پیام‌نما

لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ * * * هرگز به [حقیقتِ] نیکی [به طور کامل] نمی‌رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید؛ و آنچه از هر چیزی انفاق می‌کنید [خوب یا بد، کم یا زیاد، به اخلاص یا ریا] یقیناً خدا به آن داناست. * * * لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّی تُنفِقُواْ / آنچه داری دوست یعنی ده بر او

۲۲ آبان ۱۳۹۰، ۱۱:۰۶

خرده روایت‌ها به باور قصه کمک می‌کند

خرده روایت‌ها به باور قصه کمک می‌کند

رضا میرکریمی، کارگردان فیلم سینمایی "یه حبه قند" گفت: خرده روایت‌هایی که در این فیلم مطرح می‌شوند به باور قصه به مخاطب کمک می‌کند و از سوی دیگر از دوربین روی دست در خدمت وقایع فیلم استفاده کرده‌ایم.

به گزارش خبرنگار مهر، رضا میرکریمی، کارگردان در بخش دوم گفتگوی مشروح‌ با مهر درباره استقبالی که از فیلم "یه حبه قند"در کشورهایی خارجی شده است، چگونگی هماهنگی بازیگران و ... صحبت کرد.

*خبرگزاری مهر - سرویس فرهنگ و هنر: از همان ابتدا قرار بود وقایع اصلی فیلم در یک شهرستان اتفاق بیفتد؟

- رضا میرکریمی: بله. از ابتدا قصد داشتم رویدادها و داستان فیلم در یک شهرستان روی دهد و دوست داشتم زنجان یا همدان باشد. اما از آنجایی که ایده اصلی فیلم زمانی که ما در اردکان یزد بودیم، شکل گرفته بود و محمدرضا گوهری هم سفرهایی به همدان کرد و عکس‌هایی از آن مناطق گرفت که متوجه شدم شهر یزد از لحاظ ویژگی‌های ایرانی و سنتی که دارا است مناسب‌تر است. یزد به نظر من نگین این قصه است و می‌توان به عنوان یک شهر اصیل از آن یاد کرد.

*مردم یزد معمولاً با وجود اینکه فضاهای سنتی را در خانواده حفظ کرده‌اند، اما همگی از تحصیلات بالائی برخوردارند. در تحقیقاتی که برای نوشتن فیلمنامه انجام می‌دادید، آیا به این مورد هم برخورد داشتید که خانواده‌ای سنتی مثل این خانواده که در فیلم به تصویر کشیده شده، حاضر شوند دخترشان را به صورت غیابی به عقد پسری درآمریکا درآورند؟ می‌خواهم بدانم به چنین ازدواج‌هایی در تحقیقات‌تان برخورد کرده بودید؟

- در مناطق کویری ما و حتی شهرهایی کوچکتر از یزد مثل ابیانه و اردکان، با وجود اینکه به نظر می‌رسد در شهرهای خشک و کویری زندگی می کنند، اما فرهنگ بسیار بالایی دارند. وارد هر خانه‌ای که می‌شوید ممکن است ظاهری خشتی و گلی داشته باشد، اما افراد خانواده همگی از تحصیلات بالایی برخوردارند. مردم کویر مردم بسیار سخت کوشی هستند و صبر و بردباری‌شان باعث می شود به درجات بالایی از موفقیت برسند.

آقای گوهری درباره احتمال این اتفاق به یزد و اردکان سفر کرد و در تحقیقاتی که در این زمینه انجام داد به این نتیجه رسید که نسبت به جاهای دیگر ایران مسافران خارج از کشور بیشتری در این شهرها وجود دارد. خانواده‌هایی که ظاهر سنتی‌شان را حفظ کردند، اما وصلت‌هایی به این شکل که در فیلم نشان داده می‌شود هم زیاد در بین‌شان دیده می‌شود.

 

*به نظر می رسد که خانواده این نوع ازدواج را پذیرفته و مشکلی با غیابی بودن عقد و به خارج رفتن دخترشان ندارند.

-  البته فراموش نکنید که ما از ابتدای قصه وارد نمی‌شویم و کاملاً هم مشخص است که قبل از این دعواهای بسیاری بر سر این مسئله در خانواده بوده است. وقتی که داماد بزرگتر می‌گوید که چطور دایی را راضی کردید معلوم است که این عروسی آسان شکل نگرفته و پروسه طولانی مدتی را طی کرده است. حالا هم به یک نقطه اتفاقی رسیده‌اند که ما وارد قصه می‌شویم.

*چون این کار بسیار پربازیگر است، چطور بین بازیگران هماهنگی به وجود آوردید؟ البته بیشتر بازیگران تئاتری هستند و تجربه کار گروهی به این شکل را دارند. همچنین درباره تمرین بازیگران هم توضیحی بدهید. چون فکر می‌کنم برای اولین بار است که در فیلمی ایرانی از "بازیگران تمرین" استفاده می شود.

-  به هر صورت من قصد داشتم برای این فیلم و بدست آوردن ماکت اولیه میزانسن بازیگران توسط دستیارانم و افراد سر صحنه دکوپاژ اولیه را تمرین کنم. این پیشنهاد افشین هاشمی بود که به جای اینکه افراد پشت صحنه جای بازیگران بایستند از گروه تمرین استفاده کنیم. 

نام "بازیگر تمرین" را هم خود هاشمی انتخاب کرد. چون این افراد، آموزش بازیگری دیده بودند، اما فرصت تمرین پیدا نکرده بودند. من از این طرح استقبال کردم. بنابراین برخی جوانان فارغ‌التحصیل آموزشگاه‌های بازیگری آمدند سر صحنه و حتی برخی مواقع با لباس بازیگران اصلی به جای آنها در دکور تمرین می‌کردیم. چون این بچه ها کمی هم بازیگری می‌دانستند سبب می‌شد که در برخی صحنه ها حس و حال و فضا را بهتر بتوانیم در بیاوریم. آنها در واقع فراتر از استوری برد زنده بودند.

با این گروه ضعف‌ها و حسن‌های کار را می‌توانستیم با آمادگی بیشتری دریابیم و باعث می‌شد که وقتی بازیگران اصلی سر صحنه می‌آمدند آرامش بیشتری در جریان باشد و با آنها بتوانیم تعامل بیشتری برقرار کنیم. این "بازیگران تمرین" حدوداً از دو هفته قبل از فیلمبرداری تا آغاز کار و هم در زمان فیلمبرداری در کنار ما بودند.

فکر می‌کنم این تجربه برای این دوستان جوان هم تجربه خوبی بود و توانستند با حضور در فضای پشت صحنه مسائل بسیاری را یاد بگیرند. ضمنا بعد از اینکه مونتاژ نهایی را با بازیگران اصلی دیدند به اشکالات کار خودشان و نحوه حضور بازیگران حرفه‌ای در فیلم پی بردند. همه این مسائل تجربه مناسبی برای این جوانان بود.

*چرا به خرده روایت‌هایی مثل مطرح شدن مسئله گنج یا سرطان داشتن حاج ناصر زیاد پرداخت نمی‌شود؟ این روایت‌ها تأثیر زیادی در پیشبرد داستان و قصه اصلی ندارند. چون ابتدای فیلم آنقدر روی این مسائل تأکید می‌شود که تماشاگر تصور می‌کند شاید این موضوعات قصه اصلی فیلم باشند، اما در جایی این روایت‌ها رها می‌شوند.

 - باید دید از چه زاویه‌ای به این مسائل نگاه می شود. اگر روی این مسئله زیاد تأکید شده باشد و بعد نتوانسته توقعات را برآورده کند پس مشکل از ماست. اما من می‌خواهم از زاویه دیگری به این قضیه نگاه کنم. اینکه اگر توقعی که ازاین فیلم داریم مانند توقعی باشد که از یک قصه خطی داریم که مثلا جزئیات در آن به صورت علت و معلولی به نمایش گذاشته شود در اشتباه هستیم. چون این قضیه از آن نوع جنس نیست. 

قصه‌ها در این فیلم در کنار هم قرار دارند و برخی آنها حتی به هم کمک هم نمی‌کنند. بلکه قصد دارند تنها به باوراندن داستان این آدم‌ها و فضا کمک کنند. این قصه‌ها به تماشاگر کمک می‌کنند که به این مسئله توجه داشته باشد که حتی در جاهایی هم که نمی‌بیند، اتفاقاتی در جریان است. این مسئله یعنی پرتاب کردن و غرق شدن تماشاگر در یک حوض. 

مثلاً ما در سکانس‌های آشپزخانه که زنها جلو کادر دوربین قرار داشتند به این فکر می‌کردیم که مردها در حال چه کاری هستند. بنابراین یا در پس زمینه حضورشان حس می‌شد و یا صدایشان در کادر شنیده می شد. وقتی فیلم در عرض باز می‌شود و قرار است یک فضایی ایجاد کند شاید دیگر نتوان به این شکل آن را قطع کرد. این فیلم مثل یک درخت پرشاخ و برگ است که در فضا پخش شده است. ما می‌خواستیم تماشاگر احساس کند که در این فضا حضور دارد.

*از آنجائی که "یه حبه قند"، فیلم جزییات است و تماشاگر هم باید به همه مسائل دقت کند شاید برخی نکات به باور تماشاگر لطمه بزند. مثلا در سکانس مرگ دایی که باید همه افراد خانواده حضور داشته باشند، خبری از رضا کیانیان که داماد بزرگ خانواده است، نیست و حتی در سکانس تشییع جنازه هم حضور ندارد تا سکانس آشپزخانه که مشغول املت خوردن است و خانواده از سر خاک برگشته‌اند، او را می‌بینیم. به نظر می‌رسد کیانیان مشغول کار دیگری بود و نتوانست در این صحنه‌ها حضور داشته باشند.

-  (با خنده) اینها را به کسی نگویید! درست است. رضا کیانیان مجبور بود سفری به آمریکا داشته باشد و ما نمی‌توانستیم در یکی دو سکانس او را داشته باشیم. البته من انتظار داشتم در پروژه‌ای به این بزرگی خیلی بیشتر از این، ناهماهنگی به وجود آید. چون ما باید برای این تعداد بازیگر طوری تقسیم کار می‌کردیم که هم به کارهای خود برسند و هم تماشاگراحساس کند که آنها همیشه در خانه بوده‌اند. این کار بسیار سختی بود. و طبیعی هم بود که جایی از دست‌تان خارج شود. اما در همان سکانس‌ها هم که کیانیان نبود صدایش را گذاشته‌ایم.

 چقدر ریسک استفاده از دوربین روی دست در این لوکیشن محدود و با این تعداد بازیگر بالا بود؟ تصور نکردید که ممکن است این نوع فیلمبرداری بر روی مخاطب تأثیر نامطلوبی بگذارد و تماشاگر را خسته کند.

- یکی از کاربردهای مختلف دوربین روی دست این است که صحنه را واقعی‌تر می‌کند و این احساس را به وجود می‌آورد که دست خوردگی کمتری در صحنه وجود داشته است. ما تلاش داشتیم که حس صمیمیت در فیلم القا شود و می‌خواستیم بدون تکلف حس زندگی را در فیلم القا کنیم. 

مشکلی که دوربین روی دست دارد این است که با خودش یک شلختگی می آورد. این مسئله باعث می‌شود که شما یک بداهه‌ای را ببینید که لحظات خوبی دارد، اما در عوض لحظات مرده هم دارد. ما در این فیلم برای غلبه بر این بخش هم دوربین روی دست داشتیم و هم نداشتیم. خیلی آفت‌های این نوع فیلمبرداری را مثل سوئیچ پن و پلان - سکانس حذف کردیم. در واقع رفتار میانه‌ای با دوربین روی دست داشتیم. 

این لحن را در طول جلساتی که با حمید خضوعی ابیانه قبل از فیلمبرداری داشتیم، پیدا کردم. قواعدی را طراحی کردیم و بر اساس آن جلو رفتیم. اصراری نداشتیم که از همه قابلیت‌های دوربین روی دست استفاده کنیم، بلکه بیشتر می‌خواستیم دوربین در خدمت وقایع فیلم باشد.

*  فیلم رنگ و لعاب خیلی خوبی دارد. در نورپردازی‌ها و انتخاب لباس‌ها نظر شما چقدر تاثیرگذار بود؟

- به هر حال من نظراتی در ذهن دارم، اما کسانی را که فقط اجرا کننده کار باشند سر کار نمی‌آورم. حمید خضوعی ابیانه و محسن شاه ابراهیمی درجه یک‌های حرفه خودشان هستند. اما ایده اولیه‌ای هم در ذهنم هست که با آنها در میان می‌گذارم. گروه حرفه‌ای خیلی خوبی سر این فیلم شکل گرفته بود. تا امروز هم معمولاً همه از رنگ و طراحی صحنه فیلم راضی بودند. 

اما یکی از کارگردان‌ها به من گفت که خیلی از رنگ‌آمیزی در فیلم‌ام استفاده کرده‌ام، ولی فکر می‌کنم این تصور به این دلیل باشد که ما از رنگ خاکستری و تیره اشباع شده‌ایم و بنابراین دیدن این خیل رنگ در یک فیلم آزارمان می‌دهد. چون زیادی محتاط شده‌ایم و جرات‌مان را در استفاده از رنگ و نور در آثارمان از دست داده‌ایم. من به دنبال شیک کردن فیلم با استفاده از رنگ و نور نبوده‌ام، بلکه این زندگی ایرانی است که باید به همان شکل به نمایش گذاشت.

* از جمع بازیگرانتان راضی هستید؟

- باید بگوییم از اتفاقی که افتاده خیلی راضی هستم و خوشحالم که برخی بازیگران که قبلاً مد نظر بودند در فیلم حضور پیدا نکردند و این ترکیب جایگزین آنها شد. چون ترکیب بسیار همگون و خوبی بودند. بیشتر بازیگران فیلم از جنس بازیگران تئاتر بودند و تمرین کارشان را بهتر می‌کرد. با هر بار تمرین طراوت جدیدتری به بازی‌شان می‌دادند. 

 من روز اول باید عدم اعتماد به نفس برخی بازیگران که به خاطر اینکه اولین بارشان بود که جلو دوربین و مقابل بازیگران حرفه‌ای قرار می‌گرفتند را بر طرف می‌کردم. خوشبختانه بازیگران حرفه‌ای هم بسیار در این مسئله به ما کمک کردند. همه ابتدا پذیرفتند که قرار نیست به تنهایی دیده شوند، بلکه باید به صورت کلی دیده شوند.

*  بازتاب و استقبال فیلم در خارج از کشور چگونه بوده است.

- چند نمایش در مونترال و کره جنوبی داشتیم که استقبال بسیار زیادی از فیلم شد. برای من جالب بود که تماشاگران کره و ژاپنی با جزئیات فیلم را دیدند و کاملاً درک کردند. برخی ژاپنی‌ها معتقد بودند که این فیلم شبیه فرهنگ آنها است. اما من واقعا در طول ساخت فیلم به این مسئله فکر نکردم که برخی مسائل را واضح و آشکار بگویم تا تماشاگر خارجی با آن ارتباط برقرار کند. این مسائل صادقانه در فیلم جریان دارد.

کد خبر 1458829

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha