ژاك دريدا
محمد ميرزاخاني كارشناس ارشد رشته ادبيات فارسي در گفت و گو با خبرنگار گروه دين و انديشه "مهر" درباره انتخاب پايان نامه اي كارشناسي ارشد در زمينه ساختارشكني در ادبيات گفت : از آنجا كه همواره به دنبال مسائل و انديشه هاي نو بوده و هستم، وقتي با ماجراي ساختارشكني روبرو شدم ، شديداً علاقمند شدم كه آن را دنبال كرده و حداقل به بهانه پايان نامه ام در مورد آن مطالعه و تحقيق بكنم . البته همان طور كه مي دانيد در دانشگاه تهران كمتر به چنين موضوع هايي پرداخته مي شود و اغلبِ رساله هايي كه دفاع مي شوند چيزي هستند حول و حوش يك اثرِ ادبيِ فارسيِ معروف يا يك شخصيت برجسته يا مقولاتي از اين قبيل.
وي درباره مسائل و مقوله هايي كه در پايان نامه به آنها پرداخته اظهار داشت : به صراحت بايد بگويم كه در آغاز كار هيچ چيز براي خودم هم روشن نبود . اين كه الان در پايان نامه چه مطالبي هست ، همه نتيجه آرام آرام پيش رفتنِ كار است . در آغاز فقط قصدم اين بود كه يك ـ دو متن ترجمه كنم و يك ـ دو متن هم خودم به آن بيفزايم . اما وقتي پيش رفتم ديدم اين امر تقريباً ناممكن، و در صورت امكان چندان فايده مند نيست. به همين دليل به اين نتيجه رسيدم كه ابتدا سيري از مدرنيسم تا پست مدرنيسم را بنويسم . بعد از ساختارگرايي تا ساختارشكني را ؛ بعد چند مقاله در تعريف و تبيين ساختارشكني ترجمه كردم . در ادامه تعدادي از كليدي ترين مفاهيم و مقولاتِ موجود در ساختارشكني را تشريح كردم به اين صورت كه هر يك از مفاهيمي چون فارماكون (Pharmakon )، تقابل هاي دوتايي (binary opposition ) ، رد (trace ) ، و …. را در يك مقاله به قدر نياز بررسي كرده و درباره شان نوشتم . بعد از اين به چند مقولة ديگر پرداختم : داستانِ كوتاهِ “ بختك ” نوشته هوشنگ گلشيري را بر اساس يكي از مقولات ساختارشكني نقد و بررسي ( ساخت شكنانه ) كردم . مقاله اي ديگر نوشتم دربارة مسئله بسيار مهم “ ساختارشكني و ترجمه ” ، چرا كه ساختارشكن ها نظرهاي بسيار خاص و قابل توجهي دربارة ترجمه دارند . مقالة ديگري دربارة نظر چند نفر از انديشمندان و نويسندگان ايران ( مثل رضا براهني ، مراد فرهادپور ، شاهرخ حقيقي ، و … ) دربارة ساختارشكني نوشتم . يكي ديگر از مقاله هاي پايان نامه ، نقدي بود بركتاب دكتر پورنامداريان با عنوان " در سايه آفتاب " كه به به ساخت شكني شعر مولانا پرداخته بود . در اين نقد ، فهم نادرست نويسنده را از مقولة ساختارشكني و مسائل پيرامونِ آن نسبتاً مفصل شرح كرده ام .
ژاك دريدا
ميرزا خاني درباره مشكلات موجود براي نوشتن اين پايان نامه گفت : اولين و اساسي ترين مشكل عدم وجود منابع ومآخذ خوب و معتبر به زبان فارسي بود . اين مرا مجبور مي كرد به منابع انگليسي روي بياورم كه البته كتاب هايي هم كه در ايران مي شد در زمينة ساختارشكني به انگليسي هم پيدا كرد ، چندان زياد نبودند . دومين مشكل عدم اطلاع اساتيد از اين مقوله بود . مشكل بعدي اساساً نظر حاكم بر انديشة خيلي از اساتيد و حتي فضاي دانشگاه بود . بسياري از اساتيد با طرح چنين مسائلي مخالفند . به نظر اين اساتيد وقتي ما هنوز در دلِ سنت ها و انديشه هاي كهن خويش دست و پا مي زنيم و گرفتار هستيم هيچ دليلي ندارد بخواهيم به مقولة مدرنيسم يا بدتر از آن پست مدرنيسم بپردازيم . بعضي ديگر معتقدند نوشته هاي نويسندگان پست مدرن اساساً قابلِ فهم نيست . آنها خودشان نفهميده اند چه گفته اند چه برسد به ما . پس وقت گذاشتن براي اين مقولات بيهوده است .
وي در پايان جايگاه ساختارشكني را در دنياي معاصر اين گونه توصيف كرد : ساختارشكني هم مثل بسياري ديگر از مقولاتِ دنياي معاصر تا به حال حرف و حديث هاي فراواني درباره اش بوده اما اين كه جايگاه دقيق آن چيست و كجاست، پرسش دشواري است . چرا كه اساساً جايگاه خيلي ديگر از مقولاتِ علوم انساني هم به درستي معلوم نيست . به همين سبب مي توان گفت ( به گفته خود دريدا ) ساختارشكني همواره حضور دارد ، هست ، تنها بايد آن را يافت ، قدم به قدم و واژه به واژه بايد به دنبالش بگرديم تا بالاخره حضور همه گيرش را در زندگي و انديشة هر روزة خودمان بيابيم . ساختارشكني نظريه اي در كنار نظريات ديگر نيست بلكه آمده همة همين چارچوب هاي سخت و استوار ( مثل تعاريف ، تقسيم بندي ها ، مقدمه چيني ها ، نتيجه گيري ها ، تقابل ها ، و … ) را از ميان بردارد . شايد از اين نظر بتوان گفت ساختارشكني يك فرا ـ نظريه است : نظريه اي بيرون از نظريه ها يا عليه نظريه ها .
نظر شما