پیام‌نما

وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ * * * و [نیز یاد کنید] هنگامی را که پروردگارتان اعلام کرد که اگر سپاس گزاری کنید، قطعاً [نعمتِ] خود را بر شما می‌افزایم، و اگر ناسپاسی کنید، بی‌تردید عذابم سخت است. * * * گر سپاس خدا كنيد اكنون / نعمت خويش را كنيم افزون

۲۴ خرداد ۱۳۹۰، ۸:۳۷

گزارش خبری/

تابستان گذرانی با فراغتهایی رنگارنگ

تابستان گذرانی با فراغتهایی رنگارنگ

اصفهان - خبرگزاری مهر: تابستان که می‌شود خانواده‌ها در پی این هستند تا هر یک به نوعی امکانات تفریحی و آموزشی را برای فرزندانشان مهیا کنند که البته این گذران تابستانی گرم به سبک و شیوه‌هایی خاص است.

به گزارش خبرنگار مهر، وقتی شعاع آفتاب، خودش را تیزرها می کند روی حلقه‌های ترک خورده و بی‌جان زاینده‌رود ، جایی در ابتدای پل خواجو، پسر بچه‌های کم سن و سال با موهای تراشیده و گونه‌های آفتاب سوخته، با کلمات کودکانه‌شان رهگذران را به خرید، ترغیب می‌کنند و گاهی با ردیف کردن جملات منظمی برای تصاحب مشتری، بیوگرافی گرسنگی خود را به شکلی زیبا بازگو می‌کنند.

اینجاست که زندگی نم می‌کشد، اینجاست که روزگار سیلی می‌زند تا صورت ترک خورده پسرک سرخ شود "تو را به جان امواتت یک فال بخر" کاغذ تاشده صورتی، روی نوک مرغ عشق جا می‌گیرد تا حاصل چنین تلاشی، نان شود برای یدالله 11 ساله.

خواهرانش، مادرش و پدرش که با چرخ باربری، کاغذ و مقوا جمع می‌کنند، چشم‌های ابوالفضل ریز است و کشیده، با پوستی زرد، قد کوتاه که بیشتر به یک پسر بچه 8- 7 ساله می‌ماند برای او که تنها درد فراغت با کارش معنا می یابد، فراغت یعنی خیابانهایی که قدمهایش را می شناسند.

برای یدالله که انشای فراغت را هیچوقت ننوشته مهم فقط فروختن فالهایش است، فالهایی که نبض زندگی او و خانواده اش را می زند.

تقریباً پنج شش نفر هستند که التماس می‌کنند و جای جای پل خواجو پر است از فال به دستانی که خود را به رهگذران آویزان می‌کنند، دنبالشان می‌دوند و بعد خوشحال یا نا امید رهگذری دیگر را پیدا می‌کنند.

دو یا سه سال پیش بود که از جمع‌آوری و ساماندهی این بچه‌ها صحبت شده بود. بچه‌هایی که ممکن است فردا و فرداها، فال نه، که چیزهای دیگری رد و بدل کنند.

محمود مأیوس برمی‌گردد با غرغری که زیر لب می‌کند نارضایتی خود را می‌رساند، صورت داغت را به خنکای بوی آب لجن زده زاینده‌رود می‌سپاری.

قیافه‌های آدمها از دور که محمود و یدالله را می‌بینند جدی‌تر می‌شود و همه در یک سکوت محض تقلا می‌کنند که حتی یک فال 200 تومنی هم نخرند و هنوز دست بزرگ و استخوانی یدالله ، یک بسته کامل فال را به سینه فشار می‌دهد.

فال‌ها مطابق معمول روی کاغذهای رنگی کاهی چاپ شده‌اند. یک ورق نسبتاً کوچک با حاشیه‌های کم‌عرض.

از وقتی یادشان می آید کارشان همین بوده نه مدرسه ای و نه اوقات فراغت تابستانه هر چه بوده از توی همین کاغذهای نامرغوب آغاز شده و سمفونی زندگیشان را نواخته است.

وقتی چشمان ریز یدالله اسکناس‌های کهنه 200 تومانی را نشانه می‌گیرد، می‌فهمی که گاهی خانه سیاه می‌شود. گاهی از بی‌تابی التهاب گلوی خواهرش رنج می‌کشد، گاهی برای انگشتان سرخ تاول زده مادرش پشت نخ‌های سفید قالی که می‌بافد و می‌بافد دلش می‌سوزد اما اگر هم نفروشد کتک می‌خورد. برای یدالله فراغت معنی دیگری دارد.

یک برگ فال را از میان برگه‌های دیگر جدا می‌کند، "دوست دارم پول‌دار بشم...

پرده دوم:

گام‌های عرق کرده‌ات را به دنبالت می‌کشی، انگار دیگر بی‌تفاوت نیستی.

ظهر اوایل تابستان است، دم تیغه آفتاب که از ورای شیشه‌های دود زده و خاک گرفته تا ته وجودت را می‌سوزاند، آنجا که کودکانش نان تازه سق می‌زنند، شاید اوقات فراغت، زمین خرابه‌ای باشد که یک توپ پلاستیکی میهمان آن شده است.

هوا بی‌رحمانه گرم است و همه چیز در این گرما، مرتعش. آنچه می‌بینی شاید جشنواره‌ای است از سبک زندگی کودکان و نوجوانانی که غم‌ها و شادی‌های رنگارنگشان توی غبار خاک و خل‌های زمین نیمه ساخته گل کوچیک‌ها گم می‌شود.

شاید اینجا اوقات فراغت، درک خط خطی‌هایی است که با زغال و سنگ ، زمین بازی فوتبال را مرزبندی کرده است. برای حسن، اوقات فراغت یک معنی دارد، وقتی پوزخند می‌زند و نگاه عاقل اندر سفیهی می‌اندازد: اوقات فراغت یعنی علافی، یعنی خوشگذرانی.

رضا نیز که به شدت تلاش می‌کند در تأیید سخنان دوستش صحبت کند، می‌گوید: شاید در تخیلاتمان، به شنا، ژیمناستیک و کلاس زبان فکر کنیم اما در واقعیت این بی‌پولی است که حرف اول را می‌زند، حداقل باید چندین هزارتومان صرف کنی تا بتوانی اوقات فراغتت را پر کنی.

شاید دیالوگ طاقت‌فرسایی است که در این جمع 11 نفره که گل کوچیک بازی می کنند و مخاطبانی که توی سروکله هم می‌زنند تا هرچه بیشتر تیم دیگر را تضعیف کنند، اوقات فراغت همان خوش‌گذرانی‌هایی باشد که تصویرش به ولگردی در پاساژها و خیابان‌ها ختم می‌شود.

بعد از ظهر دم کرده تابستان است اما فروشگاه‌های بزرگ مملو از جمعیت، یا هرم داغی با وجود خنکی پاساژها، این جمعیت را به آنجا کشانده یا خیابان‌های پائین شهر که از نوجوانان بیکار مملو شده است.

هیچکدام معلوم نیست اما پاسخش را احسان 14 ساله خوب می‌دهد، او که نگران است مبادا مجبور به عدول از عقیده خود شود، ملتمسانه می‌گوید: مگر نباید برای اوقات فراغت برنامه ریزی کرد، من که نمی‌توانم همه‌اش درس‌های سال بعد را بخوانم، به هر حال منم دوست دارم خیلی کارها را بکنم اما حیف که پولش نیست.

حمید هم در حالیکه لقمه بزرگ نان بربری که تازه خریده است را با اشتها قورت می‌دهد، با صدایی کشدار حرف‌های احسان را تأیید می‌کند: اوقات فراغت یعنی کار، ما که مثل بالا شهری‌ها نمی‌توانیم برویم غواصی یاد بگیریم ، ... هر دو با هم می‌خندند.

پیرمردی با قامتی بلند، سبیل‌هایی سپید و عینکی ته استکانی، سری تکان می‌دهد و بعد از کمی مکث انگار که بخواهد چیزی بگوید منصرف شده و به راهش ادامه می‌دهد، شاید تنها حیاتی از اوقات فراغت را برای بچه‌های پائین‌شهر یا محصور در خانه‌ها در پای تلویزیون دو کاناله سیاه و سفید می‌بیند و یا کوچه‌های خاکی و دم کرده.‌

پرده سوم:

قرمز، آبی، سرمه ای، خاکستری و... موسیقی اوج می گیرد، وروی رج های قالی هلهله می شود ورقصی در گره مچ معصومه می چرخد . نفس هایش روی خاک نموراتاق کاهگلی تاریک، در زیر شکم تیرهای چوبی سقف در کش و قوس اوقات فراغت را برای کودک 10 ساله معنا می کند.

اتاق کوچک و کاهگلی تنها با یک در از خورشید مدد می گیرد تا نوری کمرنگ اتاق را روشن کند.

رنگها حرف می زنند وتصاویر رازها درسینه چله بر کمان می بندند تا باردیگرعشق را در دوک هایشان بریسند و زندگی در سردوک شان جریان یابد.

اوقات فراغت معصومه می شود رج به رج زندگی که روی دار قالی بافته می شود. نیلی، عنابی، قرمز، سبز و...

معنای اوقات فراغت برای معصومه رنگ ندارد تنها رقص شانه های قالی است که آواز می خواند و زندگیش را ورق می زند تا او هم یک کودک کار باشد و از فراغت سر در نیاورد.

آنجا که خاطره های کودکیش در چاله های دارقالی گم می شوند تا کودک بزرگ شود و زندگی گستاخانه به بزرگ شدنش بخندد.

رضا محمودی جامعه‌شناس وآسیب‌شناس اجتماعی عمده دلیل هدر رفتن اوقات فراغت را کمبود فضاهای تفریحی از یک طرف و بلاتکلیف بودن جوانان و بی‌برنامگی کلاس‌های متعدد دانسته و می‌گوید: گاهی، وقت اضافه، بیکاری و بی‌برنامگی در اوقات فراغت باعث سردرگمی بچه‌ها و حتی گرایش آنها به سمت ناهنجاری‌ها برای پر کردن وقتشان می‌شود.

وی می‌افزاید: اوقات فراغت همان قدرکه مؤثر و سازنده است می‌تواند مخرب باشد. افراد دراوقات فراغت فرصت رشد و تکامل دارند و درست در همین دوران ممکن است کارهای ناپسند از آنها سر بزند.

این همه درحالی است که براساس آمارهای غیررسمی، بیشتر جوانان معتقدند که اوقات فراغت آنها به بطالت می گذرد.

..................

گزارش: دریا قدرتی‌پور

کد خبر 1334918

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha