنین شرایطی داشتن رشته های تخصصی دانشگاهی به کارکرد اصلی خود نزدیک و اهداف واقعی را محقق می کند.
نظام آموزشی آکادمیک بنایی است که بر زیرساختی به نام نظام آموزشی مدارس بنا شده و به شدت از آن تاثیر می گیرد گرچه خود نیز به نوعی بر آن تاثیر می گذارد. در یک دید کلی تزریق تفکر خلاق و پویا به ساختار آموزشی کشور که بتواند مخاطب را جذب و در مسیر درست قرار دهد نیازمند تحول در برنامه ریزیها، سیاستها، تغییر و تحول در کتابهای آموزشی، بازنگری در چگونگی گزینش و انتخاب آموزگاران و استادان، تغییر در فضای فکری و عملی خانواده ها و دانش اموزان و دانشجویان، توجه به دوره های آموزشی ارتقا دهنده برای معلمان، بهره مندی از طیفهای مختلف اندیشه در نقد و تحلیل وضعیت فعلی و برنامه ریزی برای آینده، نقدپذیری، پذیرش نقاط ضعف و برنامه ریزی و حرکت سریع برای رفع آنها، فعال سازی سیستم مونیتورینگ و گرفتن فیدبکهای منظم از برنامه ها برای رفع مشکلات احتمالی و تقویت نقاط قوت و ..است.
این مسیر، راهی نیست که یک فرد یا گروه بتواند با طی آن یک کلیت را تغییر دهد بلکه عزم و خواست ملی لازمه دستیابی به چنین اهدافی است که امید است با عزمی جزم و با بهره بردن از نظرات کارشناسان دلسوز بتوان به نقطه ای رسید که نظام آموزشی کشورمان به عنوان یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین ساختارهای اجتماعی بتواند به ارتقا جامعه و رفع مشکلات فعلی دست یازد.
نظر شما