پیام‌نما

لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ * * * هرگز به [حقیقتِ] نیکی [به طور کامل] نمی‌رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید؛ و آنچه از هر چیزی انفاق می‌کنید [خوب یا بد، کم یا زیاد، به اخلاص یا ریا] یقیناً خدا به آن داناست. * * * لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّی تُنفِقُواْ / آنچه داری دوست یعنی ده بر او

۴ بهمن ۱۳۸۳، ۱۱:۵۶

گزارش گروه دين و انديشه "مهر" از مقدمه كتاب « انسان اخلاقي و جامعه غيراخلاقي»

انسان اخلاقي و جامعه غير اخلاقي؛ مطالعه اي در باب اخلاق و سياست

انسان اخلاقي و جامعه غير اخلاقي؛ مطالعه اي در باب اخلاق و سياست

خبرگزاري "مهر"- گروه دين و انديشه : رينهولد نيبور از متالهان برجسته قرن بيستم آمريكا است. وي خود را به عنوان كشيش و فعال اجتماعي توصيف كرده ، اما نفوذ تفكر الهياتي وي در زمنيه اخلاق اجتماعي از او شخصيتي برجسته ساخته است. جستار زير گزارشي از مقدمه كتاب وي تحت عنوان «انسان اخلاقي و جامعه غير اخلاقي» است . نيبور در اين جستار به دليل وجود خودخواهي در افراد و گروها ، بر ضرورت تلاش براي حصول به عدالت اجتماعي تاكيد مي كند.

فرضيه اي كه در اين جستار توضيح داده شده است تمايز واضحي است كه بايد ميان رفتار اخلاقي و اجتماعي افراد و گروه هاي اجتماعي، ملي ، نژادي و اقتصادي لحاظ شود

به گزارش خبرنگار گروه دين و انديشه "مهر" ، فرضيه اي كه در اين جستار توضيح داده شده است تمايز واضحي است كه بايد ميان رفتار اخلاقي و اجتماعي افراد و گروه هاي اجتماعي، ملي ، نژادي و اقتصادي لحاظ شود. اين تمايز نيازهاي خط مشي هاي سياسي را توجيه مي كند  و ضرورت مي بخشد كه اخلاق فردگرايانه ناب همواره سعي در تسريع كردن آن دارد. عنوان انسان اخلاقي و جامعه بدون اخلاق  حاكي از اين است كه اين تمايز مطرح شده فاقد شرايط لازم است، اما با وجود اين، اين امر اشاره مناسب به استدلالي است كه در ادامه اين جستار بدان پرداخته شده است. فرد فرد انسانها ممكن است تا حدي اخلاقي باشند كه بتوانند منفعت را جدا از تعيين مشكلات رفتاري در نظر گيرند و مي توانند هنگام لزوم منفعت ديگران را به منفعت خود ترجيح دهند. در ذات آنها آنقدر همدردي و ملاحظه براي نوع خود وجود دارد كه ممكن است مقدار آن از يك  آموزگار دقيق اجتماعي نيز بيشتر باشد. استعداد فكري و عقلاني ، آنها را به يك حس داوري مي رساند كه اصول آموزشي ممكن است از عناصر خودخواهي پاك شود. تا اين كه آنها بتوانند يك وضعبت اجتماعي را كه نفع خود نيز در آن دخيل است را با ديدي منصفانه درنظرگيرند. اما موفقيت انجام چنين كارهايي براي جامعه انساني و گروه هاي اجتماعي اگر غير ممكن نباشد، بسيار دشوار است. درهر گروه انساني دليل كمتري براي راهنمايي و  كنترل انگيزه، ظرفيت كمتري براي برتري شخصي، توانايي كمتر براي درك نيازهاي ديگران وجود دارد و بنابراين خودخواهي بيشتري در روابط شخصي افرادي كه اين گروه را تشكيل داده اند به وجود مي آيد. كم اهميتي اخلاقيات گروه ها تا حدي به دليل مشكلات برقراري يك نيروي اجتماعي منطقي است كه براي رويارويي با انگيزه هاي طبيعي به اندازه كافي قوي است و جامعه به واسطه اين نيروها انسجام مي يابد، اما از سوي ديگر،  كم اهميتي اخلاقيات گروه ها تا حدي نيز به دليل روشن شدن خودخواهي جمعي است. اين خودخواهي جمعي دربرگيرنده خودخواهي هاي فردي است و اين امر زماني واضح تر و بيشتر مي شود كه در يك انگيزه مشترك جمع شوند، اما اگر به صورت فردي و با احتياط مطرح شود به اندازه كافي روشن نيست.

 تحليل ها و پيشگويي هاي اجتماعي كه توسط جامعه شناسان، اخلاق گرايان و مربيان انجام شده به يك آشفتگي قابل توجه اخلاقي وسياسي در زمان ما منتهي شده است. آنها ضروريات سياسي را در كشمكش داوري جامعه بشري ناديده گرفته اند. اين امر به واسطه عدم توانايي تشخيص اين عوامل در رفتار اجتماعي  است

 تا جايي كه اين فرضيه يك گرايش جدلي دارد درست در جهت مخالف اخلاق گرايان ديني و سكولاراست كه تصور مي كنند خودخواهي فردي تدريجاً از طريق گسترش عقلانيت و يا رشد حسن نيت ديندارانه بررسي مي شود و چيزي جز تداوم اين فرآيند براي برقراري هماهنگي اجتماعي ميان تمام جوامع و اجتماعات بشري مورد نياز نيست. تحليل ها و پيشگويي هاي اجتماعي كه توسط جامعه شناسان، اخلاق گرايان و مربيان بر اساس اين فرض ها انجام شده به يك آشفتگي قابل توجه اخلاقي وسياسي در زمان ما منتهي شده است. آنها ضروريات سياسي را در كشمكش داوري جامعه بشري ناديده گرفته اند. اين امر به واسطه عدم توانايي تشخيص اين عوامل در رفتار اجتماعي كه متعلق به نظم طبيعت است و هرگز كاملاً تحت سلطه دليل يا وجدان قرار نمي گيرد. آنها متوجه نمي شوند كه نيروي جمعي - چه در شكل امپرياليسم و چه سلطه كلاسيك - چه زماني ضعف هاي خود را آشكار مي كند. اگر وجدان و دليل در نتيجه كشمكش تلفيق شود درگيري تنها منظم مي شود اما از بين نمي رود. اشتباه هميشگي آموزگاران و اخلاق گرايان مدرن در اين پيشفرض است كه دشواري هاي اجتماعي ما به دليل عدم حركت علوم اجتماعي با علوم فيزيكي است كه تمدن تكنولوژيكي ما را به وجود آورده است. مفهوم تغييرناپذير اين پيشفرض اين است كه با كمي زمان بيشتر اخلاق مناسب تر و تربيت اجتماعي و گسترش تدريجي فكر بشر، مشكلات اجتماعي ما به راه حل نزديك مي شود.

 گزارش خبرنگار دين و انديشه "مهر" از مقدمه كتاب "نيبور"  مي افزايد : جان ديويي اظهار داشت اين هوش و دلاوري انسان است كه مورد محاكمه قرار گرفته است؛ اين امر غير قابل باور است كه انسانهايي كه موجب تكنيك هاي اكتشاف فيزيكي و اختراعات شده از رويارويي با  مهمترين مشكل بشر خود داري كرده اند. آنچه كه در راه يك اقتصاد برنامه ريزي شده به مثابه يك مانع عمل مي كند سنت هاي كهنه، شعارهاي فرسوده و شعارها و همچنين نفع شخصي ما است كه وظيفه را جايگزين تفكر مي كند. ما بايد زماني كه ابتذال را متوقف مي كنيم يك شروع تازه براي تفكر هوشمندانه در نظر بگيريم. درست در زماني كه شروع به استفاده از دانش و مهارت ها مي كنيم بايد تبعات اجتماعي آن را به نفع زندگي ايمن، مشترك و مرفه كنترل كنيم. بايد شكايت از عقب ماندگي هاي دانش اجتماعي خود را متوقف كنيم و پس از آن مسيري را انتخاب كنيم كه به ايجاد علوم اجتماعي منتهي مي شود درست به همان صورتي كه انسان زماني كه تكنيك ها و ابزارهاي بسياري را در آزمايش هاي فيزيكي مورد استفاده قرار داد، اقدام به ايجاد علوم فيزيكي كرد. با وجود علاقه بسيار ديويي به درك مشكلات اجتماعي مدرن، روشني و وضوح اندكي در اين گفته وي وجود دارد. علت اصلي ايستايي اجتماعي تنها بدون تاثير گذاشتن بر استدلال وي ذكرشده و بدون اشاره به اين امر كه او چقدر از محافظه كاري اجتماعي معلول نفع اقتصادي طبقه هاي گوناگون مي داند. دركل محافظه كاري اجتماعي به جهل نسبت داده مي شود، ديدگاهي كه بيان مي دارد تنها بخشي از حقيقت تعصب طبيعي وي را روشن مي سازد. اين اشاره كه ما زماني كه ابتذال را متوقف كنيم، تنها در آغاز تفكر هوشمندانه قرار مي گيريم، خود آنقدر پيش پا افتاده و مبتذل است كه موجب سردرگمي تحليل گري مي شود كه نظريه روشني درباره راههاي غلبه كردن بر ايستايي اجتماعي را ندارد.

تا زماني كه مشكلات اجتماعي را همچون دانشمندان علوم فيزيكي نيازماييم، نمي توانيم از لحاظ اجتماعي متفكر باشيم و در توصيف تفاوت مهم ميان علوم فيزيكي و اجتماعي ناكام مي مانيم. علوم فيزيكي زماني آزداي خود را بدست آورد كه بر سنتگرايي كه برپايه جهل بود غلبه كردند، اما سنتگرايي كه علوم اجتماعي با آن روبه رو است بر پايه نفع اقتصادي طبقه ها بارز اجتماعي است كه سعي در حفظ امتياز ويژه خود در جامعه دارند

بر اساس گزارش "مهر" از مقدمه كتاب نيبور ، ما تا زماني كه مشكلات اجتماعي را همچون دانشمندان علوم فيزيكي نيازماييم، نمي توانيم از لحاظ اجتماعي متفكر باشيم و در توصيف تفاوت مهم ميان علوم فيزيكي و اجتماعي ناكام مي مانيم. علوم فيزيكي زماني آزداي خود را بدست آورد كه بر سنتگرايي كه برپايه جهل بود غلبه كردند، اما سنتگرايي كه علوم اجتماعي با آن روبه رو است بر پايه نفع اقتصادي طبقه ها بارز اجتماعي است كه سعي در حفظ امتياز ويژه خود در جامعه دارند. ازاين رو ، تفاوت ميان  ويژگي اجتماعي در علوم اجتماعي و فيزيكي ناديده گرفته مي شود. عينيت منطقي كامل در وضعيت اجتماعي غير ممكن است. همان دانشمندان اجتماعي كه آرزو دارند به نسل ما توصيه هاي رستگاري ارائه دهند و از اين امر نا اميد مي شوند كه افراد كاهل و نادان در پذيرفتن دانش و حكمت آنان تاخير مي كنند، در تمام مطالبي كه مي نويسند به طبقه متوسط خيانت مي كنند. از آنجا كه دليل همواره در خدمت منفعت در وضعيت اجتماعي است، همانطور كه ديويي ، آموزگار و دانشمند اجتماعي اعتقاد دارد بي عدالتي اجتماعي تنها با ترغيب منطقي و اخلاقي رفع نمي شود. تضاد اجتناب ناپذير است و در اين تضاد، قدرت بايد با قدرت رو به روشود. اكثر آموزگاران اين حقيقت را نمي پذيرند وتنها  دانشمندان اجتماعي از روي بي ميلي پذيراي آن مي شوند.

اگر تضاد اجتماعي بخشي از فرآيند كسب عدالت اجتماعي باشد، قسمت اعظم ايده هاي شاگردان ديويي اين است كه رستگاري ما به پيشرفت شيوه هاي آزمايشي وابسته است . در زندگي اجتماعي ، تجربه گرايي علوم فيزيكي، از احتمال كلي كه به آن نسبت داده اند برخوردار نيست. گروه هاي مخالف در تنازع اجتماعي نيازمند اخلاق اند و اخلاق توسط عقايد ديني، نمادها و ساده سازي هاي عاطفي صحيح به وجود مي آيد. اين امر به اندازه روح علمي آزمايش ضروري است. اگر كارگران صنعتي خود را بدست تكنيك هاي آزمايشي آموزگاران مدرن بسپارند، هيچ كدام از آنها آزادي طبقه حاكم برجامعه را بدست نمي آورد. اگر آنها انرژي كافي براي اعتراض به قدرت نيرومند داشته باشند، شديداً به عدالت و پيروزي اهداف احتمالي خود بيشتر از هر علم تجربي اعتقاد خواهند داشت. آنها احتمالاً در طرح هدف اجتماعي خود و در انتخاب موثر ترين ابزارها براي دستيابي به آن بسيار علمي عمل مي كنند، اما نيروي انگيزه بايد آنها را تقويت كند چرا كه اين امر به سادگي از عينيت علم مشتق نمي شود. آموزگاران مدرن همچون عقل گرايان تمام اعصار، شيفته پيروي كردن از دليل  در زندگي هستند.

در ادامه گزارش "مهر" از مقدمه كتاب نيبور آمده است : جامعه شناسان به عنوان يك طبقه، مشكلات مدرن جامعه را حتي كمتر از آموزگاران درك مي كنند. آنها معمولاً تضادهاي اجتماعي را در نتيجه برخورد ميان انواع مختلف الگوهاي رفتاري تفسير مي نمايند. اين امر زماني مي تواند ناديده گرفته شود كه احزاب مخالف تنها به دانشمند اجتماعي اجازه دهد آنها را با الگويي تازه تر و كامل تر كه مطابق با نيازهاي دو حزب قرار گيرد مجهز نمايد. با وجود اين ، آموزگاران به جهل بيش از منفعت شخصي به عنوان علت تضاد توجه مي كنند. " كيمبل يانگ" اظهار مي كند : ظاهراً تنها راهي كه تضادهاي جمعي همچنين تضادهاي فردي مي تواند با موفقيت حل شود تامين تعيين جهت رفتار انسان جهت هدف محيطي امكان پذير قلمداد مي شود. اين امر توسط اصلاح عقلاني رفتارها در سطح نمادين تفكري يا روحي- عصبي به نحو موفقيت آميزي انجام مي شود. البته اين كار ساده اي براي سلامت اجتماعي و ذهني نيست اما به نظر مي رسد تنها راهي است كه به هدف مي رسد. در اينجا تكنيكي كه دررابطه ها و در انواع خاص تضاد اجتماعي به دليل تفاوت فرهنگ ها به نحو مناسبي عمل مي كند يك نوشداروي كلي است. چگونه مي توان مشكلي را كه ميان انگلستان و هندوستان وجود دارد حل كرد؟ از طريق ميزگرد يا همايش؟ اما اگر يك ستاد همكاري موضوع را دنبال نكند، انگلستان در اين همايش چقدر با هندوستان موافقت مي كند؟

 تدبير برگزيده دانشمندان اجتماعي در اين مورد ، انطباق و همسازي است. اگر دو حزب با يكديگر اختلاف دارند بگذاريد با يكديگر رايزني كنند، نيازها و خواسته هاي  خود را در توافقي كه بين دو كشور به وجود مي آيد حل نمايند. اين تدبير و تدابيري از اين قبيل متعلق به هورنل هارت است . بي ترديد تضادهاي بي شماري وجود دارد كه بايد با توسل به اين تدبير حل شود، اما آيا يك گروه محروم همچون سياهپوستان آيا به استفاده ازاين روش موفق خواهند شد در جامعه خود عدالت كامل داشته باشند؟ و يا اين كه چگونه كارگران صنعتي، تدبير "هارت" را در رويارويي با صاحبان صنايع مورد استفاده قرار دهند؟ صاحبان صنايع به قدري داراي نفوذ و قدرت هستند كه مي توانند در رويارويي با كارگران پيروز شوند و تفاوتي ندارد كه چقدر استدلال هاي كارگران قانع كننده باشد. به نظر مي رسد تنها تعداد معدودي جامعه شناس مي دانند كه تطبيق يك تضاد اجتماعي كه در نتيجه عدم تناسب قدرت در جامعه به وجود آمده است. 

پروفسور كلارنس مارش كيس معتقد است كه كنترل مستبدانه صنعت در جامعه اي كه در آن دموكراسي حاكم است نا بجا بوده و جامعه نمي تواند در مقابل آن تاب بياورد . استبداد تحمل نمي شود، اما كسي كه مستبد است استبداد خود را صرفاً به دليل نا بجا بودن آن ترك نمي كند

گزارش "مهر" مي افزايد : مادامي كه عدم تناسب قدرت وجود دارد، به سختي  مي توان گفت كه اين امر ريشه در عدالت دارد. در برخي مواقع جامعه شناسان كاملاً به اين حقيقت تمدن صنعتي بي توجه هستند كه اظهار مي دارد نا آرامي كارگران صنعتي به دلايل بي عدالتي اقتصادي نيست، بلكه به حس حقارت آنان مربوط است. اين حس زماني از بين مي رود كه روانشناسان اجتماعي بتوانند به كارگران آموزش دهند كه هيچ كس به جز خود آنان مسئول حقارتشان نيست . اين دانشمندان اجتماعي به صاحبان صنايع نيز آموزش مي دهند كه سود و منفعت بايد با توجه به كارگران درنظر گرفته شود. از اين رو، اجتماعي كردن نظارت فردي در صنعت نياز كنترل سوسياليستي را رد مي كند. اكثر دانشمندان اجتماعي به قدري فاقد صلاحيت هستند كه به نظر مي رسد تصور مي كنند كه انسانهاي قدرتمند به محض اين  كه از طريق دانشمندان اجتماعي مطلع مي شوند كه اقدامات و رويكردهايشان ضد اجتماعي است، به سرعت به زورگويي و تحميل عقايد خود روي مي آورند. پروفسور كلارنس مارش كيس، در تحليلي عالي از مشكل اجتماعي اطمينان خود را بر سازماندهي مجدد ارزش ها قرار مي دهد كه درميان ديگر موارد، رهبران صنعتي بايد اين امر را در نظر بگيرند كه كنترل مستبدانه صنعت در جامعه اي كه در آن دموكراسي حاكم است نا بجا بوده و جامعه نمي تواند در مقابل آن تاب بياورد . استبداد تحمل نمي شود، اما كسي كه مستبد است استبداد خود را صرفاً به دليل نا بجا بودن آن ترك نمي كند.

 سر آرتور اسلتر، اقتصاددان برجسته، تحليل موثر خود را درباره آشفتگي تمدن ما را با ابراز اين مطلب تمام مي كند كه اميد مي رود كه يك هوش و آگاهي برتر و با اخلاقياتي پاك، مانع از تكرار اشتباهات گذشته دولت در آينده شود. تحليل او نشان مي دهد كه ناكامي دولت به دليل فشار منافع اقتصادي بر روي آنها است تا گنجايش هاي محدود حكمت انساني

سر آرتور اسلتر، اقتصاددان برجسته، تحليل موثر خود را درباره آشفتگي تمدن ما را با ابراز اين مطلب تمام مي كند كه اميد مي رود كه يك هوش و آگاهي برتر و با اخلاقياتي پاك، مانع از تكرار اشتباهات گذشته دولت در آينده شود. تحليل او نشان مي دهد كه ناكامي دولت به دليل فشار منافع اقتصادي بر روي آنها است تا گنجايش هاي محدود حكمت انساني . به رغم اين تحليل ، سر آرتور انتظار دارد دولت تمدن ما را با اجتماعي شدن نجات دهد و فكر مي كند كه يكي از روش هايي كه به آنها در انجام اين كار كمك مي كند ايجاد موسسه هاي خصوصي است كه ارائه كننده فعاليت هاي سازماندهي شده كشور، اتاق بازرگاني، موسسه هاي بانكي و موسسه هاي صنعتي و كارگري باشد. تمام اميد او براي بهبود اوضاع بر اساس احتمال گسترش سطحي از بي طرفي اقتصادي در ميان قدرتمندان است. اين امر زماني كه چنين اعتماد ساده لوحانه اي در استعدادهاي اخلاقي بشر اجتماعي ديده مي شود نسبتآً دلسرد كننده است، به ويژه در ميان كساني كه مطالعه درباره رفتار انسان اجتماعي را حرفه خود مي دانند. حتي زماني كه "اودوم" استاد دانشگاه هاروارد تصديق كرد كه تا زماني كه بي عدالتي در توزيع حقوق كارگران وجود دارد، وجود تضاد نيزضروري است. وي تا زماني كه مرزهاي اصول آموزش و همكاري به وجود آيد تضاد اجتماعي را مقتضي لحظه مي داند.

 آرمانگرايان ديني مدرن معمولاً به دنبال دانشمندان اجتماعي از سازش و انطباق در راه عدالت اجتماعي دفاع مي كنند. بسياري از رهبران كليسا اصرار دارند كه اين امر به آنان ارتباطي ندارد كه از كار ويا سرمايه دفاع كنند، اما تنها دو طرف را به روح انصاف و انطباق نصيحت مي كنند

آرمانگرايان ديني مدرن معمولاً به دنبال دانشمندان اجتماعي از سازش و انطباق در راه عدالت اجتماعي دفاع مي كنند. بسياري از رهبران كليسا اصرار دارند كه اين امر به آنان ارتباطي ندارد كه از كار ويا سرمايه دفاع كنند، اما تنها دو طرف را به روح انصاف و انطباق نصيحت مي كنند. دكتر "جاستين رو نيكسون" اظهار مي دارد ميان كاپيتاليسم " اون يانگ" و سوسيالسم "رامسي مك دونالد" هيچ خليج غير قابل عبوري وجود ندارد. متاسفانه از زماني كه آن خطوط نوشته شدند سوسياليسم مك دونالد به صورت عملي جلوه نكرده است و اين ركود نشان داده است كه چه تفاوت هاي كوچكي ميان كاپيتاليسم تازه "يانگ" و كاپيتاليسم كهنه وجود دارد.

آنچه فقدانش در ميان تمام اين اخلاق گرايان - چه ديني و چه عقلاني- وجود دارد درك ويژگي بي رحم رفتار تمام انسانهاي اجتماعي و قدرمنفعت شخصي و خود خواهي اجتماعي در تمام رابطه هاي ميان گروهي است. ناكامي به رسميت شناختن پايداري تك بعدي گروه خودخواه درمقابل تمام اخلاق و اهداف جامع اجتماعي آنها رادر يك تفكر سياسي غير واقعي و مغشوش درگير مي كند. آنها تضاد اجتماعي را هم به عنوان يك روش موثر براي بدست آوردن غايت هاي تاييد شده اخلاقي و هم به عنوان يك تدبيري آني كه نيازمند آموزش اخلاقي كامل تر و ديني تر است نگاه مي كنند. آنها محدوديت هاي تصورات انسان، تملق ساده تعصب و احساسات و تبعات پايداري غير عقلاني خودخواهي ، به ويژه در رفتار گروه را در نظر نمي گيرند، اين امر تضاد اجتماعي در تاريخ بشري را اجتناب ناپذير مي سازد.

در ادامه گزارش خبرنگار دين و انديشه "مهر" آمده است : دست بالا گرفتن واهي فضيلت انساني استعداد اخلاقي در فرهنگ مدرن طبقه متوسط ما هميشه موجب ارزيابي غير واقعي حقايق كنوني اجتماعي نمي شود. وضعيت هاي اجتماعي معاصر اغلب نسبتاً واقع گرايانه ارزيابي شده اند، اما اميد مي رود كه الگوي تربيتي تازه و يا احياي ايده تضاد هاي غير ضروري را از ميان ببرد. با  وجود اين ، سهم قابل توجهي از فرهنگ طبقه متوسط در تحليل وضعيت معاصر نسبتاً غيرواقعي باقي مي ماند. فرض بر اين است كه شواهد رشد فزاينده برادري ميان طبقات و ملل در زمان كنوني به وجود مي آيد. اين امر نظم هايي را همچون جامعه ملل ، قرارداد كلوگ (قرار دادي چند جانبه كه در آن جنگ را به عنوان ابزار سياست ملي حذف شده بود اين قرار داد از تلاش هاي بزرگ در راستاي صلح پس از جنگ جهاني اول به شمار مي رود) و الگوهايي همچون اتحاديه هاي صنعتي،  دلالت ضمني بر دستاورد هاي اجتماعي و اخلاقي دارد كه حقايق كلي آن را كاملاً نشان نمي دهند. پروفسور "جورج استراتون" روانشناس اجتماعي اظهار مي كند : همواره بايد پيشرفتي گسترده و مستمر وجود داشته باشد. اما به نظر مي رسد زمان حال ما به طور واضح اتمام مبداء تاريخي قديمي در روابط جهاني و آغاز يك دوره جديد تحت اصول رسمي جنگ را وعده داده است. اكثر ملت هاي جهان تعهدات سياسي به وجود آورده اند كه نشان از تعهداتي در زمينه اصول بين المللي و اقدامات موثرتر دولتي دارند.

 ممكن است برقراري روابط ميان افراد در يك گروه صرفاً با ترغيب اخلاقي و استدلالي و انطباق ممكن باشد ،  اما در روابط ميان گروهي اين امر عملاً غير ممكن است. بنابراين، روابط ميان گروه ها بايد همواره بيشتر سياسي باشد تا اخلاقي

تحليل جامعه ملل به عنوان نماد يك مبداء تاريخي تازه در روابط بين الملل بسيار كلي و فاقد شرايط لازم در كليساهاي مسيحي بوده كه مسيحيت آزاد تمام روابط اجتماعي خود را خود را تحت قانون مسيح اجرا مي كند. جاستين رو نيكسون، الهيات شناس و كشيش فكر مي كند كه : دليل ديگر اعتقاد به رشد سياستمداري اجتماعي در بخش رهبران اقتصادي براساس تجربه آنها به عنوان متولياني در پروژه هاي انساني و آموزشي است . اين داوري آشفتگي اخلاقي مسيحيت آزاد را با وضوح كامل نشان مي دهد . ممكن است برقراري روابط ميان افراد در يك گروه صرفاً با ترغيب اخلاقي و استدلالي و انطباق ممكن باشد ،  اما در روابط ميان گروهي اين امر عملاً غير ممكن است. بنابراين، روابط ميان گروه ها بايد همواره بيشتر سياسي باشد تا اخلاقي .

به گزارش خبرنگار گروه دين و انديشه "مهر " نيبور در پايان مقدمه كتاب خود  هدف از روش به كار گرفته شده در كتاب خود  را رسيدن به شيوه هاي  كه نويد دستيابي به هدف اخلاق اجتماعي جامعه است ذكر كرده و آورده است : چنين شيوه هايي بايد همواره توسط دو معيار مورد بررسي و قضاوت قرار گيرند : (1) آيا اين شيوه ها عدالت را در مورد منابع و احتمالات اخلاقي در ذات انسان رعايت مي كنند و از هر استعداد اخلاقي در انسان بهره مي گيرند؟؛ (2) آيا آنان محدوديت هاي ذات انسان به ويژه محدوديت هايي كه خود را در رفتار جمعي انسان مشخص مي كند را در نظرمي گيرند؟ اين درشرايطي است كه ديدگاه ها و تحليل هاي اجتماعي به زماني بستگي دارند كه اين ديدگاه ها در آن مطرح مي شود.

کد خبر 147325

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha