در بخشهای قبلی به بررسی کتاب "از کاخ شاه تا زندان اوین" پرداختیم. این بار به بازخوانی یخش هایی از کتاب یادداشتهای امیراسدالله علم به ویژه آن دسته از یادداشتهایی که به همپیمانی او با رژیم صهیونیستی و خیانتهایش در حق مردم ایران اشاره دارد، میپردازیم.
شنبه 21/1/1355: ... چون دکترها میآمدند و میخواستند قبل از معاینه شاهنشاه با من مذاکره کنند، سر شام نرفتم. بودجه مرکز پژوهشهای تبلیغاتی در آمریکا را که با اسرائیلیها عمل میکنیم، تنظیم کردم.
یکشنبه 22/1/1355: صبح شرفیاب شدم. با آنکه شرفیابی طولانی بود، ولی تمام کارهای جاری بود، منجمله بودجه مرکز تبلیغات سری را که با اسرائیلیها داریم، تصویب فرمودند.
چهارشنبه 1/2/1355: سفیر اسرائیل را پذیرفتم. گزارش نمایندگان کمیته سنای آمریکا را که برای مطالعه در امر [تحریم] embargo صدور اسلحه به ایران داده بودند (آن چیزی که به دست اسرائیل رسیده) برایم آورد. بعد هم گفت آمریکاییها به ما میگویند شما چرا با ایران بیشتر همکاری نمیکنید و ما گفتهایم این بسته به نظر ایران است. همچنین آمریکاییها گفتهاند ما از نظر تربیت پرسنل بیش از آن پیش رفتهایم که آمریکاییها خیال میکردند.
مقداری هم راجع به کنفرانس وزرای خارجه اسلامی در اسلامبول که ماه آینده تشکیل خواهد شد میگفت و استدعا داشت که مثل کنفرانس جده یک دفعه به صورت کنفرانس کشورهای عرب در نیاید (چون در آنجا یک دفعه تصمیماتی علیه اسرائیل گرفته شد و مخصوصاً این مسئله که اسرائیل یک کشور نژادپرست است تسجیل شد). میگفت در این زمینه مصراً استدعا داریم که از حالا دولت ایران این مطلب را در نظر داشته باشد. میگفت [نجمالدین] اربکان، رئیس یک اقلیت کوچک مجلس ملی ترکیه نوکر و حقوقبگیر قذافی است، باید مواظب او باشید که خیلی ممکن است [آشوب] agitation بکند. در آخر مطلب عجیبی عنوان کرد، به این صورت که کشور او در امر اسلحه و ساختن اسلحههای بسیار مدرن (شاید منظور او بمب اتمی بود) پیشرفت بسیار کرده است، به طوری که دنیا را به تعجب و تحسین واخواهد داشت.
چون اطلاع از این وضع در شکل تصمیمگیری سیاسی اعلیحضرت همایونی ممکن است تأثیر کلی داشته باشد، از تو دعوت میکنم که بیایی از نزدیک ببینی که چه داریم. من که در دلم خیلی نگران شدم، به سادگی گفتم امسال بسیار کار دارم، قطعاً نخواهم توانست. به علاوه هیچ معلوم نیست که مصلحت ما و شما در این باشد که احیاناً خبر سفر من به اسرائیل در جایی درز کند. گفت مگر نخستوزیر ما به این جا نمیآید؟ تو را هم طوری میبریم که هیچ کس نفهمد. گفتم به هر حال خیلی تأمل دارد.
عرض کردم، یهودیها نسبت به روزنامه اطلاعات و همچنین ژورنال دو تهران که خیلی به آنها فحش میدهد، گله دارند. فرمودند، به طور کلی به اطلاعات تذکر بده که انعطاف به یک طرف چه عرب و چه اسرائیل به نفع سیاست عالیه کشور ما نیست.
سهشنبه 14/2/1355: به کارهای جاری رسیدم، منجمله سفیر اسرائیل را دیدم. اوامر شاهنشاه را به او ابلاغ کردم که اولاً ترسی از کنفرانس استانبول اعراب نداشته باشند، چون اغلب اعراب خواستهاند که آن را رنگ اسلامی بدهند. دیگر اینکه برای دیدن قدرت نظامی اسرائیل، یک افسر [برود] بهتر از من است. ضمناً قدری راجع به روزنامههای آمریکا که به چه صورت اداره بشوند، صحبت کردیم و قرار شد اقدام کنیم.
چهارشنبه 15/2/1355: عرایض [اوری] لوبرانی سفیر اسرائیل را عرض کردم (دیشب نوشتهام). فرمودند، برای ملاحظه پیشرفتهای نظامی آنها ممکن است ارتشبد [حسن] طوفانیان را بفرستم (قائممقام وزیر جنگ در تدارکات ارتش یا همه کاره خریدهای ارتش) تا اگر وسائلی به درد ارتش ایران هم بخورد، در نظر بگیرد.
