پیام‌نما

كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ * * * جنگ [با دشمن] بر شما مقرّر و لازم شده، و حال آنکه برایتان ناخوشایند است. و بسا چیزی را خوش ندارید و آن برای شما خیر است، و بسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما بد است؛ و خدا [مصلحت شما را در همه امور] می‌داند و شما نمی‌دانید. * * * بس بود چیزی که می‌دارید دوست / لیک از بهر شما شرّی دو توست

۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۱، ۱۱:۱۰

نشست مهر با نویسنده قیدار-2/

نویسنده حرفه‌ای صاحب‌کارش مردم است نه جلسات ادبی و جریانات رسانه‌ای

نویسنده حرفه‌ای صاحب‌کارش مردم است نه جلسات ادبی و جریانات رسانه‌ای

رضا امیرخانی می‌گوید: صاحب‌کار و مخاطب اصلی نویسنده حرفه‌ای مردم هستند و اگر نویسنده صاحب‌کار و مخاطب خود را جلسات ادبی یا موضوعاتی از این دست بداند بدون شک شیوه برخورد وی با نویسندگی غیرحرفه‌ای است.

گروه فرهنگ و ادب:  رضا امیرخانی در امر نوشتن و چگونه نوشتن همواره برای مخاطب خود حرف‌های قابل اعتنا و خواندنی داشته است. این حرف‌ها همزمان با انتشار تازه‌ترین رمان او با عنوان «قیدار» که از سوی نشر افق روانه بازار کتاب شده است، خواندنی‌تر هم شده است به ویژه که با اظهار نظر او درباره شیوه نگارشی‌اش و نویسندگی حرفه‌ای نیز همراه شود.

امیرخانی همزمان با ایام برگزاری نمایشگاه کتاب تهران دعوت خبرگزاری مهر را پذیرفت و با حضور در تحریریه مهر درباره تازه‌ترین رمان خود به گفت‌و‌گو نشست که در ادامه قسمت دوم این گفتگو از نگاه شما می‌گذرد:

در کشور ما متاسفانه الگویی برای حرفه‌ای بودن در امر نویسندگی وجود ندارد. در کشوی مثل افغانستان که هر دوی ما به آن سفر کرده‌ایم و یا ترکیه و حتی مالزی این موضوع هم به صورت شغل و هم به صورت یک امر کاملا حرفه‌ای تعریف شده است ولی ما در ایران در این زمینه تعریف مستقلی نداریم و انگار اصلا علاقه‌ای هم برای وجود آن نداریم. با این وجود به شما همواره به عنوان یک نویسنده حرفه‌ای نگاه شده است. دوست دارم بگویید برنامه کاری روزانه‌تان چگونه است و اساسا چه شیوه کاری در نویسندگی  را می‌شود گفت شیوه کار حرفه‌ای؟

امروز با توجه به انتشار تازه‌ترین رمانم صبحت در این باره به نظر ساده تر می‌آید. راستش را بخواهید کار من یک کار خویش‌فرماست. من نه کارگرم نه کارمند و نه کارفرما! خودم باید خودم را ارزیابی کنم و اگر نتوانم این کار را بکنم شیرازه کار از دستم در می‌رود.

قیدار که یک کار 71 هزار کلمه‌ای‌ است برای نوشته شدن از من 1841 ساعت وقت گرفت، چیزی در حدود یک سال و ده روز و این یعنی تقریبا روزی شش ساعت کار کردن و نوشتن. سعی می‌کردم در این مدت تلفن همراهم خاموش باشد و به هیچ تماسی هم پاسخ ندهم و هیچ کاری هم جز فکر کردن راجع به قیدار نداشتم.

برای اینکه متوجه پیشرفت کارم بشوم، نمودارهایی روی نرم‌افزار اکسل ترسیم می‌کردم که عملکردم را به من نشان می‌داد. برای من نوشتن خیلی جدی است. راستش این اداها که می‌گویند باید به من الهام شود و... را نمی پذیرم. نویسنده باید بنویسد و کارش را پیش ببرد. من در کارهای قبلی‌ام و نمودارهای قبلی که برای نوشتن می‌کشیدم متوجه شدم که اگر ساعاتی را که در دفترم هستم، زیاد نکنم، کار نوشتنم جلو نمی‌رود. یعنی اگر می‌خواهم بنویسم باید بالای سه ساعت در دفتر کارم حاضر باشم که کارهای فرعیم را انجام دهم و به اصطلاح برای نوشتن گرم شوم تا بعد از حدود سه ساعت تازه امکان نوشتن پیدا ‌کنم.

کارهای فرعی یعنی چه کارهایی؟

 کارهای فرعی از مطالعه شروع می‌شود تا جستجوی اینترنتی و مرتب کردن اتاق و... ولی از ساعت سوم و چهارم حضورم در دفترم به بعد دیگر شروع می‌کنم به نوشتن.

البته این نمودارهایی که از آن صحبت می‌کنم  فقط برای نوشتن است و الا ایده نگارش قیدار بلافاصله پس از نوشتن «بی و تن» به سراغم آمد. با این حال نمودارها به من نشان داد که تقریبا از اواسط اسفند که تصمیم گرفتم کار به نمایشگاه برسد تنها 25 هزار کلمه آن را در یک ماه نوشتم و این نشان می‌دهد که کار در برخی روزها خوب جلو رفته و البته دوره‌ای هم بود که بد کار کردم. (می‌خندد)

چه دوره‌ای؟

(با خنده) وقت فحش‌ خوردن‌های فی سبیل السیاست از این شب‌نیوزها! با این که سعی کرده بودم هیچ یادداشتی برای هیچ جایی ننویسم.

این هم جزو اصول حرفه‌ای‌گری است؟

شاید. در یکسال گذشته تلاش کردم حتی یک یادداشت برای مطبوعات ننویسم و واقعا هم این کار را کردم. پیشتر فهمیده بودم که نوشتن یادداشت مرتبط، در حین نگارش رمان به کار من لطمه می‌زند. بعد از آن فهمیدم حتی نوشتن یادداشتی غیر مرتبط هم باعث تخلیه بخشی از هیجانی که باید صرف نوشتن رمان شود، خواهد شد و به کار آسیب می‌زند. به همین خاطر در یکسال گذشته که منتهی به انتشار این کتاب شد، هیچ کار حاشیه‌ای دیگری انجام ندادم.

از این حرف‌ها به نظرم می‌رسد که پس حرفه‌ای‌بودن از نظر شما یعنی متمرکز شدن بر کاری که به آن منتسب هستی.

بله. من زندگی‌ام در صنعت نشر می‌گذرد و به همه شرایط موجود در آن و اقتضائاتش  وفادارم اما حواشی آن مثل سمینارها و جلسات نقد ادبی، داوری و ... ارتباط روشنی با صنعت نشر ندارد پس از آن دوری می‌کنم.

یعنی اصلا کار داوری را قبول نمی‌کنید؟

نه. یازده سالی است که عهد شرعی کرده‌ام و کار داوری را کنار گذاشته‌ام. اگر جلسه نقد برای کتابم یا کتابی که دوست‌ا‌ش دارم، بگذارند ممکن است بروم، چون این داخل حوزه صنعت نشر تعریف می‌شود.

پس با این حساب می‌توانم بفهمم که چرا خیلی از نویسندگان ما به زعم شما حرفه‌ای نیستند!

من می‌خواهم بگویم اگر اهالی فرهنگ و ادب ما حرفه‌ای کار نمی‌کنند به معنی ضعیف بودن صنعت نشر در ایران نیست. در میان همه صنایع فرهنگی سالم‌ترین و خصوصی‌ترین صنعت کشور ما صنعت نشر است.

درحوزه نشر هشتاد درصد ناشران ما در بخش خصوصی فعالیت می‌کنند و نود درصد کتابفروش‌های ما هم خصوصی هستند. این یعنی باید در نشر به صورت خصوصی وارد شویم و از دخالت‌های نابجای دولت آسوده شویم. شما سینما را نگاه کنید این صنعت با اینکه بزرگترین صنعت فرهنگی کشور ما است اما به هیچ روی این امکان و آزادی را در خود  ندارد. بسیاری از تولیدات سینمایی ما تولیدکننده دولتی دارند. لذا صنعت نشر یک امکان بالقوه در اختیار نویسنده قرار می‌دهد که بتواند زندگی حرفه‌ای داشته باشد. اینکه ما از این فرصت بهره نمی‌بریم به غیرحرفه‌ای بودن خودمان برمی‌گردد.

پس نویسنده‌های ما نمی‌خواهند حرفه‌ای باشند نه اینکه نمی‌توانند. درست است؟

ببینید! در نوشتن صاحب کار مردم هستند. اگر صاحب کار، جلسات ادبی یا جریانات دیگر مثلا فلان رسانه داخلی یا خارجی، موافق یا مخالف، یا محفل یا استاد و... شدند، وارد زندگی غیر حرفه‌ای شده‌ایم. این نشان می‌دهد که دخالت‌های نابجا در صنعت نشر است که آن را غیر حرفه‌ای کرده است. اینکه فکر کنیم با چیزی مثل مجمع ناشران می‌شود مشکل نشر را حل کرد به همان بلاهتی است که فکر کنیم با مسکن مهر می‌شود مشکل مسکن در ایران را حل کرد. نویسنده مستقیم باید برای مردم بنویسد.

راستی این مردم که می‌گوید یعنی دقیقا چه کسانی؟

یعنی هر کسی که کتاب را می‌خواند.

اما خیلی‌های دیگر هم ادعای مردمی دارند.

خب ادعای هر کسی باید در مقیاس خودش سنجیده شود. به هر حال، مخاطب کسی است که کتاب را انتخاب می‌کند و می‌خرد، کسی است که در یک کتابفروشی وارد می‌شود  و با وسواس از میان کتاب‌ها یکی را می‌خرد.

اینکه مخاطب به هر دلیل کتاب را  خرید که نمی‌شود به آن نویسنده مردمی گفت. قبول دارید؟

در یک حرکت درازمدت این رفتار، با همه‌ خطاهایش، به دلیلِ رقابتی بودن، سالم‌ترین رفتارها است. شاید گاهی جَوّی برای یک کتاب درست شود اما وقتی مردم به آن اقبال نشان ندهند دیگر بازی تمام است و کتاب را نمی‌توان مردمی و پرخریدار دانست. این سنجه یک شر ناگزیر است اما بهترین شرَ است. شما بگرد و بهتر از آن پیدا کن.

ادامه دارد

کد خبر 1603217

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha