جلال ذکایی مدیر دفتر چاپ وزارت ارشاد در دولت نهم و اوایل دولت دهم بود اما اواخر سال گذشته و برای پنجمین بار استعفایش را تقدیم معاون فرهنگی وزیر ارشاد کرد و این بار تیرش به هدف خورد و با رفتنش از دولت موافقت شد. او در طول مصاحبه با ما در کنار ابراز تاسفهای مکرر از وضعیت صنعت چاپ که آن را "طنزی تلخ" مینامید از شرایط فعلی خود و اینکه (به قول خودش) حالا دیگر راحت میتواند حرفهایش را بزند، خوشحال بود و امیدوار به رسیدن به اهداف محقق نشدهاش در دولت. مصاحبه با ذکایی به دلیل تاخیری - که البته این بار از جانب ما صورت گرفت - برنامه کاری او را در انجمن تازه تاسیسش ـ انجمن حمایت از توسعه صنعت چاپ ـ کمی به هم زد اما این مدیر مستعفی وزارت ارشاد دوباره دفتر کارش را به روی ما باز کرد و گفت آنچه را که 1600 روز میخواست بگوید.
* خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب: چیزی که باعث شد با شما مصاحبه کنیم، خوشنامی شما حداقل بین اهالی صنعت چاپ بود. با این سابقه خوب چرا استعفاء کردید؟
- من همان ابتدا به عنوان مدیرکل دفتر امور چاپ با خودم عهد و قراری گذاشتم که مادامی که آن عهد و قرار باشد کارم را ادامه دهم. اما آرام آرام دیدم که وجودم و عدم وجودم علیالسویه شده است و تفاوتی نمیکند که من باشم یا نباشم. شاید دوستان تصورشان این بوده که عملکرد من خوب بوده و باید ادامه پیدا کند اما من فکر میکردم که یکجایی باید "کات" شود و این اتفاق بیفتد.
* با استناد به صحبتهای آقای پرویز شما همان اوایل قصد رفتن داشتید. چه چیزهایی باعث شد آن زمان به این تصمیم برسید؟
- من به کرّات به ایشان گفته بودم که حاضر نیستم با این شرایط ادامه بدهم. من از روزهای ابتدایی که این مسئولیت را بر عهده گرفته بودم اعتقادم این بود که حوزه چاپ دو بخش است؛ سختافزاری و نرم افزاری یا به عبارتی صنعتی و فرهنگی. بخش صنعتی باید به جای خودش سپرده شود. ما به دلایل متعدد توان تولیت بخش سختافزاری صنعت چاپ را نداشتیم و در طول بیش از 1600 روزی که در خدمت دوستان چاپ بودم خیلی تلاش کردم این را به باور برسانم اما متاسفانه مقاومتهایی وجود داشت که جنس آنها از جنس کارشناسی نبود. لذا من احساس کردم که ضرورتی ندارد من بیش از این برای کسی زحمت ایجاد کنم.
* این مقاومتها بیشتر از چه ناحیهای بود یا بهتر بگوییم از ناحیه چه کسی بود؟
- کسی که تشکیلات و امکاناتی در اختیارش هست اگر نگاهش بخشی و صنفی باشد تمام تلاشش این است که این بخش را به نفع خودش نگه دارد. اما اگر نگاهش ملی باشد و کلان ماجرا را ببیند قاعدتاً دیگر برایش تفاوتی ندارد که این بخش در اختیار خودش باشد یا در اختیار بخش دیگری از دولت. من احساسم این بود که این نگاه وجود ندارد و طبیعی است که اگر بیینیم صنعت چاپ دارد آسیب میبیند و دچار بحرانهای جدی خواهد شد که بخشی از این بحرانها اتفاق افتاده و مسلماً در آینده هم این بحرانها ادامه خواهد داشت باید فکری برایش کرد و آن را به اهلش سپرد. از طرف دیگر در بدنه صنعت چاپ درد را تشخیص داده بودند اما متاسفانه در مورد درمانش آنها هم در چاله بخشینگری افتادهاند و تصورشان این است که درمان این درد در این است که همه چیز به آنها سپرده شود. من نظرم این بود و هست که بخش صنعتی چاپ را باید به بخش صنعتی و بخش فرهنگی آنها را به بخش فرهنگی سپرد و یک گروه کارشناسی باید بیایند و موضوع را موشکافی کنند و به نتیجه منطقی برسند . آن وقت است که این نتیجه منطقی مورد وثوق همه خواهد بود. این خیلی به حل مسئله کمک میکند تا اینکه بگوئیم باید تمام اختیارات را به اتحادیهها بسپاریم یا اینکه تمام اختیارات را به دولت بسپاریم. اما چیزی که باعث شد من خداحافظی کنم از آن مسئولیت، این بود که من واقعاً فکر میکردم تمام انرژی که من و دوستانم میگذاشتیم به هدر میرود. کار را تا مرحله نتیجهگیری و بهرهبرداری جلو میبردیم اما دقیقاً همانجا کار کنسل میشد و تمام زحماتی که دوستان میکشیدند به هدر میرفت.
