پیام‌نما

وَأَنْكِحُوا الْأَيَامَى مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَ إِمَائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ‌اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ * * * [مردان و زنان] بی‌همسرتان و غلامان و کنیزان شایسته خود را همسر دهید؛ اگر تهیدست‌اند، خدا آنان را از فضل خود بی‌نیاز می‌کند؛ و خدا بسیار عطا کننده و داناست. * * اللّه از فضلش بسازدشان توانمند / دانا و بگشاينده مى‌باشد خداوند

۳۱ خرداد ۱۳۹۰، ۰:۳۵

مردی با انگشتر جلال ـ2/

دلیل بی‌مهری با نادر ابراهیمی را نمی‌دانم/ امیرخانی در مسیر «جلال» شدن

دلیل بی‌مهری با نادر ابراهیمی را نمی‌دانم/ امیرخانی در مسیر «جلال» شدن

ابراهیم حسن‌بیگی، نادر ابراهیمی را از نادر نویسندگان پیش از انقلاب می‌داند که برادری‌اش را به نظام ثابت کرد؛ ولی آنطور که باید از او استفاده نشد و با اینکه خلوص و صداقت داشت اما مورد کم‌توجهی و بی‌مهری قرار گرفت.

خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب: در بخش نخست گفتگوی مشروحمان با ابراهیم حسن‌بیگی مباحثی درباره تشکل‌ها و جریان‌های ادبی از دیروز تا امروز و نقدی بر عملکرد انجمن نویسندگان کودک و نوجوان و انجمن قلم مطرح شد. در ادامه این گفتگو به نقش اجتماعی و ادبی جلال آل احمد در ادبیات آن روزها، نقد و نظری درباره حوزه هنری و ... پرداخته‌ایم.

* بازگردیم به بحث جلال آل احمد و نقش ریش سفیدی‌اش. روزی که انگشتر جلال بر انگشتان شما نشست، شاید این تصور ایجاد شد که ابراهیم حسن‌بیگی قرار است ادامه دهنده راه جلال در ادبیات داستانی باشد؛ نقشی که به نظر نمی‌رسد شما تلاشی برای اجرای آن کرده باشید؛ ولی یک روزهایی یک زمزمه‌هایی درباره آن شده بود.

من هرگز این تلقی را از خودم نداشتم و به فکرم نمی‌رسید که مثل جلال باشم و حتی همیشه سعی کردم در حاشیه باشم و اگر هم در تشکل‌های ادبی عضو شدم، هرگز سعی نکردم فرد منحصر به فرد آن حوزه باشم و آنقدر قد بکشم که دیگران کوتاه‌تر از من نشان داده شوند. گرچه در مقاطعی امکان و شرایط این را داشتم که حلقه‌ای با مرکزیت خودم ایجاد کنم، ولی به دنبال آن نبوده‌ام.

* دوره مسئولیتتان در واحد ادبیات داستانی حوزه هنری از جمله فرصت‌هایی بود که می‌توانستید به یک مرکزیت برسید.

دهه 70 حوزه هنری در بخش انتشارات و ادبیات حرف اول را می‌زند. نشست‌ها و برنامه‌های ادبی موفقی در آنجا اجرا می‌شد و به جایی رسیده بود که روزی یک کتاب منتشر می‌کرد و در آن زمان، دیگر ناشران چه خصوصی و چه دولتی چنین عملکردی نداشتند و در همان روزها هم اینگونه فکر نمی‌کردم که بخواهم ادامه دهنده راه جلال باشم. اصلا خودم را آنقدر توانمند نمی‌بینم که اگر هم می‌خواستم می‌توانستم.

* چرا نمی‌توانستید؟

جلال آل احمد، فردی برون‌گرا و دائما به روز بود، ولی من درون‌گرا هستم که خلوت را بیشتر می‌پسندم و آدم‌هایی مانند من نمی‌توانند محور کار اجرایی باشند؛ اما شما نگران ظهور جلال دیگری نباشید.

* البته به تازگی مقاله‌ای از شما خواندم که تاکید کرده بودید رضا امیرخانی به دلایلی می‌تواند جلال دیگری باشد.

بله در آن مقاله سربسته به این نکته اشاره کرده‌ام. من زمانی وارد ادبیات شدم که جلال آل احمد حضور فیزیکی در جهان نداشت ولی رابطه و دوستی من با او از خیلی زمان پیش‌تر شکل گرفته بود. کتاب‌های او نخستین آثاری بود که در نوجوانی می‌خواندم و بیشترین ارتباط را با او داشتم. به همین دلیل فکر می‌کنم او را خوب می‌شناسم. همچنین از بین نویسندگان متعدد پس از انقلاب و هم سن و سال من خیلی‌هایشان دوستانم هستند که از نزدیک با هم کار کردیم و سفر رفتیم. به همین دلیل خصوصیات یکدیگر را می‌شناسیم، ولی در بین همه آنها چیزی را در رضا امیرخانی دیدم که مجموعه آنها در دیگری جمع نشده بود. امیرخانی جوان مستعدی در ادبیات است. او جزو دانش‌آموزان تیزهوش بوده که اگر وارد ادبیات نمی‌شد و به رشته‌ دیگری روی می‌برد در آنجا سرآمد می‌شد و امروز هم در ادبیات پله‌های ترقی را طی می‌کند.

