به گزارش خبرنگار مهر، در ادامه سلسله نشستهای انجمن جامعهشناسی ایران، نشست "بررسی نقش نخبگان در سه انقلاب: مشروطه ایران، میجی ژاپن و سویاتسن چین" با سخنرانی غلامرضا عظیمی توسط گروه علمی تخصصی جامعهشناسی صنعت انجمن جامعهشناسی ایران، روز دوشنبه، 11 بهمن ماه در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد.
عظیمی در آغاز سخنان خود با اشاره به اینکه وقتی از مدرنیته یا توسعه سخن گفته میشود باید به سطوح و ابعاد مختلف آن توجه داشت، گفت: سؤال اصلی در بحث حاضر این است که حاملان و کنشگران اصلی در توسعه و نوسازی چه کسانی هستند که در همین راستا میتوان گفت که نخبگان یک جامعه از جمله این اثرگذاران محسوب میشوند.
وی ضمن بیان این نکته که سه کشور ایران، ژاپن و چین، اولین کشورهایی بودند که در آسیا انقلاب را تجربه کردند، افزود: سؤال اصلی در بحث حاضر این است که ترکیب درون و بین نخبگان در سه انقلاب مشروطه ایران، میجی ژاپن و سویاتسن چین چگونه بود و این وضعیت چه تأثیری بر پیادهای این سه انقلاب داشت؟ البته تئوریهای گوناگونی در رابطه با نخبگان در جامعهشناسی وجود دارد که در یکی از آنها، ارسلان، جامعهشناس ترک، از دو ویژگی برای نخبگان یعنی قدرت و نفوذ نام میبرد.
این پژوهشگر علوم اجتماعی با تأکید بر اینکه نخبگان تنها به معنای فردی مدنظر نیست بلکه باید آن را همچون گروه ساختاری به معنای جامعهشناسی کلمه در نظر گرفت، تصریح کرد: در گروه ساختاری افراد دارای رابطهای هدفمند و مستمر با اهدافی مشخص هستند.
وی در ادامه با مروری گذرا بر تئوریهای مربوط به نخبگان خاطرنشان کرد: ما دستهای تئوریهای کلاسیک داریم مانند پارهتو، موسکا و میکلز. برای پارهتو عوامل روانشناختی در تعریف وی از نخبگان اهمیت بسیاری دارد. وی به دو گروه نخبگان حکومتی و نخبگان غیرحکومتی قائل است و میگوید گردش نخبگان در یک جامعه بسیار مهم است چرا که سبب پویایی جامعه میشود. موسکا، دیگر جامعهشناس ایتالیایی اما بر خلاف پارهتو به گروه نخبگان اشاره میکند. همچنین میکلز همین بحث را در قالب سازمانهای تودهای چپ مورد بررسی قرار میدهد.
عظیمی ادامه داد: رایتمیلز دیگر متفکری است که طبقه نخبگان را تناقض در کلمه میداند. به نظر او طبقه یک مفهوم اقتصادی است در حالیکه نخبگان واجد این ویژگی نیستند. وی اصطلاحی به نام نخبگان قدرت وضع کرده و نخبگان آمریکا را نیز در سه دسته رؤسای شرکتها، رهبران سیاسی و فرماندهان نظامی معرفی میکند.
وی ضمن نام بردن از باتامور و گیروشه که آنها نیز درباره نخبگان به بحث پرداختهاند، سخنانش را پی گرفت و گفت: چلبی دیگر متفکر در این حوزه است. از نظر وی نخبگان کسانی هستند که منابع ارزشمند جامعه را در اختیار داشته باشند و از همین جاست که میتوان به نخبگان اقتصادی که تولید پول و ثروت میکنند، نخبگان سیاسی که تولید زور میکنند، نخبگان فرهنگی که تولید ایده و اندیشه میکنند و نخبگان اجتماعی که تولید احساس میکنند، قائل شد.
این پژوهشگر علوم اجتماعی در ادامه به بررسی وضعیت این چهار گروه نخبه در سه انقلاب مشروطه ایران، میجی ژاپن و سویاتسن چین پرداخت و تصریح کرد: نخبگان اقتصادی در قرن 19 در ژاپن تجار و دایمیوها (اشراف زمیندار بزرگ) بودند و نخبگان سیاسی نیز شوگانها (نفر دوم پس از امپراطور که واجد قدرت اجرایی هم بودند)، دایمیوها و ساموراییها (بهعنوان نیروی نظامی) بودند. همچنین از روشنفکران میتوان به عنوان نخبگان فرهنگی نام برد و به نظر میرسد در حوزه اجتماع تلفیقی از سه حوزه دیگر وجود داشته است.
وی خاطرنشان کرد: انقلاب میجی انقلابی بود که از بالا شکل گرفت. در واقع سیستم ژاپن، سیستمی فدرالیستی بود که در عین حال که امنیت، قدرت و نظم وجود داشت، استبدادی هم نبود. به همین دلیل بود که اقتصاد ژاپن قبل از انقلاب هم پیشرفته بود. اما جامعه پراکنده منظم ژاپن، پس از برخورد با نیروهای خارجی و غرب، دچار تغییر شد. البته جامعه ژاپنی بر خلاف چین و ایران در پی دموکراسی نبود چون استبدادی در آنجا وجود نداشت.
عظیمی یادآور شد: نکته مهم در جامعه ژاپن قرن 19 این بود که هیچ کدام از شوگانها، دایمیوها و یا ساموراییها با کشوری بیرونی متحد نشدند تا یکی از گروههای نخبگان در داخل ژاپن را سرکوب کنند. روشنفکران ژاپن همگی عظمت ژاپن را میخواستند و نه دموکراسی را. در واقع همه نخبگان ژاپن میخواستند تحت سلطه امپراطور، عظمت ژاپن حاصل شود. در این میان ساموراییها تنها گروهی بودند که کمی تزلزل داشتند که آنها نیز در نهایت به امپراطور نزدیک شدند. بنابراین میتوان گفت که از آنجایی که جامعه ژاپن قرن 19 استبدادی نبود، در نتیجه هیچ نیروی گریز از مرکزی نیز در میان نخبگان ژاپنی وجود نداشت.
وی سپس به بررسی جامعه چین پرداخت که در آن تمرکز قدرت بسیار بالا بود و امپراطور در آن همه کاره محسوب میشد و گفت: نخبگان اقتصادی در زمان انقلاب سویاتسن چین تجار و زمینداران، نخبگان سیاسی امپراطور و ژانتریها (بوروکراتها)، نخبگان فرهنگی روشنفکران و نخبگان اجتماعی تلفیقی از این سه گروه بودند. در انقلاب سویاتسن همه نخبگان میخواستند امپراطور برود اما اینکه پس از آن چه اتفاقی خواهد افتاد، مطرح نبود. این نخبگان که وفاق در درون و بین آنها بسیار کم بود، در واقع به دنبال دموکراسی بودند.
این پژوهشگر علوم اجتماعی یادآور شد: اساس در جامعه ژاپن وفاداری بود در حالی که اساس در جامعه چین ترس بود. امپراطور در چین اجازه شکلگیری هیچ طبقهای را نداده بود و در نتیجه روشنفکران و دیگر نخبگان دقیقاً نمیدانستند چه میخواهند. امپراطور هم مدام با کشورهای خارجی توافق میکرد تا بخشی از نخبگان داخلی را سرکوب کند.
وی در ادامه به بررسی وضعیت نخبگان در انقلاب مشروطه ایران پرداخت و تصریح کرد: در زمان انقلاب مشروطه، نخبگان اقتصادی تجار و زمینداران، نخبگان سیاسی شاه و سران قبایل، نخبگان فرهنگی روشنفکران و نخبگان اجتماعی که تولید احساس میکردند، روحانیون بودند. ما بر خلاف جامعه ژاپن و مانند جامعه چین، قانون ارثبری پسر اول نداشتیم. شاه همه کاره بود و البته هر جایی هم که کم میآورد حمایت خارجیها را طلب میکرد. همچنین هم شاه و هم سران قبایل به عنوان نخبگان سیاسی مخالف انقلاب بودند.
عظیمی با اشاره به اینکه جامعه ایران همواره آزادی را با آشوب تجربه کرده است، خاطرنشان کرد: نخبگان بر سر این موضوع وفاق داشتند که شاه باید برود اما این نکته که پس از آن چه خواهد شد، مطرح نبود. همچنین در این زمان تشتت، هم از نظر عینی و هم از نظر فرهنگ سیاسی به شدت میان نخبگان وجود داشت. بنابراین میتوان گفت که هر چه سیستم بستهتر باشد، میزان وفاق نخبگان کمتر خواهد بود و در نتیجه سیستم در جهت منافع عمومی خود عمل نخواهد کرد و نخبگان نیز ویژگی گریز از مرکز خواهند داشت.
نظر شما