جناح راست گراي افراطي( جمهوريخواهان ) آمريكا به رهبري جورج دبليو بوش در حالي به قدرت رسيد كه دو ماه بعد از آن يك حزب راستگراي اسراييلي (ليكود )كه به لحاظ افراط گرايي كمتر از حزب راستگراي آمريكا نبود در اسراييل قدرت را به دست گرفت .
همان گونه كه راست افراطي آمريكا ديدگاه خاصي براي سلطه بر جهان با وسايل و راههايي متفاوت از آنچه دولت بيل كلينتون(دموكرات ) دنبال مي كند راست افراطي در اسراييل نيز ديدگاههايي خاص خود براي سلطه بر منطقه خاوميانه متفاوت از ديدگاههاي حزب كار اسراييل در پيش گرفته است .
راست افراطي در آمريكا اعتقاد دارد كه سلطه بر جهان تنها از طريق نابودي رژيمهايي كه در مقابل سياستهاي واشنگتن از خود نرمش نشان نمي دهند و نيز پاكسازي پيامدهاي جنگ سرد امكان دارد و بر اساس همين تفكر بكارگيري نيروي نظامي را توجيه مي كنند و راست افراطي اسراييلي نيز به اين ديدگاه معتقد است كه اجراي صلح بر اساس شروط اسراييلي تنها با نابودي نيروهاي مقاومت مانند "حماس " ، "جهاد اسلامي " و " حزب الله " و نيز دولتهاي حامي اين گروهها بويژه ايران و سوريه امكان دارد حتي اگر مستلزم بكارگيري گسترده نيروي نظامي بر ضد اين گروهها و كشورها باشد.
حوادث 11 سپتامبر فرصت تاريخي به اسراييل داد كه نه تنها چراغ سبزي براي نابودي "بقاياي مقاومت" بر ضد پرنامه هاي اسراييلي بدست آورد بلكه آمريكا را نيز در اين كار شريك خود قرار داده يا اينكه آمريكا به نيابت از اين رژيم به پاكسازي بقاياي مقاومت با استفاده از نيروي نظامي دست زند .
اما چرا اين جنگ ابتدا بر ضد عراق شروع شد در حالي كه هدف نهايي پاكسازي تمام اشكال مقاومت بر ضد اشغالگري اسراييلي بود؟
دولت ( جورج دبليو بوش ) كه در ژانويه 2001 به كاخ سفيد راه پيدا كرد صرفا نماينده راست سنتي كه از طريق حزب جمهوريخواه دست به دست شدن قدرت را با حزب دموكرات تا آغاز دهه هشتاد قرن گذشته بازي مي كرد، نبود بلكه اين دولت متفاوت از دولتهاي گذشته در آمريكا بود و نماينده يك ائتلاف پروتستاني بنياد گرا ( پروتستانيسم ) بود كه در اصطلاح سياسي به " راست مذهبي جديد " معروف است و اين ائتلاف براي اولين بار در دهه هفتاد قرن گذشته آشكار شد و نقش مهمي را در به قدرت رساندن" رونالد ريگان" درانتخابات رياست جمهوري 1980 ايفا كرد تا از آن زمان به عنوان يك قدرت سياسي مهم و با نفوذ قوي در جامعه آمريكا تبديل شود .
بررسي هاي متعدد نشان مي دهد كه جورج دبليو بوش رييس جمهوري كنوني آمريكا و ديك چني معاون وي ، دونالد رامسفلد وزير دفاع و نيز كوندوليزا رايس مشاور امنيت ملي اين كشور همگي به اين جريان پروتستانيسم وابسته اند اما نكته مهمتر اين است كه مشاوران و دست اندركاران بلند رتبه در امر سياست گذاري مسايل خارجي و دفاعي دراين دولت يا از يهوديان مرتبط با جريانهاي بسيار افراطي در جنبش صهيونيسم هستند كه بيشتر آنها به آريل شارون نخست وزير اسراييل نزديك هستند و يا از "مسيحيان بنياد گرا" هستند كه اعتقاد دارند وجود اسراييل بزرگ شرط بازگشت مسيح است .
داگلاس ويث ، ديويد ورمزر، ريچارد پرل ، جان بولتون ، اليوت آبرامز ، و پل ولفوويتز ازجمله اين مشاوران هستند .اين جريان خود را مسوول ادامه سياستهاي دفاعي كه پايه هاي آن در دوره رياست جمهوري "ريگان" شكل گرفت ، مي داند وفروپاشي اتحاد جماهير شوروي سابق در دوره حكومت بوش پدر ( دوران مسابقه تسليحاتي و برنامه جنگ ستارگان ) محصول اين جريان بود.
اين جريان (پروتستانيسم ) داراي ديدگاههاي مشخص است كه بر اساس آن سياست خارجي آمريكا بايد بر دو مساله اصلي استوار باشد : اول :بازگشت به "طرح سلطه " كه بوش پدر آن را آغاز كرد و به دليل بازگشت دموكراتها به رهبري كلينتون به كاخ سفيد در دهه هفتاد ناتمام ماند و دوم : مخالفت با اعمال هر گونه فشار بر اسراييل يا وادار كردن اين رژيم به قبول امتيازاتي كه نمي خواهد ...
*ر.م
نظر شما