* یکی از مشترکاتی که درباره آل احمد و امیرخانی وجود دارد، این است که هر دو در حوزه‌های مختلف ادبی دست به قلم شده‌اند و اتفاقا موفق هم بوده‌اند.

جلال از نادر نویسندگان پیش از انقلاب بود که هم داستان می‌نوشت، هم تحلیل، هم سفرنامه و هم ترجمه می‌کرد و ما امروز این خصلت را در امیرخانی هم می‌بینیم. ما در این سال‌ها چند نویسنده داشته‌ایم که سفرنامه حج را به شیوه امیرخانی و جلال نوشته‌اند؟ او نگاهش به سفر و کنکاشش پیرامون و زندگی، فراتر از من و دوستان خودش بوده و به جلال شبیه است. او در نگارش سفرنامه عکس به عکس نقل نمی‌کند؛ بلکه نگاه تحلیلی دارد، نظریه صادر می‌کند؛ همان کاری که جلال می‌کرد. آمیختگی عجیب بیان و زبان سفرنامه‌ها با ادبیات در آثار امیرخانی داد می‌زند که یک داستان‌نویس آنها را نوشته است نه یک روزنامه‌نویس و یا گردشگر عادی. اما امیرخانی دو تفاوت هم با جلال دارد؛ یکی اینکه جلال مترجم بود و امیرخانی نیست. دوم اینکه جلال در حوزه سیاست جسارتی مثال‌زدنی داشت که امیرخانی ندارد.

* البته رویکرد داستانی در سفرنامه‌ها را نویسندگان دیگری هم تجربه کرده‌اند.

بله افرادی چون محمود دولت‌آبادی، غلامحسین ساعدی و نادر ابراهیمی هم چنین تجربه‌هایی در سفرنامه‌نویسی داشته‌اند، ولی روحیه پرتکاپو، هیجان و بی‌قراری امیرخانی مرا به یاد جلال می‌اندازد.

* از نادر ابراهیمی نام بردید. جا دارد یادی از ایشان هم بکنیم که انصافا او هم این ظرفیت ادبی و اجتماعی را داشت که به قول شما ریش سفید و پدر جریان‌های مختلف ادبی و مرکزی برای دوستی و گرد هم آمدن نویسندگان با باورها و رویکردهای مختلف باشد.

نادر از نادر نویسندگان پیش از انقلاب بود که برادری‌اش را به نظام ثابت کرد؛ ولی آنطور که باید از او استفاده نکردیم و بدبینی پرافراط برخی افراد در حوزه فرهنگی که هرکسی غیر از خودشان را پس می‌زد، باعث شد خیلی از نویسندگان اجازه نزدیک شدن پیدا نکنند، ولی نادر ابراهیمی با خلوص و صداقت خودش را نزدیک کرد، از امام خمینی(ره) نوشت و حتی به جبهه رفت تا از نزدیک ببیند و بنویسد؛ اما بیش از همه مورد بی‌مهری قرار گرفت. گاهی نمی‌فهمم چرا برخی اینگونه مورد کم‌توجهی و بی‌مهری قرار می‌گیرند. نادر ابراهیمی آنقدر با استعداد بود که می‌شد از استعداد و توانایی‌های او خیلی استفاده کرد.

* امروز قدر و ارزش نادر ابراهیمی بیشتر مشخص و جای خالی‌اش احساس می‌شود.

آن روزها که نادر ابراهیمی در قید حیات بود، اگر این فرصت فراهم می‌شد تا جوانان آن روزها بیشتر امکان حضور در کنار او را پیدا می‌کردند، قطعا نتایج بهتری داشت و به ویژه برای نسل نویسندگان هم دوره من ‌می‌توانست به سیر جهشی در ادبیات منجر شود. ما این فرصت را نداشتیم که آنطور که باید و شاید از پیشکسوتان درس بیاموزیم و به همین دلیل راه رفته را رفتیم که این زمان‌بر است و به نفع هیچ‌کس هم نیست. نادر ابراهیمی خودش داوطلب شد، ولی از او استفاده نشد.

* در بی‌مهری‌هایی که با نادر ابراهیمی شده، این نکته هم قابل ذکر است که خانم منصوری همسر زنده‌یاد نادر ابراهیمی با دوندگی‌های بسیار و صرف زمان زیاد بالاخره توانست کوچه‌ای که سال‌های سال نادر ابراهیمی در آن زندگی می‌کرد به نام او ثبت کند. در حالی که این حداقل دینی است که نادر به گردن دست‌اندرکاران فرهنگی داشت و اجرایی شدن آن نیاز به این همه دوندگی نداشت.

مسئولان باید خودشان به این فکر می‌افتادند و لازم نبود همسر وی دنبال آن بدود. شما در کشورهای دیگر می‌بینید که خانه نویسندگان مطرح را موزه می‌کنند و یا حداقل بر سردر آن خانه نام او را ثبت می‌کنند.

* از موزه حرف زدید. فکر می‌کنم در سال‌هایی که شما در حوزه هنری بودید قرار بود موزه‌ای از وسایل به جای مانده از جلال آل احمد تاسیس شود. سرانجام آن کار چه شد؟

در زمان مدیریت آقای زم بر حوزه هنری با شمس آل احمد برادر جلال صحبت شد تا وسایلی که از او در اختیار دارد به حوزه بدهد تا موزه‌ای به نام جلال آل احمد تاسیس و این حرکت بعدها درباره نادر ابراهیمی، شهید آوینی و دیگران دنبال شود که شمس نیز آنها را به حوزه واگذار کرد و انگشتر جلال را هم به من داد، ولی من دیگر نمی‌دانم آن وسایل به چه سرنوشتی رسید. فقط امیدوارم در جایی سالم نگهداری شده باشند.

* چندبار از حوزه هنری حرف به میان آمد. اصلا چطور شد که شما به آن جمع پیوستید؟

گرچه از ابتدای دهه 60 اولین ارتباطم با حوزه هنری و امیرحسین فردی برقرار شد، ولی از سال 64 به طور رسمی وارد حوزه شدم و وقتی آقای زم تصمیم گرفت نخستین دفتر حوزه در شهرستان‌ها را در سنندج تاسیس کند، مرا به عنوان مسئول آن دفتر انتخاب کرد. هرچند بعدها آن دفتر عنوان حوزه هنری را نگرفت، بلکه مجتمع فرهنگی - هنری سازمان تبلیغات شد، ولی از نظر ماهیت فرقی با حوزه هنری نداشتیم و ارتباطمان هم مستمر بود. 4 - 5 سالی آنجا بودم و سپس از سال 67 تا 81 هم به طور مستمر در واحد ادبیات حوزه کار کردم.

* پس 14 سالی در واحد داستان بودید؟

بله و فکر می‌کنم آن روزها خیلی پرشکوه بود؛ نه اینکه بخواهم از دورانی که خودم مسئولیت داشتم، تعریف کنم و کارهای افرادی که بعدا آمدند را زیرسئوال ببرم. نه. ولی از لحاظ آماری هم می‌توان بحث کرد. در زمان زم حوزه یک تشکل بزرگ فرهنگی بود که هنرمندان و نویسندگان بزرگی را تربیت کرد که افتخارشان این بود که در حوزه کار کرده‌اند و یا از آنجا شروع کرده‌اند. حوزه در آن روزها محیط گرم و پر جنب و جوشی بود که خروجی‌هایش هم متعدد و با کیفیت بود و می‌توان تک تک آن خروجی‌ها را برشمرد، ولی بعد از رفتن آقای زم آن مجموعه به مرور افت کرد و من فکر می‌کنم نویسندگان پیشکسوت شاید دیگر مثل آن روزها تمایلی به رفت و آمد در حوزه نداشته باشند و امیدوارم حوزه با استفاده از تجربیات گذشته بار دیگر به روزهای اوج بازگردد.

* اما انتشارات سوره مهر این روزها از بخش‌های فعال حوزه هنری است.

اگر بخواهم بی‌انصافی نکرده باشم، باید بگویم در 2 سال پایانی مدیریت آقای زم بخش کتاب حوزه افت کرد و این روند تا 3 سال بعد از آن هم ادامه داشت، ولی با آمدن مدیریت جدید و قبول مسئولیت از سوی محمد حمزه‌زاده بار دیگر این بخش فعال شده و یکی از بهترین بخش‌های حوزه محسوب می‌شود؛ ولی این اتفاق هم قائم به فرد است و اگر این مدیر برود، آیا شخصی وجود دارد که این موقعیت را حفظ کند؟ متاسفانه اداره بخش‌های مختلف جامعه در کشور ما قائم به فرد است، نه قائم به سیستم و تشکیلات. مردم ما به درست یا غلط معتقدند که هیچ‌گاه نشده است مدیری برود و مدیر بهتری بیاید. حوزه هنری هم از این قاعده مستثنی نبوده است. به اعتقاد من، هنوز هم جای خالی زم پر نشده است؛ در حالی که باید جای خالی زم با مدیر مدبّر و قوی‌تر از او پر می‌شد.

ادامه دارد...

کد خبر 1335925

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha