به گزارش خبرنگار مهر، هنوز علی (ع) به دنبال طفلان یتیم و بی پناه است، دستهایت را دوست دارم علی جان. دستهائی که پینه بسته اما پر مهر، کیسههای پرتوشه را بر دوش تو گرفته است. دستهایی که برای محرومان ماوا میسازد.
ای مؤمنین و مؤمنات، ای فقیران، ای یتیمان، ای مظلومان به باران بگویید نبارد.به ابرها بگویید سیاه بپوشند و به خورشید بگویید جامه عزا بر تن کند که علی رفت، به باد بگویید به اشک عابدان شب زنده دار متبرک شود، به باد بگویید به اشک یتیمان و فقیران متبرک شود.
به باد بگویید در خانههای مؤمنین مؤمنات عطرافشانی کند، به باد بگویید چهره گنهکاران را سیاه کند.
علی دیگر نیست یتیمان چه کنند... امشب با کودکانی که جز طعم تلخ درد هیچ طعمی را نمیشناسند همراه شو که بی پناه شدهاند که یار مهربانشان از میانشان رخت بربسته.کوچه کوچههای کوفه سرد و غریب تو را میخواند مگو که ره دشوار و هدف سترگ است مگو که مرا توان ندیدنت نیست. تو قدم در راه بنه به خاطر کودکی مانده در بستر بیماری، به خاطر شرمندگی دستان خالی مادر، به خاطر ما دعوت خانههای در حال ویران را پاسخ بگو به خاطر بغض مهربانی که در گلوی دستانت مانده به خاطر عهدی که با عشق بستهای بیا و این دلهای شکسته را زیارت کن، زیارت ستارهها آداب ندارد فقط قلبی نمانده از تپش مهر میطلبد همین.
اکنون چشمههای خروشان تو را میشناسند تشنگی را تو آبی، جوابی. ریگهای بیابان تو را میشناسند. نام تو رخصت رویش است و طراوت بوی توحید مشروط بر بودن توست ای که آیات قرآن تو را میشناسند، فصل غریبی ما آغاز شد. ای خوب ای غریب ای آشنای یتیمان کجایی که به نبودنت عادت نمیکنیم کوچههای کوفه در آن نیمه شبان، خوب تو را میشناسند، اینک در کوچه پس کوچههای تاریخ دست در دست زمان، غم نبودنت را نجوا میکند و به زمزمههای نیمه شبانت گوش فرا داده است.
این روزها آسمان گرفته است، این روزها بوی کوفه میآید، این روزها صدای گریه یتیمان کوفه میآید، گویی زمین و آسمان به علی التماس میکردند که نرو. مرغابیها را یادت هست، با اینکه حیوان بودند و هیچ نمیفهمیدند، با این حال از رفتن مولایشان ناراحت بودند. همه ناراحت بودند ولی علی (ع) رفت، علی (ع) چه سبکبال و آسوده میرفت در حالی که خود میدانست چه اتفاقی خواهد افتاد، علی (ع) رفت و با رفتنش بچههای کوفه را یتیم کرد، کاسهای شیر را به یاد داری، هر که را در کوفه میدیدی کاسه شیری به دست داشت، پشت در خانه علی (ع) همه با کاسهای شیر صف کشیده بودند، بچهها گریه سر داده بودند. آری، آنها نمیخواستند سرپرستشان را، مولایشان را، از پدر مهربان ترشان را از دست دهند، آنها میخواستند باز هم شبها کسی برای آنها غذا بیاورد، دست روی سرشان بکشد، به آنها مهربانی کند، آنها برای مولایشان گریه میکردند و ناراحت بودند، همه ناراحت بودند، کوچک و بزرگ، زن و مرد، ولی در این میان علی(ع) خوشحال بود، خوشحال بود که به دیدار حق میرود، خوشحال از فزت و رب الکعبه خوشحال از این بود که نزد پیامبر میرود، علی (ع) رفت و کوفه غرق ماتم و اندوه شد، اینک با نبودنت همه جا غرق ماتم و اندوه است علی جان.
نظر شما