امیر حسین خداپرست درگفتگو با خبرنگار مهر در مورد قواعد خوانش متون علوم انسانی و روش خود از مطالعه این متون گفت: مهمترین قاعده خوانش متون علوم انسانی بهویژه متون علوم انسانی ای که مربوط به علوم انسانی غیرتجربی هستند یعنی رشتههایی مثل فلسفه ، توجه به وضعیت زمانی و مکانی و جهان نویسنده و متکلم و مؤلف است که آن متنها را تولید کردهاند. با این توجه هرمنوتیکی به جهان متکلم و جهان مؤلف ما میتوانیم وضعیت ذهنی او را دریابیم و با دریافتن وضعیت ذهنی و یک نوع ترجمه فرهنگی و یک نوع باز تولید ذهنی ِآن بین فضایی که خودمان داریم زندگی میکنیم میتوانیم به فهم درستر و مناسبتر و منسجمتر این متون دست پیدا کنیم.
وی افزود: در متون علوم انسانی بویژه متون علوم انسانی غیرتجربی ما از برخی متون استفاده میکنیم که مربوط به صدها سال پیش هستند و با اینکه مربوط به دوران قدیمی و کهن و چندصدساله هستند ولی از اهمیت آنها کاسته نشده است. آن چیزی که در این متون خیلی اهمیت دارد آن است که ما بتوانیم آن متن را به زبان خودمان ترجمه کنیم. مثل متن افلاطو ، بتوانیم به زبان خودمان ترجمه بکنیم و به تعبیر هرمنوتیکی بتوانیم آن را فهم کنیم.
این محقق و پژوهشگر حوزه فلسفه در مورد اینکه متون رشته خود را آیا بیش از چندبار مطالعه میکند نیز اظهارداشت: بله پیش میآید درزمینه فلسفی فردی که مطالعه میکند چندبار یک متن را مطالعه میکند و مقصود وی هم از چندبار مطالعه کردن دستیابی و کشف لایههای جدید از متن در هر بار مطالعه است تا بتواند به اعماق متن نفوذ کند. ضمن اینکه چند بار مطالعه کردن در دورههای زمانی مختلف میتواند روی دهد. برای مثال یکبار در جوانی و با دانستههای آن موقعتان رساله منطقی فلسفی ویتگنشتاین را میخوانید و یکبار در زمان میانسالی و یکبار در زمان کهنسالی آن را مطالعه میکنید. درطول این مدت که دارید این رساله را مطالعه میکنید دانستهها و دنیای شما آنقدر تغییر کرده که این تغییرات میتوانند وجوه مختلف آن متن را بکاود و به لایههای عمیقتر آن متن دست یابد.
خداپرست درمورد یادداشتبرداری از متون مطالعه شده همچنین گفت: یادداشتهای مطالعاتی در زمینه علون انسانی خیلی راحت طبقهبندی نمیشوند. همواره مسائل جدیدی درپرتو دیدگاههای جدید رخ میدهند که باید به مسائل گذشته نگاه کرد. ولی یک راه جدیدی برای یادداشت برداشتن از علوم انسانی این است که ما وقتی یک متن را میخوانیم ضمن آنکه آن متن را میخوانیم مقایسهاش کنیم با موضوعی که آن متن به آن مربوط است. وقتی مسائل آن موضوع را بتوانیم در ذهنمان فهرستوار بطور مجمل درنظر بیاوریم هر بندی که از این متن را میخوانیم ممکن است احساس کنیم به یکی از آن مسائل ربط دارد و میتوانیم گوشه صفحه کتابی که مطالعه میکنیم مثلاً با یک کدی نشان بدهیم که این به کدام مسئله ربط پیدا میکند.
نظر شما