خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب: «کروب رضایی» شاعر آستارایی، اولین مجموعه شعرش را در سال 89 با عنوان «ما دانه دانه سنگ میخوریم» منتشر کرد. این مجموعه شامل شعرهای سالهای 87 و88 بود که در قالب 45 شعر از سوی نشر فرهنگ ایلیا به چاپ رسید.
پس از انتشار آن مجموعه، برخی از منتقدان از جمله اکبر اکسیر- از شاعران نوپرداز معاصر- شعرهای رضایی را جزو جریانهای شعر فرانو قرار داد. او در این باره نوشت: «کروب رضایی همصدا با گنجشکها دانه دانه شعر خورد، بال پروازش را به درختان سوزنی برگ دوخت تا از زخم دیر سال جنگل بسراید. از انسان امروز و از محیطزیستی که نیست میشود. او به تشنگی کاسهها قطره قطره آب میدهد تا دریا را به حافظه بسپارد.»
در آستانه انتشار دومین دفتر شعر کروب رضایی با نام «چوپانی که بوی گرگ میدهد»، با وی درباره شعرهای جدیدش و جریان شعر و شاعران معاصر گفتگویی داشتهایم.
* آقای رضایی! شعر شما به نوعی در قالب شعر نو میگنجد؛ شعری که یکی از ویژگیهایش زبان نو و خلق تصاویر جدید است. از سوی دیگر رنگارنگی نگاه شما باعث شده است که برخی معتقدند شعر رضایی در قالب «فرانو» میگنجد. دیدگاه خودتان در اینباره چیست؟
خیلیها معتقدند اشعارم در قالب فرانو نوشته میشود. من هم از این نوع نگاه خوشحالم. بعضی هم میگویند نه، اشعار رضایی فرانو نیست، اما با یک مقایسه خیلی ساده این شبهه با مولفه 20 گانه استاد خوبم اکبر اکسیر برطرف میشود که آیا کروب فرانو مینویسد یا نه؟ من خودم عاشق فرانو هستم.
* برخی معتقدند شعر معاصر در دایرهای قرار گرفته و آنچنان که باید سنخیتی با عصر حاضر ندارد، زبانش ناگویا و سخت است و تصویرهایش چندان با روح روان خواننده معاصر آشنا نیست. به نظر شما وضعیت شعر معاصر چگونه است؟
در شعر معاصر هر کس به زبان خودش مینویسد و حرف میزند. اینکه بعضیها معتقدند شعر معاصر لکنت دارد به زیر سوال بردن جمع کثیری از جوانان شاعر این مرز و بوم است. شاعر با ذوق و قریحه خدادادی حرف دلش را میزند و محیط اطراف، عاشقانهها، مردم و اجتماعشان را به تصویر میکشد. اینکه نسل قدیم از سرودههای نسل جدید چیزی عایدشان نمیشود تقصیر جدیدها نیست؛ این شکافی است که بین دونسل -خواه ناخواه – بهوجود آمده است. گرچه معتقدم شاعران جوان دفتر شعرشان را زیر بغل دارند و دنبال انتشاراتی میگردند که حقیقت گم شدهشان را چاپ کنند و خیلی کم ره به جایی میبرند. این پایان کار نیست. هر شعر خوب که دارای پیام، محتوا و فلسفه باشد، شاعرش را به سرانجام میرساند. شاعر وقتی بیآنکه شعار بدهد، از رنج، غم و درد بنویسد و از گمگشتگی ماشینزده سری بین سرها در آورد، موفق است.
* هنگام خوانش شعر شاعران جوان آن استحکام و قدرتی که در شاعران اولیه شعر نو دیده میشود، کمتر دیده میشود. به نظر شما دلیلش چیست؟
شاعران جوان گرچه سر سوزن ذوقی دارند که همین سر سوزن خود دنیایی باید باشد، اما ناگزیرند تکنیک بیاموزند. صنایع بیان، معانی، بدیع و سبکشناسی و نقد بخوانند تا این سیرترشی تازهانداخته جا بیفتد. یا به قول حافظ «که در شیشه بماند اربعینی.»
* به نظر میرسد فضای شعر در رسانهها- خصوصاً شعر نو- چندان قوی نیست. ما مجله تخصصی شعر نو و اصلا مجله تخصصی شعر کمتر داریم. در صفحههای روزنامهها معمولا خبری از شعر نو نیست و شاعران جوان مجبورند در فضای مجازی خود را محک بزنند. در این فضا چون شعر کمتر خوانده و دیده میشود، در نتیجه معلوم نیست که شعرشان تا چهاندازه از سوی خوانندههای عادی حتی تحصیلکردهها استقبال میشود. خیلی از شاعران جوان در وبلاگهایشان مینویسند و شعر را منتشر میکنند. این وضعیت چرا روزبهروز حادتر میشود؟
شاعران معاصر درد دلشان را به کامپیوترها میگویند و اشعارشان را در فلش مموریها ذخیره میکنند و در دنیای مجازی بخواهند یا نخواهند گم میشوند. در برخی از این شاعران شجاعت و شهامت اینکه روزی در یکی از روزنامهها یا مجلات ادبی شعرشان به نقد و چالش کشیده حتی جراحی شود، موجود است. چون احساس میکنم جوجهای که سر از تخم در میآورد بزودی پرواز نمیکند، باید مجال ببیند و زمان بر او بدمد تا به اوج برسد. شاعران جوان باید خود را محک بزنند. کسی که میخواهد محک بخورد، باید به میدان بیاید. این میدان هم رسانههای گروهی مانند روزنامهها، مجلهها و حتی رادیو و تلویزیون است.
* و در پایان اینکه ظاهراً قرار است بعد از مجموعه «ما دانه دانه سنگ میخوریم» کار جدیدتان را منتشر کنید. این مجموعه آیا با همان سبک و سیاق کار اول شماست؟
این مجموعه شعرهایی است که بعد از دفتر اول سرودم. بیشتر شعرها مربوط به سالهای 89 و 90 است. اسم دفتر دوم را گذاشتهام «چوپانی که بوی گرگ میدهد» که در واقع این نام برگرفته از یکی از شعرهای کوتاهم است:
هنوز بچگانه نقاشی میکشم
آدمکهای من گردنهای باریک
دستانی خالی
دهانی بسته دارند
یکروز تصمیم میگیرم
نقاش بزرگی شوم
چوپانی میکشم که بوی گرگ میدهد.
نظر شما