به گزارش خبرنگار مهر، اینها جملاتی است که پیرمرد شیرین سخن هنوز بعد از 20 سال تدریس عشق و محبت، صداقت و شهادت اکنون به خوبی به یاد و دارد و برایم می گوید.
نامش را تمامی دانش آموزان که امروز هرکدام کاره ای شده اند، به یاد دارند: "آقای درودیان".
همان معلم زبانی که وقتی وارد کلاس می شد، بچه ها اکثر مواقع جواب سلامش را فارسی می دادند و شاکی می شد. چقدر تلاش کرد تا دانش آموزان همان "هلوی" امروزی را یاد بگیرند.
عاشقانه های آقای معلم با دانش آموزان 20 سال پیش در کلاس درس
آقای درودیان معلم زبان انگلیسی دبیرستان امام خمینی (ره) شهریار اکنون در حالی برایم از دورانی می گوید که بعد از 20 سال با دانش آموزان سالهای گذشته در یک کلاس درس حاضر شده اند.
و امروز دانش آموزان دیروز با حضور در کلاس درس، وقتی آقای معلم وارد کلاس می شود، یک صدا جواب سلام او را می دهند. اما این بار به خوبی به یاد دارند که چگونه سلام معلم را پاسخ گویند!
درست است که اکنون سنی از آقای درودیان گذشته اما به خوبی تک تک دانش آموزان دبیرستان امام خمینی (ره) را به یاد دارد. "سید عباس" را نیز به یاد دارد.
سید عباس دانش آموز پر شور و شوق آقای درودیان، امروز سکان دار شهری شده که وی در آن ساکن است، سید عباس جوهری هم اکنون فرماندار شهرستان شهریار است.
و چه زیباست رسم استاد و شاگردی
اشک شوق در چشمان آقای معلم حلقه می زند وقتی دانش آموزانی را که تربیت کرده است، می بیند، خاطرات کلاس زبان را برای آقای جوهری یادآوری می کند.
و چه زیباست رسم استاد و شاگردی... شاگردی که بعد از 20 سال بازهم حاضر است بر خاک پای معلمش بوسه زند و از او دستور بگیرد.
جریمه های 50 صفحه ای آقای درودیان!
آقای فرماندار به جریمه های 50 صفحه ای معلم زبان اشاره می کند و می گوید: معلم زبان دبیرستان امام خمینی(ره) اهل جریمه کردن بود، به جریمه های یک یا سه صفحه ای هم به هیچ وجه راضی نمی شد، یادم هست یک بار 50 صفحه جریمه زبان انگلیسی داد.
جوهری با اشاره به دو نفر از معلمان این مدرسه که هم اکنون در این دنیا نیستند، گفت: آقای احمدی معلم عربی و آقای تقدسی معلم شیمی من در دوران دبیرستان بودند که زمانی که محصل بودیم، آقای تقدسی از دنیا رفت.
امتحان شیمی؛ خاطره تلخی که از ذهنها پاک نمی شود
"سر کلاس بودیم، زنگ آخر امتحان سخت شیمی داشتیم، همه بچه ها در حال حفظ کردن جدول تناوبی عناصر بودند، پر از استرس بودم و حسرت می خوردم که کاش دیروز درسهایم را به درستی می خواندم، آقای تقدسی معلمی بود که همیشه راس ساعت سر کلاس شیمی حاضر می شد، اما آن رو پنج دقیقه از آغاز کلاس درس گذشت. بچه ها از اینکه شاید آقای تقدسی امتحان نگیرد، خوشحال بودند. همه می گفتند کاش این امتحان برگزار نشود...
20 دقیقه گذشت و همچنان آقای تقدسی نیامد. بالاخره آن روز تمام شد و باز هم معلم شیمی نیامد. مطمئن بودیم که حتما هفته آینده آقای تقدسی امتحان را برگزار می کند... فردا وقتی وارد کوچه مدرسه شدیم، پارچه سیاهی بر درب مدرسه نظرمان را به خود جلب کرد.
آقای تقدسی دیگر در بین ما نبود...
جلوتر که رفتیم دیگر در حال خودمان نبودیم، باور کردنی نبود، عکس آقای تقدسی بر روی درب مدرسه چشمان هرکسی را خیره نگه می داشت، این عکس همان معلم شیمی مهربان و کمی سخت گیر ما بود... اشک در چشمان همه حلقه زد، قابل باور نبود...
مدرسه حال و هوای دیگری داشت... دیگر حس درس خواندن نداشتیم... از خدامون بود که آقای معلم امتحام شیمی را بگیرد هرچند سخت و دشوار... حاضر بودیم که همه نمره صفر بگیریم اما آقای تقدسی همچنان امتحان را برگزار کند.
خودم باید آقای معلم را غسل و کفن می کردم...
اگر آقای معلم می آمد قول می دادم که جدول تناوبی عناصر را حفظ کنم حتی به زور ... فقظ آقای تقدسی بر می گشت... اما دیگر غیرممکن بود...
فردا مراسم ترحیم آقای معلم بود و ما همچنان در کمال ناباوری بودیم، فقدان آقای معلم را کسی باور نمی کرد... تصمیم خود را گرفته بودم و حاضر نبودم به حرف کسی گوش دهم، خودم باید آقای معلم را غسل و کفن می کردم...
در آرزوی یک بار آزمون شیمی آقای تقدسی...
فردا فرا رسید... بعد از غسل و کفن آقای معلم احساس سبکی می کردم... حس خاصی در وجودم بود..."
و حال سالاه از آن دوران می گذرد و همچنان آرزوی آن امتحان شیمی در دلم مانده است. به عشق آقای معلم بعد از 20 سال هنوز جزئیات جدول تناوبی عناصر را به یاد دارم و در آرزوی یک بار آزمون شیمی آقای تقدسی...
معلم سر کلاس درس حاضر می شود اما این بار دیگر از زبان انگلیسی و تمرینهای سخت خبری نیست. اینار معلم می نشیند و دانش آموزان می گویند...
دانش آموزان می گویند از اتفاقات چند سال گذشته... چند تا هم شاگردیها طی چند سال گذشته با هم ارتباط داشته اند و برخی دیگر کامل از هم بی خبر...
درست است که تمامی هم شاگردیها کنار هم نیستند، اما کلاس صفا و صمیمت خاصی دارد. همه به یاد هم شاگردیهای خود که هم اکنون در این دنیا نیستند، فاتحه ای قرائت می کنند.
راستی بابای مدرسه هم به رحمت خدا رفته است.
نظر شما