* اجازه بدهید چند سال به عقب برگردیم. یادم هست سال 84 نشستی با حضور شما و تعدادی از چاپخانهداران در هتل امیر برگزار شد و انتقادهای شدیدی به شما صورت گرفت گو اینکه شما تازه به عنوان مدیرکل دفتر امور چاپ منصوب شده بودید. بعد از آن هم نشستهای زیادی با اهالی چاپ برگزار کردید و درد دلهای آنها و مشکلاتشان را شنیدید. من آن نشست را به عنوان مثال ذکر کردم و منظورم این بود که بگویم شما کوشش میکردید که ارتباطتان را با اهالی این صنعت تقویت کنید و همین منجر به تقویت بالِ اصلی صنعت چاپ شد. در چنین شرایطی که ارتباط خوبی میان مسئول چاپ در دولت و اهالی این صنعت برقرار بود این مقاومتی که مدام از آن حرف میزنید چگونه و از کجا شکل گرفت؟
- من همان زمان که کار را شروع کردم بنایم بر این بود که با بدنه چاپ ارتباط تنگاتنگ و رو در رو و بی هیچ واسطهای داشته باشم و در این ارتباطها متوجه شدم که گروهی اصرارشان بر این بود که موجودیت خودشان را در نفی دولت ببینند و همه تلاش و هم و غمشان را بر این گذاشته بودند که مسبب ورشکسته شدن چاپخانهداران فقط دولت است و اگر چنانچه دولت نباشد چاپخانهداران بهترین وضعیت را خواهند داشت.
*خواستهشان این بود که کل چاپ به بخش خصوص واگذار بشود.
- بله! از صدر تا ذیل. تمام وظایف نظارتی و حاکمیتی و اجرایی و اداری همه و همه به بخش غیردولتی واگذار شود. چنین چیزی امکانپذیر نبود. متاسفانه برای این حرف هم هیچ پایه منطقی ارائه نمیکردند؛ نه عدد و رقمی نه استدلالی نه کار کارشناسی هیچ. از طرف دیگر در دولت هم به دلیل اینکه چاپ از قدیمالایام در اختیار دولت قرار داشت، فکر جداسازی چاپ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هم سخت بود اما من احساس میکردم که دیگر وقتش شده که حداقل بخش صنعتی آن از دولت جدا شود اما این مقاومتی که میگویم، وجود داشت البته در بخشی از مدیریتهای زیرمجموعه وزارت ارشاد، نگاه من را میپذیرفتند اما هنوز وزارتخانه به جمعبندی نهایی در این زمینه نرسیده بود.
* شما میخواستید دفتر امور چاپ وزارت ارشاد زیر نظر وزارت صنایع باشد؟
- نه. نظرم این بود که وزارت ارشاد در این حوزه هم مثل تمام حوزههای دیگر اعم از کتاب، مطبوعات، سینما و فناوری اطلاعات که فقط نقش نظارتی - حمایتی دارد عملکردش را در بُعد نظارتی خلاصه کند نه اینکه وارد کارهای اجرایی شود. این آسیبی است که تا به حال به صنعت چاپ وارد شده است؛ ما مواجه شدهایم با انبوهی از چاپخانهداران کوچک که نه قدرت حضور در بازارهای داخلی را دارند و نه خارجی. سخنم این بود که باید سطح فعالیت دفتر امور چاپ در حوزههای فرهنگی مرتبط با خودش تقلیل پیدا میکرد. از آن طرف هم بخشهای صنعتی چاپ که در حوزه وزارت صنایع فعالیت میکند چه تولید ماشین آلات، چه واردات آنها و چه تولید مواد اولیه باید به این وزارتخانه محول میشد و به اعتقاد من وزارت صنایع هم از خودش رفع تکلیف کرد و گفتند که قانون اینگونه گفته و چاپ زیر نظر وزارت ارشاد است و ما هم کاری با آن نداریم. به نظرم نباید اینطور میشد و احساس میکردم که ادامه این روند خیلی به صرفه و صلاح چاپ کشور نیست.