چهارشنبه 19/3/1355: [اوری لوبرانی] سفیر اسرائیل را پذیرفتم و به او گفتم که من در مورد خبری که در جراید [آمریکا] منتشر شد که [سیروس] پرتوی مدیر کل دربار برای بازرسی کارهای اردشیر زاهدی به آمریکا رفته است، بسیار ظنین هستم که خود شما دادهاید، زیرا شما با اردشیر میانه خوبی ندارید و خواستهاید او را خراب کنید. قسم خورد که همچو چیزی نیست... مذاکرات با سفیر اسرائیل و شوروی را هم عرض کردم. فرمودند، به اسرائیلیها بگو تمام پدرسوختگی روزنامههای آمریکا زیر سر شماست.
چهارشنبه 17/6/1355: صبح شرفیاب شدم و به تفصیل مذاکرات با سفیر اسرائیل را به عرض مبارک رساندم. ابتدا قسمتهای خوب را عرض کردم. آن اینکه یانکلوویچ که کارهای تبلیغاتی ما را در آمریکا قرار است اداره بکند و مشاور ماست (از طرف اسرائیلیها معرفی شده)، مشاور تبلیغاتی کارتر شده است. دیگر اینکه [دراک] Druck هم که قرار است کارهای اجرایی ما را باز در تبلیغات اداره بکند، مشاور تبلیغاتی فورد شده است. شاهنشاه خندیدند. فرمودند کار فرمانفرما را کردهاید که هر پسرش را رابط یک سفارتخانه خارجی میکرد. عرض کردم، سفیر [اسرائیل] میگوید شما دو جور باید عمل کنید، یکی [در زمینه سیاسی] Politics است و یکی درست کردن [چهره] image، موضوع [چهره] را آسان میشود درست کرد و با همین وسائل ارتباط جمعی یا به اصطلاح امروز، رسانههای گروهی، میتوان تاحدی عمل کرد، ولی عمل [سیاسی] Politics احتیاج به lobbying دارد و شما در این قسمت خیلی ضعیف و حتی صفر هستید و در [کنگرهی آمریکا] Capitol Hill از ایران خبری نیست. سفیر شما خیال میکند با چند تا مأمور بزرگ وزارت خارجه یا خود کیسینجر ارتباط داشتن، موضوع را حل میکند، ولی اینطور نیست.
جمعه 19/6/1355: ...عصری [اوری لوبرانی] سفیر اسرائیل را پذیرفتم و در مورد امری که شاهنشاه فرموده بودند، مجدداً با او صحبت کردم و نقشه کشیدیم که چه جور برای تصویب خرید اسلحه، ما متفقاً در سنای آمریکا عمل کنیم. او به من گفت فردا که وزیر دفاع ما [شیمون] پرز شرفیاب میشود، خوب است که شاهنشاه اظهاری در این زمینه به او بفرمایند. آنوقت دست من خیلی قویتر میشود.
چهارشنبه 24/6/1355: صبح [اوری] لوبرانی سفیر اسرائیل [را] پذیرفتم و در خصوص فروش اسلحه آمریکا به ایران که قرار بود اسرائیلیها هم lobbying بکنند، گزارش او را شنیدم. میگفت تصور نمیکند که در کنگره موضوع رد بشود و قطعاً تصویب خواهد شد، ولی برای آینده لازم است همکاری نزدیک بین اسرائیل و ایران باشد. از اینکه [شیمون پرز] وزیر دفاع چه قدر تحت تأثیر اعلیحضرت همایونی قرار گرفته است، صحبت کرد. میگفت،[وزیر دفاع] میگوید ایشان در دنیای امروز بزرگترین لیدری هستند که من میتوانم سراغ بگیرم.
یکشنبه 11/7/1355: نامه اردشیر [زاهدی] را در خصوص رابطه با اسرائیلیها به عرض رساندم. شاهنشاه خندیدند. فرمودند، به هر حال این مطالب را به سفیر اسرائیل بگو. همچنین نامهی دیگری از مذاکرات [داریوش] همایون با اسرائیلیها فرستاده بود که گفتم دفتر مخصوص به تو بدهد. آن را هم با سفیر اسرائیل مذاکره کن.
سهشنبه 13/7/1355: ... سفیر اسرائیل را خواستم و جریان تماس اردشیر [زاهدی] را با سفیر اسرائیل در واشینگتن به او گفتم. او مسألهای به من گفت که حائز اهمیت بود. آن اینکه کیسینجر برای دفاع از فروش موشک ماوریک به عربستان سعودی از آنها قول گرفته است که در افزایش قیمت نفت، سخت مخالفت و پافشاری کنند (شاید این مطلب را برای به هم زدن روابط ما با عربستان میگوید.
سه ساعت یانکلوویچ و معاون اداره اطلاعات و مطبوعات اسرائیل را پذیرفتم که گزارش مفصلی از [چهره] image ایران در آمریکا و اروپا تهیه کرده بودند، به من دادند. خیلی جالب بود و بسیار بد. خیلی در خواب خرگوشی و غفلت عمیق هستیم و من بسیار خوشحالم که این موضوع به من مراجعه شد تا به گوش شاهنشاه برسد.
یکشنبه 7/9/1355: ... سفیر اسرائیل استدعا کرده بود وزیر دادگستری کنیا که از دوستان آنهاست و او را به جای پیرمرد کنیاتا [رئیسجمهور وقت کنیا] میپرورانند، بیاید شرفیاب شود. اجازه فرمودند، منتها باید خودش استدعا بکند، نه توسط اسرائیل.
از پنجشنبه 11/9/1355 تا پنجشنبه 18/9/1355: روز چهارشنبه، 17 [آذر] اسرائیلیها با [منوچهر] گودرزی آمدند و نقشه تبلیغاتی را به دقت مطالعه و پیاده کردیم تا هفته آینده به عرض برسانم.
چهارشنبه 28/2/1356: ... قدری راجع به وضع سیاسی خاورمیانه و انتخابات اسرائیل که حزب سختگیر محافظهکار بر [حزب] کارگر پیروز شد، صحبت شد. عرض کردم، حالا وضع صلح خاورمیانه چه میشود؟ فرمودند، خیلی سختتر و پیچیدهتر و باز هم احتیاج غرب به ما زیادتر خواهد شد.
چهارشنبه 11/3/1356: ... کاغذی موسی صدر از لبنان نوشته بود. امر فرمودند، جواب نده. تمام تقصیرها به گردن خود این آدم [است]. حالا باز سنگ شیعیان را به سینه میزند.
شنبه 11/4/1356: .... سفیر اسرائیل را پذیرفتم. او با کمال عجله آمده بود توسط من استدعا کند شاهنشاه اجازه فرمایند [موشه] دایان وزیر خارجه به عنوان نماینده مخصوص دولت جهود شرفیاب گردد و نظرات شاهانه را قبل از رفتن [مناهم] بگین به آمریکا بداند. همچنین میگفت ما قطعاً در کنفرانس [اعراب و اسرائیل] ژنو شرکت میکنیم و سختگیری ما برای این است که مجال چانهزدن برای ما باقی باشد.
یکشنبه 12/4/1356: موضوع موشهدایان وزیر خارجه اسرائیل را به عرض رساندم. فرمودند، با ساواک ترتیب آن را بده.
دوشنبه 13/4/1356: عرض کردم، دایان آیا باید با وزیر خارجه [هم] ملاقات کند؟ فرمودند، ابداً. عرض کردم، چون دوست بیست ساله من است، خواسته مرا ببیند. او را بپذیرم یا نه؟ اگر اجازه فرمایید، به سفیر اسرائیل بگویم نه، از لحاظ سرّی بودن، بهتر است.
جمعه 17/4/1356: شاهنشاه، صبح موشهدایان را پذیرفتند و چه خوب شد که فرمودند من او را نبینم، وگرنه مرا امروز به تعب میانداخت.
پنجشنبه 13/5/1356: شاهنشاه صحبت فرمودند و فرمودند که میخواهم تو استعفا بدهی، منتها میخواستم کسی در بین نباشد و این مطلب را خودم به تو گفته باشم. از این بزرگواری و مرحمت خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم... من چندین دفعه با اشاره، به شاهنشاه عرض کرده بودم که مرخصم فرمایند، موافقت نمیفرمودند و از مسئله میگذشتند. حالا که قصد تغییرات اساسی داشتند، مطلب به نظر مبارکشان رسید و حتی در تلفن به من فرمودند که قصد تغییرات زیادی دارم و میخواهم که تو استعفا بکنی و جایت را به کس دیگر بدهم. من که از خدا خواستم و اگر هم حالم خوب بود، از خدا میخواستم که دیگر در اوضاع ایران بیدخالت باشم. چنان پیشآمد سیستان مرا سرد کرده است که به وصف نمیآید. مگر میشود از تمام ادعاهای حقه خود، [آن] هم در قراردادی که صددرصد بر ضرر است، گذشت و زیر آن را صحّه گذاشت؟
نظر شما