در روزهایی که اروپا فریاد می زد ایام خوشش دیگر تمام شده پاسخ آلمان به این موضوع غیرمنتظره بود. به فاصله کمی پس از آن نیز در بیرون از آلمان و در پی بحران مالی یونان چهره ای جدید از این کشور ترسیم شد. روزنامه نیویورک تایمز صدر اعظم آلمان را فردی دانست که فقط مخالفت در برابر عقیده کل اروپا را بلد است. وی کسی است که قصد دارد به شرکای اروپایی اش و کل جهان تصویر جدیدی از آلمان ارائه نماید، آلمانی که برای منافع ملی اش سرسختانه مبارزه می کند و با این کار تعجب برخی از شرکایش را هم برمی انگیزد.
اعتماد به نفس تازه آلمانیها
توجه به معنا و مفهوم اعتماد به نفس کلید درک سیاست خارجی جدید آلمان است. این کلید درکی اساسی و تغییرشکل یافته از نقش آلمان در اروپا و جهان را ارائه می دهد. درکی که به خصوص بر اعتماد به جایگاه و قدرت آلمان تاکید می کند. این موضوع تنها محدود به گروهی کوچک در حوزه سیاست خارجی نمی شود، بلکه کل آلمان را دربر می گیرد و فراتر از تغییر در سبک و شکل بیان می شود. این تغییرات تاثیری مهم بر اهداف سیاست خارجی آلمان می گذارد.
در پاییز 1990 مجله اشپیگل از "یوشکا فیشر" (وزیر خارجه دولت شرودر) خواست تا مقاله ای درباره وحدت آلمان و نیز تردید خود وی در این که آیا "آلمانی ها اکنون قادرند به شیوه ای دمکراتیک قدرت خود را محدود کنند" بنویسد. فیشر پرسید که آیا لزوما این آلمان باید همان سرزمین پدری باشد؟ اما 15 سال بعد و به هنگام جدا شدن فیشر از وزارت امور خارجه این کلمات به کلی طنینی دیگر داشت. به گفته فیشر در دوران دولت ائتلافی (قرمز- سبز) شرودر، آلمان کاملا کشور دیگری شده است. کشوری بازتر و ملتی که بیش از پیش می تواند سرنوشتش را تعیین کند. بیان معنای نهفته و مثبت تعیین سرنوشت ملی توسط سرشناس ترین نماینده حزب سبزها، نمایانگر پیشرفت قابل توجه مفهوم اعتماد به نفس در ادبیات جدید سیاست خارجی آلمان است.
در اوایل سال های دهه 1990 گروهی از روشنفکران جدا شده از جناح راست که خود را "راست دموکراتیک نو " می نامیدند و از خودآگاهی ملی درهم گسیخته آلمانی ها شکایت داشتند، خواهان ایجاد ملتی با اعتماد به نفس بودند. این مفهوم ابتدا در اولین بیانیه دولت "گرهارد شرودر " مطرح شد که در آن مولفه های اعتماد به نفس یک ملت توسعه یافته تشریح شده و در بیلان کار پایان دوره صدراعظمی اش، وقتی وی این حق را برای خود قائل شد که بگوید آلمان را در بیرون از مرزها متکی به نفس تر از پیش کرده، مورد اشاره قرار گرفت.
این اعتماد به نفس در درجه اول معدلی برای اعتماد به قدرت رشد یافته آلمان است. آنطور که نویسنده نیویورک تایمز می نویسد: آلمان نه تنها در درون خود در توافق فزاینده ای به سر می برد، بلکه در مسائل کوچک و بزرگ جهان نیز قدرت نمایی می کند. لذا نه تنها یونانی ها متوجه قدرت آلمان شده اند، بلکه ایتالیا نیز از سالهای اواخر دهه 1990 به خوبی می داند این کشور برای یافتن جایگاهی دائمی در شورای امنیت سازمان ملل چقدر خوب می تواند پشرفت کند.
از سوی دیگر پرتغال و کانادا که نامزدی خود را برای کرسی غیر دائم شورای امنیت در دوره 2012-2011 و پیش از آن در سالهای 2000 و2001 و حتی پیش از آخرین دوره عضویت غیردائم آلمان اعلام کرده بودند، از زمان اعلام نامزدی مجدد آلمان در سال 2006 به این نکته واقف شده اند که این کشور کاملا متفاوت از گذشته و با قدرت بیشتری برای کسب منافعش وارد میدان می شود. اکنون این نامزدی مبارزه طلبانه نه تنها به اطلاع دو نامزد دیگر عضو ناتو رسیده بلکه آلمان همچنین خود را محق می داند که پس از 8 سال دوباره در شورای امنیت حضور داشته باشد.
نمونه دیگر مشارکت آلمان در گروه موسوم به" 1+5 " است. گروهی متشکل از 5 عضودائم شورای امنیت و آلمان که به رایزنی در مورد مسئله هسته ای ایران می پردازد و یا گروه غیررسمی EU3 متشکل از انگلستان، فرانسه و آلمان که مسائل مهم مربوط به سیاست امنیتی اتحادیه اروپا را مورد بحث قرار می دهد. این مشارکت ها نه تنها اعتماد به جایگاه آلمان را متجلی می نماید، بلکه به رسمیت شناختن این جایگاه از طریق برخی شرکا دست کم دربرخی زمینه های خاص نیز هست. هر چند در این میان مانند گذشته در اظهارات آلمانی ها از قدرت سخنی به میان نمی آید اما سنت حکومت اقتدارگرای گذشته این کشور را یادآوری می کند. سنتی که در برلین دیگر کسی تمایل به بازگشت به آن را ندارد و البته که این سنت هم با ساختار کنونی جمهوری برلین آنهم 20 سال بعد از اتحاد دو آلمان چندان سنخیتی ندارد. اما وقتی دولت فدرال در بروکسل با اعتماد به نفس از منافع ملی آلمان دفاع می کند یا آمادگی اش را برای پذیرفتن مسئولیت بیشتر در سطح بین المللی اعلام می کند، آنگاه برای همه مخاطبان روشن می شود که در این جا اساسا مسائل مربوط به قدرت مورد مذاکره و توجه قرار می گیرد.
ادامه دارد....
نظر شما