* یعنی دلیل استعفای شما این بود؟
- دلیل جدیاش این بود. البته من در جلسه دیگری هم که با حضور خود آقای پرویز هم برگزار شده بود گفته بودم که متاسفانه چاپ در وزارت ارشاد تبدیل به یک طنز تلخ شده و من خیلی مایل نیستم که خودم را وارد این ماجرا بکنم. البته دلایل شخصی هم داشتم. من خیلی انگیزه برای کار کردن در سیستم دولتی نداشتم.
* صنعت چاپ ما در سالهای گذشته تلاش کرد که با تشکیل اتحادیهها و سندیکاهای متعدد و گوناگون خود را به عنوان یک صنف قوی مطرح کند هر چند فراز و فرودهایی هم داشت. شما که ارتباط خوبی با بدنه این صنعت داشتید چقدر تلاش کردید که به این تشکلها میدان بدهید؟
- نمونه عملی در تائید تلاشهای من تشکیل دو، سه تا تشکل و سازمان غیردولتی از جمله انجمن واردکنندگان ماشین آلات چاپ، اتحادیه صادرکنندگان خدمات صنعت چاپ و انجمن چاپ دیجیتال بود. نمیخواهم بگویم اینها را من شکل دادهام اما حداقل میتوانم بگویم من شرایطی را ایجاد کردم که دوستان جرأت و جسارت عرض اندام و حضور جدی در این عرصه را پیدا کنند.اینها نمونههای خیلی بارز و خوشحالکنندهای است و من خیلی خوشحالم از این موضوع و به نظرم باید به آن دامن زد. مادامی که خود صنف نیایند و نسبت به مسائل خود حساسیت نداشته باشند، دولت هر چقدر هم کمک کند، اتفاق خاصی نخواهد افتاد. اما نکته دیگری که هست این است که خیلی به قابلیتهای اتحادیهها بها داده نمیشود و این هم بیشتر از طرف خود اتحادیههاست که کمتر به ظرفیتهای خود توجه دارند. بخشی از مشکل شاید به دولت مربوط شود که به زعم دوستان سعی کرده اتحادیهها را در انزوا نگه دارد. اما در دوره من این اتفاق نیفتاد و حتی من به دفعات خواستم از اتحادیهها که پیشقدم شوند و کار اجرایی را به دست بگیرند که متاسفانه از آن استقبال نشد.
* فکر نمیکنید که این پیشنهادها بیشتر نظر شخصی شما بود و ارادهای برای این کار وجود نداشت؟
- نمیتوانم قاطعانه بگویم که اراده از جانب دولت بود یا نه ولی من سعی کردم این مسئله را عملیاتی کنم. آسیبی که متوجه این حوزه هست، این است که صنف چاپ کمتر به ظرفیتهای خودشان توجه میکنند؛ انواع و اقسام گروههای اجتماعی در صنعت چاپ فعالیت میکنند؛ از وکیل گرفته تا پزشک و فرهنگی. اگر از این ظرفیتها و همفکری و مشاوره و نظر این افراد استفاده شود، بسیار میتواند راهگشا باشد. اتحادیه نتوانسته این کار را انجام دهد و تبدیل شده به محل تجمع و رفت و آمد افرادی خاص که عمدتاً هم بر اساس عادت و تکرار این کار را انجام میدهند. حتی نمیتوانند نمایشگاه بینالمللی چاپ و بستهبندی را برگزار کنند و از صنفهای دیگری میآیند آن را به دست میگیرند مثل اتحادیه کشبافها و صنف پیراهن دوزها. این نشاندهنده این موضوع است که صنف چاپ هنوز به ظرفیتهای خود ایمان پیدا نکردهاند.
* یعنی میگویید این امکان برای صنف چاپ وجود داشته ولی خودشان کمکار بودهاند.
- خودشان کمتوجه بودهاند و دو دلیل دیگر که باعث شد من تصمیمم را بگیرم یکی این بود که متاسفانه در صنعت چاپ به این ظرفیت
درونی توجهی نمیشود و منطقاً باید من از مسئولیت خودم جدا بشوم و جایم را به کسی دیگری بدهم. من چهار سال و نیم همه فضا را در اختیار اعضاء این صنعت گذاشتم. شاید باور نکنید من در سال گذشه تمام اتحادیهها را جمع کردم و از آنها خواستم که یک اتحادیه کشوری تشکیل بدهند ولی تا امروز که من خدمت شما هستم، اگر شما چیزی درباره این اتحادیه شنیدهاید، من هم شنیدهام. آن هم فقط به دلیل نگاههای کوتاه بینانهای مثل اینکه خوب! اگر این اتحادیه تشکیل شود، چه کسی رئیس خواهد شد و قدرت در دست چه کسی خواهد بود و از این قبیل حرفها. در صورتی که میتوانست این اتفاق بیفتد. شما کمتر شاهدید که یک مقام دولتی بیاید و تاسیس یک تشکل غیردولتی را پیشنهاد بدهد تشکلی که ممکن است بعدها با خود دولت مواجهه پیدا بکند. ولی من چنین خطری احساس نمیکردم و فکر میکردم که آنها میتوانند کمک حال ما و بازوی ما باشند. خوب! وقتی شما میبینید این اتفاقها نمیافتد، یعنی اینکه یک جای کار مشکل دارد و باید به باور مشترکی رسید و این کار زمان میبرد.
* من باز هم به صحبتهای آقای پرویز استناد میکنم؛ 5 بار استعفای توسط یک مسئول در کمتر از پنج سال نشانه بیمیلی او برای ادامه کار است. فکر نمیکنید این میتواند برای صنعت چاپ ما آسیبزا باشد از این نظر که پروژهها و طرحهای شما و همکارانتان مدام درجا خواهد زد و به جایی نمیرسد؟
- زمانی میتواند آسیبزا باشد که برونداد رسانهای داشته باشد و بخواهد به صنف منتقل شود که چنین اتفاقی نیفتاده است. ضمن اینکه این چهار نوبتی که آقای پرویز گفتهاند کمی به مزاح بوده است!
* البته آقای پرویز با کسی شوخی ندارند!
- چرا، جایش باشد شوخی هم میکنند البته اگر به ضرورت باشد. ببینید ما در مورد برنامه پنجم یک کار کارشناسی قوی و جدی شروع کردیم تا بلکه بتوانیم برای اولین بار حوزه چاپ را وارد نظام برنامهریزی کشور کنیم. اگر هم قبلاً بود در لفافه و در پوشش نشر بود و صراحتاً چیزی به نام صنعت چاپ ذکر نشده بود. ما در کارشناسیهای عدیدهای که انجام دادیم، یک ماده واحده را پیشنهاد کردیم که در شورای برنامهریزی وزارتخانه مصوب شد و در کارگروهی در ریاستجمهوری هم به تصویب رسید و به کارگروه اصلی که برای تبیین بندهای مختلف برنامه به ریاست معاون اول رئیسجمهور برگزار میشد رفت ولی و به محض اینکه به این بند رسیدند دوستان گفتند این مربوط به بحث صنعت است و ربطی به فرهنگ ندارد و وقتی رفتند بحث را در حوزه صنعت بررسی کنند چون وزارت صنایع اصلاً خودش را متولی چاپ نمیدانست و نمیداند بحث نه تنها تصویب نشد بلکه حتی طرح هم نشد و به همین سادگی کل موضوع منتفی شد. جالب اینجاست که در وزارتخانه هم آب از آب تکان نمیخورد و اصلاً کسی اعتراض نمیکند که چرا این اتفاق افتاد. چه کسی باید میرفت اعتراض میکرد؟ وزیر یا معاون وزیر؟ چرا دفاع نکرد؟
فکر نمیکنید دست کم برخی از مشکلات موجود در عرصه چاپ از نگاه اداری وزارت ارشاد به این عرصه ناشی میشود؟
- من درباره حوزههای دیگر نمیتوانم اظهار نظر کنم اما در حوزه چاپ که در آن مسئولیت داشتهام میتوانم حرف بزنم. من سعی کردم تمام روابط زائد اداری را حذف کنم و بعداً هم فکر کردم که میتوانیم بخشی از کارها را به ادارات کل ارشاد استان واگذار کنیم. در حوزههای دیگر فرهنگی اگر نگاه، نگاه حداقلی باشد و بنایمان بر این باشد که کار مردم را راه بیندازیم و هر چقدر میتوانیم سنگلاخهای مسیر فرهنگ را برداریم و راه را هموارتر کنیم فکر میکنم که خود صنف و بدنه آن حوزه هم با ما همکاری میکنند اما چنانچه آنها این اراده و حسن نیت را در ما نبینند و احساس کنند که دولت آمده مانعی ایجاد کند طبیعی است که اعتماد نمیکنند. مهمترین کاری که در حوزه فرهنگ باید انجام دهیم اعتمادسازی است و اهالی فرهنگ چه در حوزه هنر مکتوب چه غیرمکتوب باید به متولی حوزه فرهنگ اعتماد کنند و اگر اینگونه شود حتی اگر منِ مسئولِ نوعی نقص داشته باشم معذورات و محذوراتی داشته باشم به سادگی آنها را میپذیرند. من این را تجربه کردهام. بی رو در بایستی با اهالی صنف نشستهام و گفتهام من نمیتوانم این کار را انجام دهم. مثلاً در مورد شهرک چاپ که من میروم و تلاشم را انجام میدهم اما به نتیجه مطلوب نمیرسم آنها من را باور میکنند. در حوزه فرهنگ باید اولاً از طرف دولت حسن نیت وجود داشته باشد و از طرف دیگر باید اعتماد عمومی را نسبت به کار خودش جلب کند. اگر دولت این کار را انجام دهد، فکر میکنم این ارتباط برقرار خواهد شد.
* بحث شهرک چاپ را مطرح کردید. این پروژه به کجا رسید؟
- شهرک چاپ با حضور من کلید خورد و قبل از آن حتی ایدهاش هم مطرح نبود. آن زمان ما رفتیم کار اجراییاش را شروع کردیم و زمینی را روبروی فرودگاه امام خمینی (ره) دیدیم. برای قم هم ملکی در نظر گرفته شد. در مورد مشهد هم مذاکراتی را انجام دادیم و داشتیم کارهای مربوط به دو استان دیگر را هم انجام میدادیم. اما این میان مسئلهای پیش آمد و این یکی از همان چیزهایی است که دلایل استعفای من را تائید میکند. دوستان ما در وزارت صنایع به دلیل اینکه صنعت چاپ جزو دلمشغولیها و اساساً در حوزه وظایف و مسئولیتهای آنها نبود این مسئله را بالاجبار یا اگر اسمش را رو دربایستی نگذاریم به عنوان یک اتفاق پذیرفته بودند و الّا به لحاظ سازمانی هیچ مسئولیتی نداشتند.
* قرار بود این پروژه را وزارت صنایع بسازد و آن را در اختیار چاپخانهداران قرار دهد؟
- بله. شرکت شهرکهای صنعتی تهران قرار بود زیرساختهای آنجا را بسازد و زمین را در اختیار چاپخانهداران قرار دهد که تا به امروز متاسفانه اتفاقی نیفتاده است. اما شهرک چاپ قم توسط شرکت شهرکهای صنعتی استان قم ساخته شد و آنطوری که من اطلاع دارم قرار است تا شهریورماه هم واگذاریهایش شروع شود. اینها را با هم مقایسه کنید. به این برمیگردد که چه کسی انگیزه دارد و چه کسی انگیزه ندارد وگرنه هیچ وظیفه سازمانی الزام نکرده است و به همین بهانه هر کس بنا به سلیقه خودش کار میکند.
* یعنی صرفاً نبود انگیزه باعث متوقف شدن این پروژه در تهران شده است؟
- دقیقاً. چون الزام قانونی پشت قضیه نیست. من عرضم این است اگر چنانچه این حدود وظایف تعریف و تعیین شود آنوقت میتوان الزامات قانونی را تعریف کرد و متناسب با آنها بر عملکرد مسئولان نظارت کرد و از آنها پاسخ خواست.
* برویم سراغ چاپ کتابهای درسی کشورهای همسایه که البته متوقف هم شد. گفته میشد مشکلات سیاسی ناشی از حضور آمریکا در افغانستان و عراق موجب توقف این طرحها در این کشورها بود. لطف کنید در این باره شفاف توضیح دهید.
- من قبول ندارم که این مسائل سیاسی بتواند نقش جدی بازی کند گو اینکه بیتاثیر نیست. اما تجربه حوزه تجارت و اقتصاد نشان داده اگر کسی مصمم باشد که کاری را انجام دهد از این موانع هم میتواند به راحتی عبور کند. ضمن اینکه دنیا فقط افغانستان نیست. دنیا دنیای بزرگی است و ما باید تصورمان را از حوزه صادرات اصلاح کنیم. این تصور که ما به صورت کمک یا امتیاز این کارها را برای کشورهای دیگر انجام دهیم کار اشتباهی است. باید نگاه، نگاه متقابل و تعاملی باشد؛ بخشی از نیازهای آنها را ما تامین بکنیم بخشی از نیازهای ما را آنها. تصورمان این نباشد که چون افغانستان دوران زیادی تحت اشغال و ستم و جنگ بوده، قاعدتاً ما هر چیزی را بدهیم آنها باید بپذیرند و اساساً آنها باید بیایند از ما تقاضا کنند. نه! اینگونه نیست. آنها میتوانند نیازهایشان را از هزاران جا از چین، از ترکیه از کشورهای دیگر که به مراتب کارهای باکیفیتتری از ما تحویلشان میدهند، تامین کنند. البته فقط بخشی از مشکل جدی که در حوزه صادرات وجود داشته به چاپ کتابهای درسی برمیگردد و البته حجم زیادی از این مشکل بحث بستهبندی است. بخش اصلی این مشکل به نگاههای بخشی برمیگردد یعنی اساساً چیزی به عنوان تولید محصولات چاپی برای صادرات شکل نگرفته است. نکته دیگر این است که تجربه کارهای مشترک هم نداریم؛ اینکه ما به صورت کنسرسیوم شرکت کنیم. مثلاً اگر میخواهیم یک پروژه بزرگ را در سطح بینالمللی انجام دهیم از توانمان خارج است که چهار، پنج تا چاپخانه با همدیگر یک کنسرسیوم تشکیل بدهیم و پروژه را از طرف خارجیمان بگیریم. اجازه بدهید که این را هم بگویم که در تجربه چاپ کتابهای درسی عراق دوستانی که برای این کار اقدام کردند، متاسفانه خاطره تلخی را به جا گذاشتند و با حیثیت صنعت چاپ ایران بازی کردند.
* بیشتر توضیح میدهید؟ یعنی دقیقاً چه کار کردند؟
- دوستانی که در اتحادیه چاپخانهداران بودند و پروژه چاپ کتابهای درسی عراق را بر عهده گرفتند واقعاً مشکلات جدی ایجاد کردند. هم در کیفیت کارهایی که ارائه دادند هم در زمان تحویل کار خُلف وعده کردند و مسائل دیگر که متاسفانه باعث شد هم طرف عراقی اعتمادش را به صنعت چاپ ایران از دست بدهد و هم ایرانیها ضرر کنند چون ابتدای کارشان بود و داشتند دورخیز میکردند برای کارهای بینالمللی لذا با ترس بیشتری مواجه شدند و این باعث شد جسارت ورود به بازارهای دیگر کشورها را هم از دست بدهند. به هر صورت خیلی از کشورها به خصوص کشورهای مشترک المنافع این ظرفیت را داشتند که ما برویم کار چاپی آنها را انجام دهیم. نداشتن تجربه برای کارهای جمعی و انجام کارهای صادراتی و تجربه تلخی که در ابتدای کار پیش آمد مانع از ادامه کار شد. فکر میکنم اتحادیه صادرکنندگان محصولات صنعت چاپ میتوانست در این زمینه نقش ایفا کند و اساساً وظیفهاش این بود که بیاید با سازمان توسعه تجارت، وزارت ارشاد، وزارت بازرگانی و دیگر سازمانهای مرتبط رایزنی کند که به اعتقاد من آنطور که باید و شاید نتوانست این کار را انجام دهد.
* اساساً فکر میکنید صنعت چاپ ما این توان را دارد که کتابهای دیگر کشورها را چاپ کند؟ بگذراید از زاویه دیگر این سوال را بپرسم. آیا از آن طرف هم این تقاضا وجود دارد یا این فقط اصرار ماست؟ آنها خودشان نمیتوانند کتابهای خودشان را چاپ کنند؟
- ما نمیتوانیم در خلاء زندگی کنیم. این یک بازار است و بازار هم یک میدان جنگ است .یعنی اینگونه نیست که آنها به یک کالا نیاز داشته باشند و شما بروید آنجا و آنها هم بگویند که الّا و بلّا فقط شما باید این کار ما را انجام دهید. طبیعی است که وقتی ما میرویم آنجا رقیب داریم. یک رقیبمان ترکیه است و یک رقیبمان چین است. باید آنجا رقابت کنیم و در کیفیت کارمان و در زمان تحویل آن رقابت کنیم. طبیعی است تا تجربه نکنیم نمیتوانیم رقابت کنیم. تجربه مشخص و مناسب ما نمایشگاه پکو بود که در مشهد برگزار شد و هنوز هم که هنوز است پیامدهای مثبت آن وجود دارد.
- در عرصه آموزش صنعت چاپ ما با یک فاجعه مواجهیم و اصلاً ابایی ندارم از اینکه این اصطلاح را به کار ببرم. مادامیکه ما به آموزش توجه نکنیم هیچ حرفی در زمینه توسعه صنعت چاپ و صادرات محصولات آن و بلکه ادامه حیات این صنعت نمیتوانیم بزنیم. آموزش هم باید در همه ارکان این صنعت اتفاق بیفتد. هم آموزشهای پایهای و هم آموزشهای فنی و حرفهای و هم آموزشهای عالی که برای آینده صنعت چاپ میتواند مفید باشد. ما حتی در یک دانشکده صنعتی رشته چاپ نداریم. جالب اینجاست که چاپ یک رشته کاملاً فنی است و باید آموزشهای فنی حرفهای داشته باشیم در حالی که فقط سه آموزشگاه فنی و حرفهای در تهران، قم و اصفهان داریم که اگر به آنجاها مراجعه کنید با گریه و زاری خارج میشوید. همه اینها به همان نکتهای برمیگردد که ابتدا گفتم. صنعت چاپ در جای خودش قرار نگرفته است. حوزه فرهنگ نمیتواند دورههای آموزشی و کارگاهی چاپ را برگزار کند و اساساً این وظیفه را ندارد. وضعیت آموزش چاپ ما بسیار اسفناک است و چنانچه به آن توجه جدی نکنیم نباید توقع زیادی هم از آن داشته باشیم. برعکس معتقدم صنعت چاپ با توجه به پیشینهای که داشته و ظرفیت بالقوهای که دارد میتواند پذیرای استادان مختلفی از سراسر جهان باشد و باید این اتفاق بیفتد و گریزی از آن نیست. در حال حاضر تنها کاری که میتوانیم بکنیم این است که یا استادانمان را به خارج از کشور بفرستیم تا اطلاعاتشان را به روز کنند یا استاد از خارج به ایران وارد کنیم. تنها کاری که من توانستم بکنم این بود که مرکز علمی کاربردی واحد شماره 5 را تقویت بکنم. نگاهی به واحدهای درسی در زمینه چاپ بکنید. به جرات میتوانم بگویم که 10 سال است این واحدها عوض نشده است؛ رشتههایی که برای هنرستانهای چاپ در آموزش و پرورش در نظر گرفته شده است، به هیچ وجه با شرایط موجود ما تطبیق نمیکند. ما هنوز هم رشتهای به نام حروفچینی سربی داریم چیزی که سالهاست منسوخ شده است.
نظر شما