به گزارش خبرنگار مهر در قم، در چند قدمی یکی از مکانهای خرید گرانقیمت شهر تلی از لباسهای کهنه و نیم دار بر روی هم انباشته شده است تعدادی از زنان درحال زیرورو کردن لباسهایی هستند که برروی زیراندازی آبی رنگ دریکی کوچههای منتهی به خیابان مرکزی شهر ریخته شده، لباسهایی که دیگر حتی دست دوم و سوم نیز نیستند و شاید حتی نام لباس کهنه را نتوان بر آنها گذاشت.
برخی از این لباسها به قدری کهنه و حتی دارای وصله است که این تصور در ذهن انسان شکل میگیرد که نیازمندی پس از سالها استفاده از آن، اینها را به دیگری بخشیده تا در اختیار نیازمندی دیگر قرار گیرد.
هر پنجشنبه در اینجا این بساط پهن است و زن و مردان بسیاری از ساعات اولیه صبح به این مکان مراجعه کرده و درمیان انبوه لباسهایی که توسط یکی از افراد جمع و در این محل ریخته میشود به دنبال لباس مناسبی برای خود هستند.
توانایی خرید لباس 8 الی 10 هزارتومانی برای فرزندم را ندارم
در این میان زن جوانی توجهم را جلب میکند که با سکوتی معنیدار درکنار لباسها نشسته است و آنها را زیر و رو میکند در چشمانش خستگی فروانی از سالهای زندگی نمایان است به او نزدیک میشوم اما نمیدانم چگونه صحبت را با او آغاز کنم.
پس از چند دقیقه ایستادن در کنارش میپرسم این لباسها خیلی کهنه است و معلوم نیست بر تن چه کسانی بوده است. و او انگارمنتظر این حرف من باشد میگوید: چارهای نیست خرید یک لباس برای فرزندم 8 الی 10 هزارتومان هزینه دارد وقتی در توانم نیست مجبورم از این لباسها استفاده کنم.
با خود میاندیشم این زن شاید سالها است که برای خرید لباس به بازار نرفته است وگرنه میدانست که خرید لباسی مناسب برای فرزندش بیشتر از اینها قیمت دارد.
میگویم اگر این لباسها آلوده باشد باید چندین برابر این قیمت را خرج درمان فرزندت کنی. اما دوباره با خود میاندیشم که این افراد تا زمانی که بیماری توان آنها را نگیرد به پزشک مراجعه نخواهند کرد.
وی ادامه میدهد چارهای نیست یکی از دستان همسرم قطع شده و توانایی کارکردن ندارد و من هم 7 فرزند دارم که باید به شکلی تن آنها را در سرما و گرما حفظ کنم. لباسها را به خانه میبرم و پس از شستن از آنها استفاده میکنم. با این سخن او دیگر من حرف و یا سؤالی برای پرسیدن ندارم.
مشاجره برای تصاحب لباس کهنه
از وی جدا شده و به سمت دیگر میروم پارچه نوشتهای که دراین مکان نصب شده نظرم را جلب میکند بر روی آن نوشته شده “ از اقلام موجود دو گروه میتوانند ببرند 1ـ طلاب بزرگواری که نیازمندی را میشناسند 2ـ نیازمندان شریفی که خود استفاده میکنند“ به واژه نیازمند شریفی که در پارچه نوشته آمده فکر میکنم: با بساطی که در اینجا پهن شده است و عبور عابرانی که برخی از آنها دقایقی را تأمل کرده و به این افراد نگاه میکنند نمیدانم آیا واژه نیازمند شریف دیگر معنایی پیدا میکند یا نه؟
درکناری میایستم و به این افراد که مشتاقانه درحال زیرو رو کردن لباسها هستند خیره میشوم برخی از آنها با پیدا کردن لباسی که مورد نظرشان است حتی با یکدیگر مشاجره میکنند که این لباس را ابتدا چه کسی برداشته است و در اینجا نیز مانند قانونی که در زندگی جاری است کسی که توانایی بیشتری داشته لباس را از دست دیگری میکشد و دوباره همگی آغازی برای یافتن را ادامه میدهند.
یکی از زنانی که از ظاهرش معلوم است اهل کشور افغانستان است هنگامی که متوجه نگاهها و سؤالهای من میشود به سمت من میآید و بدون این که سؤالی از او بپرسم میگوید: چه کنیم؟ اگر پول داشتیم هرگز راضی نبودیم که این لباسها را که معلوم نیست برتن چه کسانی بوده استفاده کنیم .
وی ادامه میدهد من مادری و دختری را میشناسم که به شدت در فقر بهسر میبرند تنها دارایی آنها یک فرش و یک یخچال است و حتی بخاری برای گرم کردن خود ندارند اگر شما میتوانید و یا کسی را میشناسید این خانواده را به او معرفی کنید تا کمکی به آنها بکنند. نمیدانم چه بگویم یا چه جوابی به او بدهم نمیدانم آیا نهادی وجود دارد که با وجود این همه فقیر که برای تهیه لباس به چنین راههایی متوسل میشوند کمکی به این بی بضاعتها داشته باشد.
یکی از زنان پس از زیر و رو کردن لباسها انگار که دیگر خسته شده از لباسها جدا شده و عقب میرود. در کنارش قرار میگیرم و میپرسم، لباسهای بهدرد بخور هم پیدا میشود؟ و او پاسخ میدهد: نه! لباسهای خوب معلوم نیست چه میشود؟ آنهایی که دیگر به درد نمیخورد را برای ما میآورند.
کمکهای نهادهای حمایتی کافی نیست
از او میپرسم چرا به سازمانها و نهادهای حمایتی برای دریافت کمک مراجعه نمیکنید؟ میپرسد کجا بروم که کمکهایشان بتواند زندگی مرا اداره کند و مرا از فقر نجات دهد؟ و این سؤالی بود که این روزها زیاد میشنیدم. با خود گفتم واقعا چرا با وجود نهادها و سازمانهای حمایتی اعم از دولتی و خصوصی که میتوانند با کمکهای خود عزتمندی را به این خانوادهها هدیه دهند آنها مجبورند هر پنجشنبه به امید یافتن لباسی مناسب در میان انبوهی از لباسهای نامناسب و کثیف رهسپار این خرابه شوند؟ برخی از این لباسها به قدری کهنه است که برای این افراد نیز ارزشی ندارد این را از حرکت زنی که دو سه تا از لباسها را به عنوان زیر انداز استفاده کرد متوجه شدم.
پس از گذشت حدود نیم ساعت دیگر کسی به لباسهای باقی مانده نگاه هم نمیکند اینها لباسهایی هستند که دیگر حتی ارزش زیرو رو کردن را ندارند همه در گوشه و کنار خرابه نشستهاند و با رسیدن عابری که بقچه و یا وسیلهای را در دست دارد به سمت وی هجوم میبرند تا اولین نفری باشند که این تحفه کهنه را برای خود به ارمغان بر میدارد.
از آنها درباره فردی که این لباسها را به اینجا میآورد سؤال میکنم یکی از زنها فردی روحانی را به من نشان میدهد به طرف او میروم و میگویم شما مسئول جمعآوری لباسها و آوردن آن به این مکان هستید؟ میگوید: مسئول اصلی کسی دیگر است کار شما چیست از او سؤال میکنم این لباسها را از کجا میآورید؟
وی جواب میدهد لباسها بیشتر مال افرادی است که به ما میدهند و ما برای این افراد میآوریم. میگویم اصلا تمیز به نظر نمیرسند اگر آلوده باشند موجب بیماری این افراد میشوند؟
وی ادامه میدهد: خوب دیگر ما به آنها میگوییم که باید لباسها را بعد از بردن به خانه تمیز بشویند. در این هنگام وی کارت ویزیتی را از جیب خود بیرون میآورد و به من میدهد کارتی با زمینه مشکی و جملاتی زرد رنگ که نوشته شده بود: «کیف، کفش و لباسهای کهنه خود را به نیازمندان برسانید» و در انتها نیز نام شخص و شماره تلفنی از وی بر روی کارت درج شده بود.
بسیار تعجب کردم برای همه چیز کارت ویزیت دیده بودم جز برای جمعآوری لباسهای کهنه دیگران! کارت ویزیت را میگیرم در حالی که با خود فکر میکنم واقعا چه کسی باید پاسخگوی این خانوادهها باشد؟
چند قدمی از این افراد فاصله میگیرم در حالی که غرق تفکرات خود هستم ناگهان خود را در خیابانی میبینم که بورس لباسهای گرانقیمت شهر است و تنها چند قدم با این افراد فاصله دارد به ویترین یکی از این فروشگاهها نگاه میکنم که برچسب یکی از لباسهای آن قیمت 100 هزار تومان را نشان میدهد.
--------------------------------
گزارش و عکس از سیده مرضیه میرقادری
نظر شما