به گزارش خبرنگار مهر، نشست "انسان در فلسفههای اگزیستانس" با حضور شمسالملوک مصطفوی و علی محمد صابری چهارشنبه هفتم اردیبهشت در سرای اهل قلم برگزار شد.
در این نشست دکتر شمسالملوک مصطفوی با اشاره به اینکه وقتی بحث انسان مطرح میشود باید به شاخه انسان شناسی فلسفی توجه داشت گفت: انسان شناسی فلسفی شاخه جدیدی از فلسفه است که متأسفانه در ایران توجهی به آن نشده است. انسان شناسی فلسفی در قرون 17، 18 و 19 میلادی مطرح شد ولی ماکس شلر در قرن بیستم آن را به صورت امروزی آن مطرح کرد.
وی افزود: البته بحث انسان شناسی فلسفی به دوران سقراط بازمیگردد. جریانی قبل از سقراط به نام سوفسطائیان نیز این بحث را مطرح کردهاند که مورد غفلت قرار گرفته است. در این دو مشرب فلسفی بحث از "انسان" به جای بحث از طبیعت محور قرار گرفت و "انسان" محور بحث شد.
این محقق فلسفه در ادامه به بحث انسان در فلسفههای اگزیستانس با تأکید بر آرای کییرکگور، هایدگر و یاسپرس پرداخت و اظهار داشت: بیرون ایستادن واژهای است که در مورد انسان در فلسفههای اگزیستانس به کار میرود. Being را در اینجا به معنای عام میگیریم و اگزیستنس را وجودی میگیریم که مختص انسان است. چرا که انسان دارای وجوی خاص است که سایر اشیاء فاقد آن هستند.
وی تصریح کرد: کییرکگور پدر فلسفههای اگزیستانس است. در فلسفههای ماقبل وی بحث وجود در مقابل ماهیت مطرح شده است. نزد آنها وجود بدیهی بوده و لذا در مورد ذات یا ماهیت بحث میکردند. از اینرو نظامهای فلسفی به نظامهای انتزاعی تبدیل شدند که در مورد ذات و ماهیت بحث میکردند.
این استاد دانشگاه تأکید کرد: کییرکگور این سؤال را مطرح کرد که جای من انسان در این نظامهای فلسفی کجاست. محور بحثهای او انسان است. البته نه انسان به عنوان یک ماهیت، بلکه انسان به عنوان یک شخص فردی که تفرد دارد. یعنی من خودم یک شخص هستم با ویژگیهای خودم.
وی افزود: به اعتقاد کییرکگور انسان علاوه بر تفاوتهای ظاهری با همنوعانش، دارای تفاوتهای معنوی و درونی با آنها نیز است. در فلسفه او بحث ماهیت انسان مطرح نیست بلکه خود انسان مطرح است. او اگزیستنس انسان را ایمان را تعریف میکند. به عبارت دیگر نزد او وجه ممیزه انسان از سایر موجودات که او را انسان میسازد که دارای چنین اگزیستنسی است ایمان است.
وی تصریح کرد: از نظر او ایمان نه در ساحت عقل نظری جا میگیرد و نه در ساحت عقل عملی. ساحت ایمان، ساحتی است که انسان بتواند از ساحت عقل نظری (فلسفه) و عقل عملی (اخلاق) فراتر برود. لذا برای او ایمان شاخصه اگزیستنس انسان است. هر چه انسان خداگونهتر زندگی کند اگزیستنس انسان در درجه بالاتری قرار میگیرد.
استاد فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات در ادامه به بررسی انسان از نظر هایدگر پرداخت و گفت: بر خلاف آنچیزی که گفته میشود مسأله هایدگر وجود است باید توجه داشت که مسأله هایدگر بحران انسان معاصر است. البته در این بحث نیز محور انسان است. هایدگر معتقد است که نسبتی که انسان با عالم در قدیم داشته، قطع شده است و بر این اساس او بی خانمان شده است.
وی افزود: وقتی انسان سوژه شد و جهان ابژه، در آن هنگام بود که انسان بی خانمان شد. بر این اساس هایدگر به تاریخ فلسفه باز میگردد و آسیب شناسی میکند. او غفلت از وجود را عامل این بحران میداند و بازگشت به وجود را مطرح میکند. انسان هایدگری دارای اگزیستانس است. چنین انسانی را او "دازاین" میگوید. "دازاین" یعنی وجود اینجایی و آنجایی. "دا" به معنی اینجا و آنجا؛ یعنی هم مکانی است و هم زمانی.
استاد دانشگاه هنر در ادامه به بررسی شاخصهای دازاین از نظر هایدگر پرداخت و گفت: دازاین یا انسان از نظر هایدگر در هستی خودش کامل نیست. انسان چون دارای امکاناتی است و برخی از این امکانات را محقق میکند و برخی دیگر را نیز محقق نمیسازد لذا هیچگاه کامل نیست. ویژگی دیگر نزد او برای انسان این است که انسان دارای تفرد است. یعنی هر فرد منحصر به فرد است و دارای ویژگیهایی است که منحصر به خودش است. سومین ویژگی از نظر او برای انسان، انتخاب است. یعنی انسان میتواند وجودی اصیل یا غیراصیل داشته باشد. این انتخاب است که اصیل بودن یا نبودن انسان را تعیین میکند. اگر حق انتخاب از انسان سلب شود، غیر اصیل میشود. انسان انتخابگر انسان اصیل است.
مصطفوی در ادامه به بررسی موضوع انسان در فلسفه یاسپرس پرداخت و گفت: یاسپرس جزو فیلسوفان مطرح اگزیستانس است. برای او اگزیستانس انسان در عمل ساخته میشود. به اعتقاد او انسان مواجه با مشکلات و مصائب است و در مواجهه با آن مشکلات است که خودش را میسازد و از سایر موجودات متمایز میشود. از نظر یاسپرس انسان وقتی خروج میکند و به سوی امر متعالی میخواهد برود این امر متعالی و وجود فراگیر خداست و نه انسان.
در این نشست دکتر علی محمد صابری استاد فلسفه و عرفان اسلامی تربیت دبیر مجتمع آموزش عالی پیامبر اعظم(ص) انسان را هنر فلسفه اگزیستانس خواند و گفت: انسان، به عبارتی هنر فلسفه اگزیستانس است و به عبارتی هم نه. نگاه به انسان در دوران یونان باستان به عنوان یک ابژه بود. در دوران هلنیستی انسان موجود معقولی بود که به دریافت خود از عالم میپرداخت.
وی افزود: در قرون وسطی عقل و وحی یکی بودند و انسان در پرتو کلام خدا مورد بررسی قرار میگرفت. در دوران جدید و اولین بار دکارت، انسان را محور اندیشه و عالم هستی قرار داد. بر این اساس خدا و عالم نیز در پرتو انسان باید شناخته شوند.
وی تصریح کرد: در فلسفه جدید انسان محور است به عنوان یک سوژه. اما در تفکر و فلسفه اگزیستانس، انسان شأن والایی پیدا میکند که در فلسفههای قبلی چنین نبود. Being معنی بودن دارد ولی اگزیستنس از بودن بالاتر است و به معنای هست است. Being یک وجود ربطی است ولی اگزیستنس ظهور وجود حق تعالی است. در اگزیستانس این ظهور وجود معنای خاص پیدا میکند. هایدگر میگوید انسان محل ظهور وجود است که آنرا دازاین مینامد.
نظر شما