پیام‌نما

وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا * * * و حقّ خویشاوندان و حقّ تهیدست و از راه مانده را بپرداز، و هیچ گونه اسراف و ولخرجی مکن.* * * ز مسكين بكن دستگيرى تو چند / بده حق ابن السبيل نژند

۱۰ آذر ۱۳۸۳، ۹:۴۰

جستجوگر معنا ؛ نگاهي به زندگي فكري نيكوس كازانتزاكيس (2)

جستجوگر معنا ؛ نگاهي به زندگي فكري نيكوس كازانتزاكيس (2)

در بخش نخست اين مقاله نگاهي كوتاه بر سير زندگي نيكوس كازانتزاكيس نويسنده و متفكر يوناني افكنديم. در بخش دوم و آخر اين مقاله ، سير و سلوك فكري او را با محوريت موضوع " جستجوگري معنا" پي مي گيريم.

 كازانتزاكيس سالكي است كه جستارهايش حوزه هاي زيادي را در بر مي گيرند. در او نيازها و حساسيتهاي متفاوتي وجود دارند كه وي را به حركت وا مي دارند : عشق او به آزادي، نياز به جاودانه شدن، ميل به جستجوي آرمانهاي والاي بشري، خواست براي قهرمان شدن و قديس گشتن ، تجربه و ديدن ناشناخته ها و ناديده ها ، تفوق بر جسم و غلبه بر دشمن درون ( ترس، جهل، حسد، تنبلي و دروغ)

نيكوس كازانتزاكيس سالكي است كه جستارهايش حوزه هاي زيادي را در بر مي گيرند. در او نيازها و حساسيتهاي متفاوتي وجود دارند كه وي را به حركت وا مي دارند : عشق او به آزادي، نياز به جاودانه شدن، ميل به جستجوي آرمانهاي والاي بشري، خواست براي قهرمان شدن و قديس گشتن ، تجربه و ديدن ناشناخته ها و ناديده ها ، تفوق بر جسم و غلبه بر دشمن درون ( ترس، جهل، حسد، تنبلي و دروغ).  يكي از اين نيازها را معناطلبي و جستجوي معنا نام مي نهيم و قصد داريم در اين مقال تنها حول و حوش اين موضوع سخن بگوييم. در زندگي ما انسانها پرسشهاي متنوع و زيادي وجود دارند و در بين اين پرسشها سؤالاتي موجودند كه فراتر ار كنجكاوي صرف مي روند و به طور مستمر و دايم، همسفر و همراه ما هستند. در گوشه اي از اين پرسشها اما سخن بر سر موضوعاتي خاص است : عالم چگونه و به چه دليل به وجود آمده است؟ زندگي براي كدامين هدف است؟ انسان كيست؟ چه مي خواهد؟ و كم و كيف نيازها و خواسته ها وي  كدامها هستند؟ و... به اين پرسشها مي توان نام " پرسشهاي اساسي عالم و آدم " را عطا كرد و اين پرسشها البته مي توانند محرك و خاستگاه عمري كاوش و تفحص باشند. آنگاه كه از جستجوي معنا سخن مي گوييم منظور مواجهه آدميان با اين گونه پرسشها و تحرك و جستاري است كه آنها در اين مسير از خود نشان مي دهند به حساب مي آيد.

كازانتزاكيس هم از مسير تندباد اين پرسشها دور نبود و عمري را با پرسشهايي از مبادي و مباني علم و زندگي سر كرد. شروع مواجهه او با اين پرسشها هم برخورد با جوابهايي بود كه محيط و فرهنگ جامعه اش بدان سؤالات عطا مي كرد. آغاز جستار او هم البته پس از شك و ترديد به اين جوابها خود را نشان مي داد.

كازانتزاكيس جستجوگر معنايي بود كه هرچند گاهي از عمل پربار سخن به ميان مي آورد و آن را معناي اصيل زندگي مي شمرد و گاهي به دنبال رياضت ره مي سپرد و زماني به نوشتن و سرودن مي پرداخت . در همه اين گذرگاهها  نياز به يافتن معناي اصيل زندگي و ارائه پاسخي به آن پرسشهاي هميشگي از زندگي او به ما رخ مي نماياند

گفتيم كه آرمانها و نيازهايي چون: تقدس خواهي، تفوق روح بر جسم، شجاعت طلبي، آزاديخواهيي و ... در آثار كازانتزاكيس بوضوح و بوفور هويدا هستند اما به نظر مي رسد همه اين انديشه ها ذيل"  نياز به معنا" خود را نشان مي دهند. بدين جهت به نظر ما مي رسد كه همه  جستارها و كوششهاي او را مي توان با توجه به اين نياز توجيه كرد . او جستجوگر معنايي بود كه هرچند گاهي از عمل پربار سخن به ميان مي آورد و آن را معناي اصيل زندگي مي شمرد و گاهي به دنبال رياضت ره مي سپرد و زماني به نوشتن و سرودن مي پرداخت . در همه اين گذرگاهها  نياز به يافتن معناي اصيل زندگي و ارائه پاسخي به آن پرسشهاي هميشگي از زندگي او به ما رخ مي نماياند. او در مرحله اي از زندگي خويش به سروانتس علاقمند مي شود و در مورد او اين گونه داد سخن مي دهد : " بعدها كه سروانتس را خواندم قهرمان او دون كيشوت برايم قديس و شهيدي مي نمود كه در ميان مسخره و خنده روانه شده بود تا وراي روزمرگيها به كشف جوهري بپردازد كه پشت نمودها پنهان است .

اين مرحله نيز در زندگي كازانتزاكيس موقتي بود هرچند كه جستجوي معنا از جملات فوق بخوبي و بوضوح عيان است. جستجوهاي كازانتزاكيس طبيعتاً حوزه هايي بس فراخ را در بر مي گرفتند : از نيچه تا بودا و از برگسون تا داروين و از شوايتزر تا لنين  در اين دايره بزرگ جا داشتند و اين اسامي بخوبي نشان دهنده گذر نيكوس از آرماني به آرمان ديگر و از يقيني به يقين تازه تر است. در اين گيرودار مرحله تازه اي در سير و سلكوهاي اين جستجوگر بزرگ به وجود مي آيد. در اين جايگاه است كه او مي گويد : نيچه يادم داد كه به نظريه هاي خوشبينانه اعتمادي نداشته باشم ، مي دانستم كه قلب انسان به تسلا نيازي دائمي دارد ... بنابراين بايد دست به انتخاب نوميدترين جهان بيني ها بزنيم" . در اين وادي او آرامش بودا ، ابرمرد نيچه، نيروي حياتي برگسون و جامعه بي طبقه لنين را سرپوشها و تسلاهايي مي داند كه آدمي در مواجهه با اين نياز اختيار كرده است. او حتي درباره نيچه كه اين امر را بر او مكشوف كرده است سخن فوق را صادق مي داند و ابرمرد نيچه را نيز دامي ديگر نام مي نهد.

 نيكوس، فعالانه و مشتاقانه خواهان آن است تا با اعتمادي خلل ناپذير به خويشتن ، جواب پرسشهاي اساسي عالم و آدم را دريابد و در اين راه با شكست مواجه مي شود و حكم به پوچي و بي معنايي عالم و زندگي مي دهد ، وادي ديگر مسير حركتي است كه رويكرد آدمي در قبال پرسشهاي و سؤالات گرانسنگ تغيير مي كند و آدمي با تأمل و توجه به نقصانها و ضعفهاي خويش متوجه مي شود كه بر هر ندانستني نمي توان رنگ و انگ نبودن زد.اين تغيير نگاه در كازانتزاكيس هم به وجود آمد و وادي جديد حاصل اين تحول است. او ابتدا به بي معنايي و پوچي عالم و آدم حكم كرد اما پس از آن دريافت كه جهان ما پيچيده تر و ديرفهم تر از آن است كه اين حكم كلي را برتابد

بدين گونه مرحله اي نو در جستجوهاي كازانتزاكيس آغاز مي شود : مرحله اي كه به قول خودش نوميدانه ترين جهان بيني هاست و چيزي جز يأس و نفي همه چيز از آن مشاهده نمي شود. اما اين مرحله نيز در زندگي فكري كازانتزكيس موقتي و گذارست ؛ هرچند كه رگه هايي از آن در ساير دوره هاي زندگي پر جنب و جوش وي به چشم مي خورد. يأس و نوميدي كازانتزاكيس به مرور زمان مهماني فربه يافت . ميهمان تازه ، جايگاهي است كه نيكوس در عبارات و جملاتي چون: " انسان موجودي شگفت انگيز است" ، " فكر مي كنم در هر چيزي رازي نهفته است" بر زبان مي آورد. " وادي تعجب و شگفتي" و " سر فرود آوردن متواضعانه به پرسشهاي اساسي" نامهايي هستند كه اين مرحله را بهتر معرفي مي كنند. اين وادي را مي توان آخرين مرحله جستجوهاي كازانتزاكيس به حساب اورد . در مقام تبيين، اگر آن يأس را اينگونه توجيه كنيم كه نيكوس، فعالانه و مشتاقانه خواهان آن است تا با اعتمادي خلل ناپذير به خويشتن ، جواب پرسشهاي اساسي عالم و آدم را دريابد و در اين راه با شكست مواجه مي شود و حكم به پوچي و بي معنايي عالم و زندگي مي دهد ، وادي ديگر مسير حركتي است كه رويكرد آدمي در قبال پرسشهاي و سؤالات گرانسنگ تغيير مي كند و آدمي با تأمل و توجه به نقصانها و ضعفهاي خويش متوجه مي شود كه بر هر ندانستني نمي توان رنگ و انگ نبودن زد. به عبارت ديگر، در اين منظر نگاه انسان از عالم به آدم تغيير مي كند. فردي كه از عالم و و زندگي پرسش مي كرده است با تأمل بيشتر بر خويشتن اين گونه داد سخن مي دهد كه : آنكه مي خواهد جهان و معناي آن را بشناسد كيست؟ تا كجاي اين مسير مي تواند طي كند ؟ چه مي تواند بداند و چه مي تواند انجام دهد؟... اين تغيير نگاه در كازانتزاكيس هم به وجود آمد و وادي جديد حاصل اين تحول است. او ابتدا به بي معنايي و پوچي عالم و آدم حكم كرد اما پس از آن دريافت كه جهان ما پيچيده تر و ديرفهم تر از آن است كه اين حكم كلي را برتابد . در اين جايگاه هنگامي كه زوربا از او در باب " هدف خلقت و زندگي" پرسش مي كند او تنها به اين نكته بسنده مي كند كه جهل و نارسايي انسان عمبق تر از آن است كه جوابي در اين زمينه داشته باشد و او همه كتابها و جستارهايش را حاشيه اي بر اين پرسش مهم اما ثقيل مي داند و از دردي سخن به ميان مي آورد كه اين پرسشها در جانش ريخته اند و او را به طور مرتب آزار مي دهند. بدين گونه است كه جستجوهاي كازانتزاكيس بال و پر مي گيرند : " هرگاه به به يقيني رسيده ام آرامش و اطمينانم زودگذر بوده است و شكها و دلهره هاي تازه در دم از اين يقين بر مي شوند و مجبور مي شوم مبارزه اي تازه در پيش گيرم تا از اين يقين قبلي ام برهم و يقيني تازه بجويم تا عاقبت آن يقين تازه هم به نوبه خود به بلوغ مي رسد و به بي يقيني بدل مي شود... پس چگونه مي توانيم بي يقيني را تعريف كينم؟ بي يقيني مادر يقيني تازه است".

آنگاه كه كازانتزاكيس به راهها و روشهاي رسيدن به اين مهم  و حل بحران معناي خويش مي انديشد بر دو عنوان "نظر" و "عمل" دست مي گذارد. نيكوس با توجه به به دغدغه زياد و هميشگي خود - يافتن معناي زندگي و چه بايد كردهاي انسان - خواه ناخواه به مباحث نظري كشيده مي شود و در اين راه، مسيري طولاني را طي مي كند. در طول اين مسير، آنگاه كه اعمال و شيوه انتخابي خود را بازبيني مي كند مرتب شيوه خود ر ا براي رسيدن به "معناي زندگي" زير سوال مي برد و از اين بابت كه به جاي دست زدن به " اعمال پربار" به قول خودش " مشغول چريدن در بين كتابهاست" خود ر ا سرزنش مي كند. خود را فردي معرفي مي كند كه سنت شكني كرده است و بر خلاق آيين نياكانش ، "عمل" را به "كلام" و "خون "  را به "جوهر" تبديل كرده است :
" با خود گفتم : تا از چگونگي هدف بزرگتر زندگي انسان بر خاك سردر نياورم ، چگونه مي توانم به هدف زندگي زودگذرم پي ببرم؟ و تا به زندگي ام هدف ندهم چگونه مي توانم دست به عمل زنم؟... مي خواستم از روي اختيار هدفي براي زندگي بيابم كه با نيازهاي روحي و فكري ام منطبق باشد؟ ".

گرچه تقريباً در همه آثار نيكوس نگاهي به روشها و راههاي رسيدن به اين نياز اساسي مشاهده مي شود اين روشها و تقابل ميان "نظر" و "عمل" موضوع اساسي كتاب " زورباي يوناني" و " اوديسه: روايتي نو" به حساب مي آيد كه در مورد اين دومي كازانتزاكيس 15 سال با آن زندگي كرده است. قهرمان هر دو كتاب فوق اوديسه و زوربا راه عمل ، زندگي كردن و تجربه نمودن امور گوناگون را مبنا  و روش پي بردن به كنه و جوهر زندگي به حساب مي آورند. تمايل و آرزوي هميشگي نيكوس ، دست يازيدن به "اعمال بزرگ" و "كارهاي سترگ و پربار" توأم با شجاعت و اراده بود . اما او نيز به هيچ عنوان نمي تواند از نقش و اهميت پايه هاي نظري جستارهاي خويش بسادگي گذر كند . بدين گونه است كه ندا  در مي دهد: " نمي شود آدم كاري را بدون "چرا" و فقط به خاطر آنكه دلش مي خواهد انجام دهد." تعارضاتي اين چنيني  سخن سعدي را به ياد مي آورد كه :

                   جز به خردمند مفرما عمل       گرچه عمل كار خردمند نيست

سخن از بحران معنا و نياز به معناطلبي از سويي سوالي فرازميني و فرازماني محسوب مي شود. انسانها در زمانها و مكانهاي گوناگون هميشه با سوالاتي در باره معنا و هدف خلقت و زندگي دست به گريبان بوده اند و بسياري عمر خويش را بر سر كاوشهايي اين گونه گذاشته اند. اما بحران معنا در زمانه ما كه شرايط و حرف و حيدثها منحصر بفردي را داراست در تفاوت ماهوي با تجليات اين بحران در سده هاي پيشين قرار دارد. دوران ما دوران فقدان ايمان و آرمانهاي بزرگ است. اينها زماني معنازا بودند اما در زمانه ما دست نايافتني هستند و زندگي نيكوس در چنين زمانه اي سپري مي شود.

در درگيري همه جانبه اي كه كازانتزاكيس با مقوله معنا  در زندگي داشت صحبت از پيروزي يا شكست در حاشيه قرار مي گيرد . او جستجوگر معنا در دوراني است كه عسرت آرمانها و معاني بوفور و بوضوح در آن قابل تشخيص است و آنچه از جستارها و كاوشهاي او عيان است بيش و پيش از آنكه به نظرات و ديدگاههاي خاص وي در زمينه هاي گوناگون مربوط باشد به جستجوي پيگير و مداوم ،  اعتماد به راه، شجاعت و جسارت ، صداقت بي حد و اندازه و شيفتگي مثال زدني وي بر مي گردد. زندگي و جستارهاي او ما را به ياد اين بيت از اقبال لاهوري مي اندازد كه :

              همه سوز ناتمامم همه درد آرزويم         به گمان دهم يقين را كه شهيد جستجويم

 

 

کد خبر 134927

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha