به گزارش خبرنگار مهر، هماندیشی «عاشورا؛ یادواره قیصر امینپور» که عصر روز شنبه 12 آذرماه در موسسه فرهنگی و هنری اندیشه برگزار شد، به چند دلیل حال و هوای دیگری داشت؛ اول اینکه در آستانه تاسوعا و عاشورای حسینی بود و دوم اینکه یادوارهای بود برای قیصر امینپور در حضور نزدیکترین یارانش.
در این مراسم که متاسفانه با 45 دقیقه تاخیر آغاز شد، افرادی چون ساعد باقری، فاطمه راکعی، سهیل محمودی و عبدالجبار کاکایی به ایراد سخن پرداختند. محور این سخنان قیصر امینپور بود که با دیدگاههای عاشورایی و دینی وی پیوند میخورد.
در این مراسم فاطمه راکعی با اشاره به اینکه 30 سال با قیصر دوست و همکار بوده است، گفت: من در همه سالهایی که با قیصر دوست بودم، همواره او را فردی محبوب دیدم و خاطرات زیادی هم با او دارم. آخرین باری که او را در یک محفل خانوادگی دیدم، وقتی بود که ما خانه جدیدی گرفته بودیم و دوستان به دیدنمان آمده بودند. وقت خداحافظی قیصر به من گفت دعا میکنم در این خانه جدید از کارهای دیگر کم و به کارهای علمی و هنری بپردازی که فکر میکنم دعای او این روزها مستجاب شده است.
وی ادامه داد: قیصر شخصیتی چند بعدی بود که از او انسانی آگاه، روشنفکر، هنرمند امروزی، با ایمان، عاشق و با دیدگاه فلسفی عمیق و عشق و عرفان اسلامی ساخته بود و همه اینها در نهایت او را به مردم و جامعه رسانده بود و او به شدت به هستی و خدا عشق میورزید.
این شاعر با تاکید بر اینکه زیرساخت وجودی قیصر امین پور نگاه عاشقانه به هستی بود، بیان کرد: کسی نبود که قیصر را از نزدیک بشناسد و نگوید که رفتار او مهربانانه و سرشار از عشق و تواضع است. هر کسی فکر میکرد در قلب قیصر جایی دارد و به واقع هم اینگونه بود؛ چرا که او قلبی بزرگ و آکنده از عشق به همه جهان و جهانیان داشت.
راکعی اضافه کرد: آرمانخواهی، حقدوستی، آزادیخواهی، تواضع، سادهزیستی، بیزاری از دشمنیها، ظرفیت بالا برای تحمل ناملایمات، تحمل درد (که نمونه آن را در شعر حرمت درد میبینیم که او چگونه دردش را در دو بیت مختصر کرده است) از جمله ویژگیهای بارز این شاعر بود.
مدیرعامل انجمن شاعران ایران درباره دردهایی که قیصر امینپور تا پایان عمرش متحمل شد، توضیح داد: قیصر بعد از آن تصادف وحشتناکی که داشت، سالها درد را با تبسم تحمل کرد. او همچنین در کودکی مادر خود را از دست داده بود و در یک خانواده ساده روستایی بزرگ شد، ولی او کوچکترین عقده و کمبودی نداشت و حتی نبود مادر به تکامل او کمک کرده بود. این مهر وسیع به همه عالم مانند مهر مادرانه بود.
وی افزود: من در کتاب «دستور زبان عشق» هرآنچه شعر خواندم، شعر آیینی بود و هر شعر درباره عشق مرا به خدا میرساند و اعتقاد دارم خلوصی عارفانه در این شعرها وجود دارد و گرچه در آن مستقیم نام خدا آورده نمیشود، ولی چون شعر حافظ لایه لایه است و از عشق مجاز به اصل میرسد. قیصر عارف بزرگی بود. بدون اینکه خودش بخواهد این را بگوید. من کتاب «دستور زبان عشق» را در کلیت آیینی میدانم و چون عرفان ما از فلسفه اسلامی است و دغدغه قیصر هم از نوع عرفان اسلامی است، در نتیجه شعر آیینی را با یک مسامحه شعر دینی میتوان دانست که در این دفتر شعر هم اگر شعرهایی ظاهر اعتراض اجتماعی، دغدغههای شخصی و عاشقانه دارند، ولی همه اینها عمق اعتقاد دینی او را نشان میدهند.
راکعی در تقسیمبندی شعرهای «دستور زبان عشق» توضیح داد: بخشی از شعرها که نیایش و مناجات با خداست. اینها مستقیماً شعر دینی هستند. در بین آنها ترکیبی از نیایش و سخن با موعود هم دیده میشود. دسته دوم شعرهایی هستند که به طور غیرمستقیم، ولی روشن به محتوای دینی میپردازد. مثلا در جاهایی تلمیح دارد و ما را به داستان حضرت یوسف و ماجرای کربلا میرساند.
این پژوهشگر ادبی ادامه داد: دسته سوم، شعرهایی است که مضمون و محتوای عاشقانه، اجتماعی و شخصی دارند، ولی در عمق آنها گرایش شاعر به دین و فلسفه دیده میشود. قیصر امینپور شاعری بود که آزادیخواهیاش هم مبتنی بر آموزههای دینی بود و من «دستور زبان عشق» را یکی از کاملترین و زیباترین آثار وی میدانم که بعد از آن همه حرمت درد را نگه داشتن و خالصتر شدن سروده شده و حال ما با تاملات فسلفی و عرفانی و خود قیصر روبهرو میشویم.
وی با اشاره به اینکه زیبایی روح قیصر و نه زیبایی ظاهر او افراد را جذب وی میکرد، گفت: من بعد از حضرت امام (ره) و مادرم عمیقترین گریههای عاطفی را برای قیصر کردم. در روز فوت او خیلی حالت روحی بدی داشتم و میگفتم بگذارید جای همه مادرهای دنیا برای قیصر گریه کنم. او خیلی دوستدار داشت و شاید خیلیها حاضر بودند به وی کلیه بدهند، ولی او از کسی چیزی قبول نمیکرد و روح بزرگی داشت. او درد را تا آخرین لحظه با خنده و شکر تحمل کرد.
راکعی در حالی که میگریست، ادامه داد: من همیشه فکر میکردم قیصر اگر مادر داشت هرطور شده بود برایش کاری میکرد.
وی همچنین با اشاره به اینکه منوچهر آتشی هم شاعری بود که خیلیها او را نشاختند و به ظاهر درباره او قضاوت کردند، درباره مراسم خاکسپاری آتشی و امینپور بیان کرد: در مورد آتشی هم یک عده میخواستند او را به جنوب ببرند و ما دوست داشتیم اینجا باشد. در مورد قیصر هم این مساله پیش آمد و ما دوست داشتیم به دلایل فرهنگی او در تهران به خاک سپرده شود، ولی در نهایت خانواده وی راضی نشدند و حتی پیکر قیصر به بهشت زهرا رفت تا در کنار سیدحسن حسینی که نزدیکی بسیاری بین این دو بود، به خاک سپرده شود، ولی نشد و در نهایت به یک دیدار بین دو برادر بسنده شد.
این شاعر ادامه داد: من در همان روز در بهشت زهرا در حالی که در اتوبوس گریه میکردم، کتاب شعر قیصر را از کیفم بیرون آوردم و تفالی بدان زدم که شعر «حسرت پرواز» آمد که
که این شعر با پایانش برای من یک نشانه بود و گویی قیصر خودش با من حرف زد و آرام شدم.
راکعی با ذکر خاطرهای صحبتهایش را اینگونه ادامه داد: در همان روز در بهشت زهرا گوشهای ایستاده بودم و گریه میکردم و چون جمعیت زیاد بود و مرد هم بودند، نمیتوانستم جلو رفته و با قیصر خداحافظی کنم. ناگهان جوانی پیش آمد که او را نمیشناختم و گفت: خانم راکعی چرا اینجا ایستادهای؟ بیا جلو. گفتم نمیشود. گفت بیا میشود و واقعا راه باز شد و من رفتم بر سر پیکر قیصر و آنقدر که دلم خواست گریه کرده و با او حرف زدم و میدانستم اگر این گریه را نکنم هیچوقت گریههایم برایش تمام نمیشود و این هم از لطف خدا و وجود مهربان قیصر امینپور بود.
وی در بخش پایانی صحبتهایش یکی از سرودههایش با نام «زنده با عشق» را برای امینپور خواند:
ادامه دارد ....
نظر شما